۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

آنجا که تحصیل علم جرم است !


حوریوش رحمانی


آنجا که تحصیل علم جرم است!


خبر أسف‌انگیز حمله‌ای دیگر به جامعۀ بهائی ایران و بازداشت و دستگیری جمعی از دانش پژوهان این آب و خاک یعنی افراد بی‌گناه و بی‌دفاعی که تنها جرمشان کسب و نشرعلم و دانش بوده است موجب حیرت و تأسف شدید جوامع علمی و دانشگاهی در سراسر جهان و بطور کلی هر ایرانی شریف و اصیل می‌باشد و بی اختیار این پرسش در ذهن شنونده شکل می‌گیرد که چگونه ممکن است در قرن بیست و یکم، دولتی شهروندان خود را، تحت هر عنوانی، از تحصیل علم باز دارد و دانش اندوزی را جرمی شمرد که درخور تعقیب، بازداشت و زندان باشد؟


البته این اولین باری نیست که این ابتکار مردمی و خودجوش در بطن جامعۀ ایرانی مورد حمله و خشونت اولیای امور که نقش واقعی آنها باید دفاع از حقوق مردم ایران با هر نوع عقیده و مسلکی باشد، قرار گرفته است. قبلاً نیز این اقدام انسان دوستانه بارها بطور مکرر مورد حمله واقع شده و استادان و دانشجویان آن بازداشت، بازجوئی و زندانی گردیده و کامپیوترها و وسائل شخصی تحصیلی آنان مصادره گردیده است. این در حالی است که این افراد صرفاً بطور خصوصی به تدریس و تحصیل همان دروس و موضوع‌هائی که در دانشگاه‌های و مؤسسات آموزش عالی کشور آموخته می‌شود مشغول بوده و بهیچوجه مطالب دینی و عقیدتی در کار آنها مطرح نبوده است. باید گفت این اقدام تلاشی است صرفاً آموزشی که در سطح مردم و برای کمک به مردم به عمل آمده و اگر حکومتی متعهد به وظائف واقعی خود باشد باید با اشتیاق کامل از آن و حرکت‌های مشابه آن حمایت نماید، ولی متأسفانه در ایران ما چنین نیست.

این ابتکار بی‌نظیر که به مؤسسۀ علمی آزاد معروف شده اقدامی است که در سال 1987 از طرف ایرانیان بهائی برای کمک به جوانان این جامعۀ ستمدیده که از بدو انقلاب اسلامی از ورود به دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی کشور محروم شده بودند بعمل آمد. لازم به تدکر است که تحصیل علم و دانش و اصولاً تعلیم و تربیت جزو یکی از اصول مهم آئین بهائی است که بهائیان تحت هر شرایطی خود را ملزم به پیروی از آن می‌دانند. حتّی در قرن نوزدهم که جامعۀ ایرانی در چنگ جهل و خرافات گرفتار و از قافله تمّدن فرسنگ‌ها عقب بود و نظام آموزش و پرورش ایران صرفاً به تعدادی مکتب خانۀ قدیمی سنّتی منحصر می‌شد، جامعۀ بهائی ایران که متأسفانه در آن زمان نیز خود به لحاظ سلطۀ تعصّبات دینی، در معرض شدیدترین تضییقات و مصائب قرار داشت، با پیروی از این اصل پسندیده به تأسیس مدارس نوین در ایران پرداخت، مدارسی که از نظر موازین آموزشی حائز چنان موقعیّت ارجمندی شد که جمعی از مقامات فرهنگی و آموزشی کشور زبان به تحسین آن گشودند و بسیاری از مردم مسلمان که از طبقات ممتاز جامعه بودند با اشتیاق فرزندان خود را به این مدارس ‌فرستادند. شواهد تاریخی این مدارس و خدمات استثنائی آنها به جامعۀ ایرانی موجود است.


