۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

نامۀ یک شهروند بهائی به رهبر !

"لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرؤهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین"
(خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نگنجیده اند و از سرزمینتان بیرون نرانده اند، باز نمی دارد. خدا کسانی را که به عدالت رفتار می کنند دوست دارد.)

سورۀ ممتحنه، آیۀ 8

مدت یک ماه است که فکر می کنم به اینکه به عنوان یک شهروند چه بگویم و چگونه خواسته ی خود را بعنوان یک شهروند یک فردی که نسل اندر نسلش مادربزرگ ها و پدربزرگهایش همه در ایران زیسته نفس کشیده و برای آبادانی اش تلاش کرده اند بیان کنم... همه در این خاک از هیچ خدمتی دریغ نکرده و اندک ضرر به این خاک را ضرری همچون به جان خود دانسته و می دانیم و خواهیم دانست. امروز که این نامه را می نویسم تنها یک واژه در ذهن من می درخشد " شهروند" به دنبال معنای آن به هر کتابی از قانون اساسی تا حقوق بشر را خواندم و هر روز بیشتر واژه برایم پر رنگ تر و پر معنا تر شد. شهروندی که باید حقوق مدنی و اجتماعی آن رعایت شود، انسانهایی که تابع یک کشور تلقی می شوند و باید از حقوق مادی و معنوی برخوردار باشند و این حقوق را قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر طبق اصل هایی که در ذیل آورده می شود تصدیق می کند:

اصل 3 بند 9- رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه های مادی و معنوی.
اصل 3 بند 14- تامین حقوق همه جانبه ی افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.
اصل 19- مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.
اصل 20- همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.
اصل 40- هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله ی اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.
اصل 41- تابعیت کشور ایران حق مسلم هر فرد ایرانی است و دولت نمی تواند از هیچ ایرانی سلب تابعیت کند، مگر به درخواست خود او و یا در صورتی که تابعیت کشور دیگری درآید. ( ذکر این اصل برای این است که بدانیم حقوق شهروندی متعلق به افرادی است که تابعیت ایران را دارند.)
اصل 35- در همه دادگاه ها، طرفین دعوی حق دارند برای خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند باید برای آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد.
اصول بالا برگرفته از کتاب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران / تدوین: جهانگیر منصور
من قصد نوشت اصل هایی که در قانون اساسی کشورمان تصویب شده است را ندارم اما اصول بالا اصولی بود که برای من تداعی واژه ی "شهروند" را می کرد، شهروندی که از تمام حقوق و مزایای اصول بالا باید برخوردار باشد. من میثاق ها و تعهدات بین المللی و حقوق بشری را در اینجا قید نکردم تنها اصولی را که در ایران خودمان و به دست شما مسؤلان محترم به تصویب رسیده است تا ما ایرانی ها آن را بی هیچ کم و کاستی اجرا کنیم را نام بردم. ‎این جانب نوراء رحمانی 22 ساله ایرانی و از فرزندان این مرز و بوم هستم. امروز من به عنوان یک جوان 22 ساله شاهد برخی از نقض این اصول و قوانین شده ام.
متاسفانه هفت مدیر پیشین جامعۀ بهائی ایران که آنان نیز ایرانی و شهروند ایران هستند بیش از دو سال اخیر را در بازداشت به سر برده اند. همانطور که مستحضر هستید این هفت نفر به دلیل مدیریت جامعۀ دینی بهائی بیش از دو سال پیش بازداشت شدند. اتهامات وارده که پس از نزدیک به یک سال بازداشت تفهیم شدند عبارت از اقدام علیه امنیت ملّی، توهین به مقدسات، جاسوسی و تبلیغ علیه نظام بود. پس از تحمل چند ماه حبس انفرادی و دو سال زندان دشوار به تازگی به بیست سال زندان محکوم شده اند. این تفهیم حکم از قرار معلوم شفاها به وکلای آنان ابلاغ شده است و آنها در پی صدور حکم به زندان رجایی شهر کرج منتقل شده اند.
شوربختانه دادگاه آنان بصورت غیر علنی و بدون حضور ناظران بی طرف و بدون دسترسی لازم به وکلای مدافع و بدون دسترسی لازم متهمان و وکلا به پرونده صورت گرفت. روند امور قضایی پروندۀ این هفت نفر و عدم شفافیت دادگاه آنان این مساله را آشکار می سازد که این هفت نفر زندانی باور و وجدان هستند که به دلیل اعتقادات دینی و گرداندن یک جامعۀ مذهبی بازداشت و محکوم شده اند.
‎بنابر این از شما خواهشمندم در اسرع وقت اقدام لازم برای بررسی پروندۀ این زندانیان وجدان و اتهامات بی اساس علیه آنان رسیدگی بفرمایید تا آنان و تمامی زندانیان وجدان از زندان آزاد و به پیش خانواده و عزیزان خود بازگردند.
با سپاس از توجه شما به این مقولۀ وجدانی و حقوق بشری.