جای تأسف است که باید گفت در این زمان، یعنی قرن بیست و یکم در جامعه ایرانی چنین وضعی حکمفرما است که جمعی از فرزندان شریف و قانونمند این آب و خاک درنهایت بیعدالتی و فقط و فقط به خاطر باور دینی خود از تحصیل علم و دانش که اولین حقّ مسلّم هر انسانی است محروم شده‌ و می‌شوند. این وضع عده‌ای از دوستداران دانش را در این جامعۀ به فکر چاره‌جوئی صلح جویانه و سازنده‌ای انداخت. این ابتکار آموزشی مردمی با فداکاری و از جان گذشتگی جمعی از اساتید بهائی و غیر بهائی که در رشته‌های مختلف علمی متخصّص بودند و حاضر شدند خدمات خود را به رایگان در اختیار دانشجویان محروم از تحصیل بهائی قرار دهند شکل گرفت و بدون داشتن محلّ و وسائل آموزشی در منازل خصوصی و باز هم با فداکاری‌های شگرف افراد جامعۀ بهائی گسترش یافت و با سختی فراوان موفقّ به تربیت فارغ التحصیلانی در رشته‌های مختلف گردید. البته فعالیت‌های علمی این مؤسسه و موقعیّت دانشگاهی فارغ التحصیلان آن بهیچوجه از نظر دانشگاه‌های ایران و مسئولین امور این کشور رسمیتّی ندارد و قابل قبول نیست، ولی بسیاری از دانشگاه‌های معتبر جهان با امتحان از فارغ التحصیلان این مؤسسه بر عمقّ معارف علمی آنان صحّه گذاشته و این افراد را برای ادامۀ تحصیلات در دوره‌های فوق لیسانس و دکترا پذیرا شده‌اند. به این ترتیب جمعی از این فارغ التحصیلان با کسب مدارک تحصیلی از دانشگاه‌های معتبر جهان به ایران بازگشته و کار تدریس در مؤسسه را به عهده گرفته‌اند تا کمبود استاد را در این طرح جبران ساخته و دین خود را به این جامعه تحت ستم ادا نمایند. این افراد با اخذ مدارک عالی تحصیلی از دانشگاه‌های معتبر جهان در واقع می‌توانستند در هر نقطۀ دیگری از جهان با آزادی و راحتی کار کنند و بدون دغدغۀ خاطر به زندگی خود ادامه دهند، ولی بخاطر عشق به وطن و تعّهد اخلاقی در قبال هموطنان محروم از تحصیل خود، ترجیح دادند به ایران بازگشته و در این راستا به خدمت پردازند.


مادۀ 26 اعلامیۀ جهانی حقوق بشر که ایران نیز یکی از امضاء کنندگان آن است می‌گوید: "هرکس حقّ دارد که از آموزش و پرورش بهره‌مند شود...آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل، بروی همه باز باشد تا همه، بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره‌مند گردند."، در دین اسلام نیز که حکومت ایران خود را معتقد به آن و مرّوج تعالیم آن می‌داند تأکید بر تحصیل علم و دانش شده و "اطلبوا العلم ولو بالصین" از گفتار پیامبر اسلام است که تحصیل علم را ولو با هر مشقتی باشد لازم شمرده‌اند. حال واقعاً جای بسی شگفتی است که در قرن بیست و یکم، دولتی که خود را عضوی از جامعۀ بین المللی می‌داند و در عین حال به اجرای تعالیم اسلامی افتخار می‌کند، تحصیل علم و دانش را برای جمعی از شهروندان خود غیرقانونی اعلام نماید و با کسانی که در نهایت صلح و آرامش، با روح آموزش و پژوهش به کسب علم و دانش پرداخته‌اند این چنین ظالمانه به مبارزه برخیزد. این عمل بیعدالتی صرف است و نه تنها ً با موازین حقوق بشر و تعالیم دین اسلام منافات دارد، بلکه قطعاً با اصول و معیارهای هر نوع عقیده و مرامی مغایر می‌باشد و بهیچوجه و تحت هیچ شرایطی نمی‌توان آن را توجیه نمود. البّته مرتکبین این عمل در برابر تاریخ و وجدان بشری بشدّت مسئول هستند .


برگرفته از :

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

جوانان، سرمایه ی خاورمیانه !