نوراء رحمانی

برگرفته از :
http://www.negah5.info/articles/2010-10-08-15-27-39

آیا قدری دیر نیست ؟

کلامی با عالیجناب پاپ

نگارش : تاکنشان

ابراز نگرانی از الحاد مردمان در اقلیم اروپا و گرایش جوانان به بی‎خدایی، که جناب پاپ آن را ناشی از پیشرفت علوم دانسته‎اند، فی نفسه گویای توجّه ایشان به لزوم تحکیم ارتباط بین بندگان و آفرینندۀ یکتا است و تلاش ایشان در تشکیل کمیسیونی جهت بذل مجهودات جمیله جهت یافتن راه‌هایی برای جذب جوانان به معاهد دینی شایسته تحسین و تقدیر است. زیرا، اعتقاد دینی پایگاهی است در وجود آدمی که او را از نومیدی، انحراف، سوء استفاده از قوای ذهنی و بدنی خود باز می‌دارد.
امّا، سؤال من از جناب پاپ این است که آیا قدری دیر به فکر نیفتاده‌اند؟ آیا آن زمان که "روح راستی" یا به قول ایشان "فارقلیط" در هیکل عنصری حضرت محمّد تجلّی کرد و مسیحیان را دعوت به سوی خدا نمود، زمانی مناسب‌تر برای جلب و جذب جوانان و مردمان به سوی خدا نبود؟ پس چرا در جنوب اروپا نهایت مخالفت را با مسلمانان نمودند و به چیدن دام در پیش پای آنان و زدن انواع تهمت‌ها و افتراها روی آوردند تا توانستند آنها را، که پیروان تجلّی مجدّد روح مسیحایی در هیکلی دیگر بود، از این قارّه بیرون کنند؟ چرا، مدّتی بیش از دویست سال، بر خلاف امر مولایشان که آنها را از جنگ و خونریزی منع کرده بود، به خاطر یکی از اقالیم دنیا، به قتل و خونریزی مبادرت کردند و گروه کثیری از طرفین را به کشتن دادند و نام آن را جنگهای صلیبی نهادند و جهاد فی سبیل‌الله گفتند؟