فروغ مهرآور

آرمان برابری و دموکراسی همان چیزی است که در دو سه سال اخیر کشورهای خاورمیانه را یکی پس از دیگری به حرکت آورده و این یکی دیگر از نشانه های وابستگی و ارتباط تنگاتنگ ایران با دیگر کشورهای منطقه است. نبود برابری و دموکراسی در کشورهای منطقه، مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بسیاری از جمله فساد، بی کاری، رشد اقتصادی کم، افزایش فاصله ی میان فقیر و ثروتمند و عدم مدارا با تفاوت ها و تک بعدی و مطلق گرا شدن طبقه ی حاکم را تشدید می کند. عمق این مشکلات وقتی روشن تر می شود که به بافت سِنّی جمعیت منطقه توجه کنیم. تصویری که فرید زکریا، مجری سی ان ان و ویراستار و نویسنده ی تایم مگزین، واشنگتن پست و نیویورک تایمز، در کتاب آینده ی آزادی (The Future of Freedom) از وضعیت منطقه ارائه می دهد، چنین است:

«بیش از نیمی از جهان عرب زیر سن ۲۵ سال است... افزایش مردان جوان بی قرار در هر کشوری خبر بدی است. تقریباً همه ی جرائم در همه ی جوامع را مردان بین ۱۵ تا ۲۵ سال مرتکب می شوند. یک دانشمند اجتماعی اشاره می کرد که همه ی مردان جوان را زندانی کن و جرم خشونت آمیز را تا بیش از ۹۵ درصد کاهش بده... نرخ بالای جوانان، وقتی با تحول اقتصادی و اجتماعی کم همراه شود، سیاست تازه ی اعتراض را ایجاد می کند. در گذشته جوامع با چنین شرایطی در دام جستجوی راه حل های انقلابی افتاده اند. فرانسه درست قبل از انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ با افزایش فاحش جمعیت جوان مواجه شد و ایران هم قبل از انقلابش در ۱۹۷۹ همین طور. حتی ایالات متحده نیز افزایشی در جمعیت جوان تجربه کرد که در ۱۹۶۸ به اوج خود رسید – سال شدیدترین اعتراضات اجتماعی کشور از زمان رکود بزرگ.» (۱)
و تاریخ نشان داد که در خاورمیانه نیز مردم به راه حل های انقلابی رو آوردند. اما چه می توان کرد تا این حرکات به ناامیدی ای که پس از انقلاب ها و در نتیجه ی انحراف آنان از اهداف اولیه ی خود در بسیاری از ملت ها ایجاد شده، دچار نشوند؟
کشور مصر به خاطر تحولات اخیر خود اکنون به طور جدی و گریزناپذیر با این سوال مواجه است. چندی پیش بهائیان مصر نامه ای منتشر کردند که در جهت پاسخ به این سوال نکاتی در آن مطرح شده. این نامه ی سرگشاده ی بهائیان به هموطنان شان در مصر انظار بسیاری را به خود جلب نموده (۲) که در نوع خود بسیار شایان توجه است؛ مورد توجه قرار گرفتن نامه در عین این که بهائیان مصر از نظر تعداد اندک هستند، خود دلیل روشن دیگری است بر صداقت کامل مصریان در شنیدن صداهای گوناگون و روحیه ی رفع تبعیض و جایگزین کردن آن با برابری که ملت مصر برای برقراری اش در آن کشور به پا خاسته اند.
از جمله راه حل هایی که در این نامه برای جلوگیری از بحران در مصر یا حتی ایران و سایر کشورهای منطقه ارائه می شود، استفاده از همین بافت سنی جمعیت است که زکریا آن را «خبر بد» می خواند. نامه چنین می گوید:
«ملّت ما از نعمتِ وفور نیروی جوان برخوردار است... امیدها و آرمان‌های والای جوانان پشتوانه ی گران‌ بهایی است که اجتماع بطور کلّی و در واقع حکومت نمی ‌تواند آن را چه از نظر اقتصادی و چه از لحاظ اخلاقی نادیده بگیرد.»
عبارتی که زکریا جمعیت جوان منطقه را با آن توصیف می کند فقط در مورد حکومت های راحت طلب که زحمت تلاش برای پیشبرد جامعه را به خود نمی دهند، درست است. اما اگر هدف و نیت حکومت رشد جامعه باشد، اگر ارباب حکومت ها صادقند و چنان به تخت قدرت خود تکیه نکرده اند که در برابر تغییرات مثبت مقاومت کنند، این طرز نگاه کردن به جامعه ی جوان درست نیست. شهروندی که برای بهبود کیفیت زندگی مأموران دولت را از نظرات خود بی بهره نمی گذارد، دانشگاهی و دانشجو و دانشمندی که اندیشه ای پیشرو دارد، معلمی که دانش آموزان را راستی و حقیقت می آموزد، دانشمندی که دانش خود را به نیات پلید ارباب قدرت نمی فروشد، صنعتگر و کارگری که برای بهبود تولید داخلی تلاش می کند، پزشکی که به سوگند خود وفادار است و حاضر نیست دروغ بگوید و به خاطر رشوه یا تهدید جنایت ها را آشکار نکند، گروه های قومی و دینی که برای متحد و یکپارچه شدن جامعه تلاش می کنند، روشنفکرانی که جامعه را با اندیشه های جهانی آشنا می کنند، محققانی که در تاریخ و فرهنگ کشور پژوهش می کنند و حقایق از یاد رفته یا تحریف شده را آشکار می کنند، هیچ یک برای حکومتی که صادقانه به پیمان خود با ملت وفادار و در صدد تغییر مثبت جامعه است، تهدید و خطر محسوب نمی شوند. در این صورت است که نیروی جوان به جای توده هایی که مقهورانه قدرت فرمانروا را می پذیرند، تبدیل می شوند به منابع ارزشمندی که در پیشرفت ملت و رفاه کل نوع بشر نقش دارند.
این طرز تلقی ریشه در آموزه ی حضرت بهاءالله دارد که خاطر نشان می سازد تبعه ی یک حکومت «خزائن» (۳) و گنجینه های آن حکومت هستند و یک فرمانروا نه تنها به خاطر رفتار خودش نسبت به ایشان مسئول است بلکه باید مسئولیت رفتار همکاران خود را نیز با ایشان بپذیرد. در حقیقت این یک اصل ناگفته و بدیهی است که در تمامی نهادها از یک شرکت ساده و محلی گرفته تا یک حکومت ملّی برقرار است و هر جا قدرت و اوتوریته ای به فردی یا نهادی داده می شود، آن فرد و نهاد مسئول و جوابگوست. ولی متأسفانه این اصل هم مثل بسیاری اصول دیگر خیلی جاها تنها برای پرکردن صفحات کتاب ها به کار رفته و بسیاری از مدیران و سیاست مداران وقتی به قدرت می رسند آن را از یاد می برند.
وقتی به چشم «گنجینه» به مردم نگاه کنیم، تأمین حقوق و حفظ امنیت آنها برای حکومت اهمیت حیاتی پیدا می کند. حفظ امنیت ملت از علل وجودی دولت است. بر خلاف نظر عده ای که دوران مدرن را عصر حقوق و نفی وظایف می دانند، (۴) هرگاه صحبت از تأمین حقی به میان می آید لزوما فرد یا نهادی هست که مسئول تأمین آن حق است. اگر آن طور که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر عنوان شده، افراد انسانی حق دارند در جامعه ای امن زندگی کنند و به خودشکوفایی برسند، حکومت بیش از دیگران مسئول برقرار نمودن چنین شرایطی است. بنابراین بدیهی است که ارباب حکومت باید انسان هایی مسئول باشند. یعنی برای تصمیم گیری در مورد حکومت آینده باید تعیین شود شهروندی که بناست در آینده وارد دستگاه حکومتی شود چه خصوصیاتی باید داشته باشد یا در خود پرورش دهد تا از عهده ی چنین مسئولیتی بر آید. مثلا روشن است که از ویژگی های مهم یک عضو دولت رویکرد او در برابر ظلم است و این که اگر جایی متوجه اِعمال ظلم شد، به منع ظالم و گرفتن حق مظلوم اقدام کند. درباره ی هر کسی که قرار است گوشه ای از کار حکومت را به دست گیرد، باید پرسید او تا چه حد قابلیت مقابله با ظلم را دارد. آیا کسی است که به زودی از بررسی جامعه و کشف ظلم دلزده شود؟ آیا در گرفتن حق همه ی ملت صرف نظر از پیشینه های قومی، جنسی و دینی آنها تلاش خواهد کرد؟ آیا حاضر است برای دفاع از حق مظلوم تابوها را بشکند و مثلاً در برابر گروه های فشار و کسانی که با او در قدرت شریکند بایستد؟ یا تصور کنید جامعه ای از یوغ حکومت دیکتاتوری خارج می شود، ولی در دام فرهنگ پارتی بازی یا رشوه دادن یا دروغ مصلحتی گویی اسیر باقی می ماند. عدالت تا چه حد می تواند در چنین جامعه ای برقرار شود و بماند؟ به نظر می رسد که هر فرد یا گروه حاکمه ای از این ملت با چنین فرهنگی یک دیکتاتور بالقوه است. پرورش این نگرش پرسشگر در تک تک اعضای جامعه، چه مصر و چه ایران و چه هر کشور دیگری، به ایشان کمک می کند در تصمیم گیری برای آینده ی جامعه شان در برابر الگوهای حکومتی ناکارآمد و افراد و گروه هایی که قصد منحرف کردن حرکت به سوی برابری و دموکراسی را دارند، تسلیم نشوند.
بر اساس آموزه های بهائی مسئولیت پذیری تنها وظیفه ی ارباب حکومت نیست. این که افرادِ ملت منابع و سرمایه های جامعه هستند، دلالت هایی نیز برای هر عضو عادی که به پیشرفت جامعه اش پایبند است دارد. هر یک از افراد ملت «امانتی» (۵) است از جانب خدا که حکومت موظف است از آنها همان طور که از خود حفاظت می کند، نگهداری و حمایت کند. از سوی دیگر، هر فرد انسانی امانتی است با استعدادهایی خداداده و چون انسان ها از نظر این مواهب خدادادی با هم متفاوتند، هر انسان یک منبع منحصربفرد و تکرار نشدنی است که توانایی ها و افکارش باید در حالت ایدئال در جهت ایجاد تغییری مثبت در جامعه شکوفا شود. بنابراین هر فرد حقوقی دارد و از طرفی نیز مسئول رفاه تمام نوع بشر است، یعنی نه تنها باید از آزادی بهره مند باشد، بلکه باید بتواند شخصیت منحصربفرد خود را شکوفا سازد و تغییری در محیط زندگی خود ایجاد کند و طبق دلالت های آخرین ماده های اعلامیه ی جهانی حقوق بشر این خودشکوفایی از والاترین نیازهای انسانی است.
به نظر می رسد راه حل هایی برای دچار نشدن به ناامیدی پس از انقلاب وجود دارد، گرچه دشوار و نیازمند تلاشی از سوی تک تک افراد یک ملّت است. اما از یاد نبریم که بخش بزرگی از جمعیت این منطقه جوانان اند و بر اساس حس عام احتمال تغییر و نیز پرورش فرهنگ تازه در نسل جوان بیشتر است، همیشه گفته اند تغییر و اصلاح مسیر رشد یک نهال به مراتب ساده تر از تغییر درخت تنومند انعطاف ناپذیر است. تجربه ی ماه های اخیر هم ثابت می کند که این نسل عزم و اراده کرده تا آینده اش را به دست بگیرد و شهامت مقابله با ساختارها و سنت های نادرست را نیز دارد. این بزرگ ترین فرصت پیش روی کشورهای منطقه است، مخصوصاً وقتی روشن شد که ثروت نفتی و سلاح به تنهایی قادر به تضمین راحت و امنیت منطقه نیست. هر تصمیم گیری که برای آینده ی صلح آمیز خاورمیانه انجام می شود، نمی تواند و نباید از سرمایه گذاری روی این منبع گرانبها صرف نظر کند.