مگر نه آن که همین یک و نیم قرن پیش، فرستادۀ دیگری از سوی خداوند شما را به سوی خدا فرا خواند و رسماً اعلام رجعت مسیحایی فرمود؟ مگر در لوحی که برای سَلَف شما ارسال داشت، رسماً دعوت نکرد که حجبات را از میان بردارید و به تحقیق بپردازید و تحقّق وعود مولایتان، عیسی مسیح، را در رجوعش به این عالم مشاهده نمایید؟ مگر صریحاً نفرمود که همانطور که مرتبۀ اوّل از آسمان آمده بود، این دفعه نیز از آسمان عزّت و رفعت الهی آمده تا پیروان راستین حضرت مسیح را به ملکوت جاودانی فرا خوانَد؟
جناب پاپ، حضرت بهاءالله رسماً و صریحاً انذار فرمود که مبادا به مسیح در ظهور ثانی‌اش معترض شوید همانطور که فریسیون در ظهور اوّلش، بدون هیچ دلیل و برهانی، به او اعتراض کردند. ایشان انذار فرمودند که چون شمس یقین طلوع کرده، خودتان را با تمسّک به ظنون از انوار شمس حقیقت ممنوع مسازید. امّا، شما در قصر خود سکونت فرمودید و گذاشتید که حضرت مسیح، همانند ظهور اوّلش، در ظهور ثانی نیز در حالت سرگونی به سر بَرَد یا در ویران‌ترین خانه‌ها ساکن شود. ایشان از شما دعوت کردند که این جهان را به اهل آن واگذارید و در کمال سرور و شادمانی به سوی ملکوت بشتابید. امّا شما توجّه نکردید؛ نه اسلاف شما توجّه کردند و نه شما اعتنایی می‎نمایید.
جناب پاپ، ایشان هشدار دادند که مبادا مانند علمای زمان حضرت عیسی مسیح عمل کنید و آنگونه که آنها به شهادت مظلومانۀ آن حضرت فتوا دادند و خود را از ورود به ملکوت الهی ممنوع ساختند رفتار نمایید. چه شد که اعلم علما و ادهی القضّات به قتل سلطان ظهور، مسیح صبیح، فرمان دادند، و ماهیگیری که حساب ایّام هفته را نمی‌توانست نگه دارد به حضرتش ایمان آورد و اینک شما به او افتخار می‎کنید؟ آیا شما قدم در راه حنّان و قیافا نگذاشته‌اید و از پطرس و پولس و یوحنّا فاصله نگرفته‌اید؟
جناب پاپ، فریسیون سالها، بل قرنها، منتظر ظهور منجی موعودشان بودند؛ امّا وقتی در کمال لطف و شفقت ظاهر شد و در اوج مهربانی و محبّت آنها را به سوی خدایشان فرا خواند، او را به صلیب کشیدند و اینک همان تاریخ تکرار می‎شود. چه بسا کشیش‌ها و راهب‌ها که در کلیساها و دیرها به یاد موعود محبوبشان معتکف شدند و دست به دعا برداشتند و ظهورش را طالب شدند، امّا وقتی ظهور فرمود او را ردّ کردند و حتّی حاضر نشدند دربارۀ حقّانیت حضرتش تحقیق نمایند. در الواح بسیاری چون، لوح اقدس، لوح هرتیک، لوح ناپلئون، و لوح پاپ از جمیع شماها دعوت نمود که به سوی خداوند آیید و مظهر ظهورش را بپذیرید و به او اقبال نمایید؛ امّا شما در قصر خود بر تخت خویش جالس شدید و حاضر نشدید نیم نگاهی به کلام مکتوب او بیندازید و براهین او را با مندرجات کتاب مقدّس خود تطبیق دهید و خود و پیروان خویش را از ورود به ملکوت منع نکنید.
جناب پاپ، دیگر بسیار دیر شده است. اینک اگر واقعاً مایلید جوانان مسیحی را به سوی خدا باز گردانید، اگر می‌خواهید آئین حقیقی مسیحی را احیاء کنید، اگر واقعاً مشتاقید یگانه‌پرستی را دیگربار رواج دهید، قدری به تحقیق دربارۀ آثار حضرت بهاءالله، که همان ظهور ثانی مسیح است، بپردازید و انوار عیسی مسیح را دیگربار در هیکل عنصری ظهور جدید مشاهده نمایید. در این صورت خواهید توانست به احیاء خداپرستی بپردازید و پیشرفت علوم را تخطئه نکنید بلکه از آن در جهت اعتلاء نوع انسان استفاده کنید. خداوند شما را تأیید فرماید.


برگرفته از :
http://www.negah5.info/articles/2010-10-14-14-45-16