۱. ترجمه. گلوبالیست: http://www.theglobalist.com/StoryId.aspx?StoryId=3260.
۲. نسخه ای از نامه و نظرات ذیل آن را در لینک روبرو ببینید: http://www.bahai-egypt.org/2011/04/open-letter-to-people-of-egypt.html. ترجمه ی آن در لینک مقابل موجود است: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-66690.
۳. نامه ی حضرت بهاءالله خطاب به ملکه ویکتوریا، فرمانروای انگلستان، الواح نازله خطاب به ملوک و روسای ارض، ص ۱۳۷. reference1.persian-bahai.org
۴. http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13880718-HaghVaTaklifVaKhoda.html.
۵. نامه ی حضرت بهاءالله خطاب به ناپلئون سوم، پادشاه فرانسه، الواح نازله خطاب به ملوک و روسای ارض، صص ۱۱۱-۱۰۶. reference1.persian-bahai.org

برگرفته از :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=38228

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

شهروند بهایی ۷۱ ساله را با زنجیر در میان شهر تنکابن چرخاندند !




جــرس: منابع حقوق بشری اعلام کرده اند که در ادامه فشار بر بهائیان ایران، وجیه الله میرزا گلپور شهروند ۷۱ ساله بهائی ساکن ساری، پس بازجویی با پابند در شهر تنکابن توسط مأموران امنیتی برای تحقیر چرخانده شده است.



به گزارش رهانا، نوید گلپور برادرزاده این شهروند بهایی در مورد چرخاندن وی در شهر به قصد توهین و تحقیر و با زنجیر گفت: "همسر ایشان، روز سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ماه توانست با وی ملاقات کنند که در این ملاقات وضعیت جسمی ایشان بسیار بد بوده، آقای گلپور به همسرشان گفته که مورد شکنجه شدید جسمی و ضرب و شتم شدید قرار گرفته به طوری که با لگد به پهلوهایش ضربه میزدند و سرشان را به دیوار می‌کوبیدند، علاوه بر این موارد گفته شده، سه شنبه عصر به پاهای ایشان زنجیر زده و ایشان را در شهر گردانده اند به حالتی که وقتی همسر ایشان فردای آن روز مجددا به ملاقات همسرشان می روند، رد زخمها کاملا مشهود بوده است."



نوید گلپور ادامه داد: "قضیه اینطور بوده که دو ساعت و نیم ایشان را در شهر با زنجیر و پابند چرخاندند. در این حین بازپرس از ماموران می خواسته که در ملا عام ایشان را کتک بزنند که ماموران این کار را نکردند، اما مدام توهین و تحقیر می کردند.



این شهروند بهایی ۷۱ ساله از بیماری نیز رنج برده و نیاز به داروهای خود دارد، نوید گلپور در این مورد گفت "بله ایشان داروهای خاصی مصرف می کنند و داروها را هم همراه خودشان برده اند، اما از اینکه آیا این داروها اکنون در دسترس ایشان هست و آیا به ایشان اجازه استفاده از این داروها داده شده یا نه، اطلاعی نداریم. همینطور ما مطمئن نیستیم که آیا پزشک زندان به وضعیت آقای گلپور رسیدگی می کنند یا نه. این را هم باید مدنظر قرار داد که ایشان از بیماری قلبی رنج می برند و نیاز به دکتر متخصص و دستگاههای پیشرفته دارند و نظر پزشک عمومی زندان در مورد شرایط ایشون چندان مورد اعتماد نیست و ما بسیار نگران وضعیت جسمی ایشان هستیم، بعلت کهولت سن و بیماری قلب اخیرا هم دچار لرزش دست شدند و نیازمند مراقبت هستند و زندان جای مناسبی برای ایشان نیست"


وجیه الله میرزا گلپور، ساکن روستای صفرآباد از توابع ساری است که به گفته بستگانش به بیماری قلبی مبتلاست و یک هفته پیش از دستگیری، برای معالجه به بیمارستان مراجعه کرده بود।


۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

دستگیری ها بخشی از برنامۂ رسمی برای جلوگیری از رشد بهائیان ایران است !





۰۴ خرداد ۱۳۹۰

نیویورک، ۲۵ مه ۲۰۱۱ (سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی) – یورش به خانه های حدود ۳۰ بهائی که به آموزش اعضای جوان جامعه، که توسط دولت از تحصيل دانشگاهی محروم شده اند، مشغول بودند، آخرین اقدام از سیاست های مستمر ایران برای به حاشيه راندن بزرگ ترین اقلیت دینی غیر مسلمان کشور است.


بهائیان ايران که پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به صورت روشمند از آموزش عالی محروم شده اند، در نبودن راه های دیگر، برنامه های آموزشی خود را آغاز کردند.


بانی دوگال، نمایندۀ ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متحد، گفت: «مقامات ایرانی آشکارا مصمم اند که آموزش جوانان را، که توسط دولت از امکانات محروم شده اند، برای جامعۀ بهائی غیر ممکن سازند.»


او گفت: «محروم کردن افراد از حق تحصیل محروم کردن آنها از حق زیست به عنوان افرادی آزاد و مفيد - و مشارکت در حيات جامعه شان است.»


حدود ۱۶ بهائی روز شنبه ۲۱ مه یا پس از آن دستگیر شدند. یکی از ایشان آزاد و هشت بهائی دیگر توسط مأموران وزارت اطلاعات بازجویی و بعد آزاد شدند.


بانی دوگال گفت: «این اقدام نشان می دهد که ایران میخواهد در برنامۂ خود برای تضعیف روحیۀ جوانان بهائی، نابود کردن امیدهای تحصيلی آنها و ریشه کن کردن جامعۀ بهائی به عنوان یک گروه زنده در کشور تا کجا پیش رود.»


او همچنین اشاره کرد که حکومت ایران در پی جویی سیاست خود آشکارا قوانين بین المللی را نقض می کند.






  • یک ابلاغیۀ محرمانه در سال ۲۰۰۶ از طرف رئیس کل دفتر حراست مرکزی وزارت علوم، تحقیقات و… »




  • نامه ای به تاریخ ۲ نوامبر ۲۰۰۶ از «دفتر حراست مرکزی» دانشگاه پیام نور، صادره با سرنامۀ… »




  • بهائیانی که به خاطر «نقص پرونده» یا محرومیت ناموجه از دانشگاه به دادگاه ها دادخواهی کرده… »



بر اساس میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، «هر کس باید حق آزادی فکر، وجدان و دین را داشته باشد.»


بند ۱۳ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی «حق تحصیل هر فرد» را و این که «آموزش عالی باید بر اساس ظرفیت در دسترس همه قرار گیرد» به رسمیت می شناسد.


خانم دوگال اشاره کرد: «ایران هر دو پیمان را در سال ۱۹۷۵ امضا کرده است.»

«آزار بی شرمانه»

اخبار اولیۀ دستگیری ها با اعتراض دولت ها، سازمان های غیر دولتی، کنشگران حقوق بشر و دیگران مواجه شده است.


کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران (ICHRI) خواستار آزادی فوری این زندانیان شده است.


هادی قائمی، سخنگوی کمپین، گفت: «این حملات به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی باید متوقف شود و مسئولان باید فوراً بهائیانی را که اخیراً بازداشت شده اند، آزاد کنند.»


او افزود: «تبعیضی که ایران در عرصۀ آموزش علیه بهائیان روا می دارد، بخشی از سیاست جاری تبعیض دینی و نقض آشکار تعهدات بین المللی آن است.»


لئوناردو لئو، رئیس کمیسیون آزادی دینی بین الملل در آمریکا، گفت: «هیچ چیز جلودار حکومت ایران در آزار بی شرمانۀ بهائیان در ایران نیست.»


«این که مقامات اکنون سیاستی برای منع بهائیان از ورود به دانشگاه های ایران دارند، کافی نیست و حکومت حالا به صورت روشمند میکوشد از اقدام درونی جامعۀ بهائی برای تأمين فرصت آموزشی فراتر از دبیرستان برای جواناناش جلوگيری کند.»


آقای لئو گفت با این دستگیری ها، «تعداد بهائیانی که اکنون زندانی هستند به ۱۰۰ نزدیک می شود، عددی که به مدت بیش از دو دهه دیده نشده بود.»

«جلوگیری از رشد و توسعه»

طی سال های پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، تعداد زیادی از بهائیان جوان از تحصیل اخراج شدند. این محرومیت در سطح دانشگاهی تقریباً کامل بود.


هدف گرفتن ظالمانۀ بهائیان توسط رژیم تازه – از جمله اعدام بیش از ۲۰۰ عضو برجسته –موجب انتقاد گستردۀ بین المللی از جمله مجموعه ای از قطعنامه ها از طرف سازمان ملل در محکوميت نقض حقوق بشر در ایران شد.


حکومت رویکرد خود را نرم تر کرد و به دانش آموزان دورۀ ابتدایی و راهنمایی اجازۀ بازگشت به مدرسه را داد. اما دانشجویان دانشگاهی محروم ماندند.


نيت ایران از چنین سیاست هایی آن بود که - بدون مواجه شدن با تحريم های بين المللی- ۳۰۰,۰۰۰ بهائی ایران را به گوشۂ فراموشی براند. افشای سند محرمانه ای که برنامه ای برای «جلوگیری» از «رشد و توسعۀ» جامعۀ بهائی طرح ریزی می کرد، اين موضوع را تأييد کرد.


آين سند که در ۱۹۹۱ به امضای رهبر عالی ایران علی خامنه ای رسیده بود، اقدامات سرکوبگرانه ای علیه بهائیان، از جمله اخراج دانشجویان از دانشگاه ها، در صورتی که مشخص شود بهائی هستند، را در دستور کار قرار می داد.

مؤسسۀ آموزش عالی بهائی

ساز و کار ساده ای برای محروم کردن بهائیان از آموزش عالی به کار گرفته شد. از هر کس که در آزمون های ورودی دانشگاه های کشور شرکت می کرد خواسته می شد دین خود را اعلام کند. متقاضیانی که پیرو یکی از چهار دین به رسمیت شناخته شده در ایران – اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی – نبودند، محروم می شدند.


در اواخر دهۀ ۱۹۸۰، بهائیان آثار این محرومیت را با راه اندازی برنامۀ آموزشی جامعۀ خود ، که به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی (BIHE)، معروف شد، تخفیف دادند. اساتید و مدرسان بهائی که از مشاغل خود اخراج شده بودند، وقت و تجربۀ خود را آزادانه برای آموزش دانشجویان بهائی در خانه یا از طریق دوره های مکاتبه ای اختصاص دادند.


بانی دوگال میگويد: «حکومت ایران تلاش های مکرّری برای متوقف کردن این اقدام آرام، مسالمت آمیز و حیاتی کرده است.»


در سال ۱۹۹۸، مأموران حکومت حد اقل ۳۶ نفر را پس از یورش به بیش از ۵۰۰ خانه دستگیر و بیشتر تجهیزات و سوابق مؤسسه را توقیف کردند. یورش ها با محکومیت قابل توجه بین المللی روبرو شد.


در پاسخی آشکار به فشار، ایران در اواخر سال ۲۰۰۳ رسماً اعلام کرد که ستون وابستگی مذهبی را از فرم های ثبت نام دانشگاه حذف خواهد کرد.

منع مستمر

از آن زمان، مأموران حکومت ایران ادعا کرده اند که نظام آموزشی شان رو به بهائیان باز و از اعمال تبعیض آمیز آزاد است.


اما وسایل متنوعی برای منع ورود بهائیان به آموزش عالی تعبیه شده است. از جمله ایجاد موانعی برای پذیرش در سیستم کامپیوتری ملّی و نيز تلاش های گسترده برای اخراج بهائیان در صورتی که توانسته باشند در کلاس ها ثبت نام کنند.


یکی از بهائیان جوان اخیراً به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «من حتی پیش از ثبت نام به عنوان یک دانشجو محروم شدم. به جای دریافت نتایج آزمون ورودی دانشگاه، عبارت 'پروندۀ شما نقص دارد' برایم ارسال شد و در نتيجه هرگز فرصت ثبت نام نیافتم.»


در سال ۲۰۰۶، ابلاغیۂ محرمانه ای از دبیر کل دفتر حراست مرکزی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری – که بر همۀ دانشگاه های دولتی ایران نظارت دارد – به ۸۱ دانشگاه دستور اخراج همۂ دانشجويان بهائی را داد.


در نامه عنوان شده: افراد بهائی «چنانچه در حین ورود به دانشگاه یا حین تحصیل مشخص گردد که بهائی هستند، می بایست از دانشگاه اخراج گردند.»


اخراج ها در ماه های اخیر در تهران، یزد، مازندران و اصفهان رخ داده اند. در چند مورد، اين کار اندکی پیش از آغاز امتحانات پایان ترم دانشجویان بهائی انجام شده است.


یک بهائی که در یزد مهندسی می خواند، اخیراً پس از حذف نامش از سیستم، از دسترسی به حساب دانشجویی آنلاین خود محروم شد. سازمان سنجش آموزش کشور در تهران به او گفت که بهائیان هیچ گونه حق تحصیلات عالیه ندارند. وقتی او سندی کتبی مبنی بر دلیل اخراجش خواست، تقاضایش رد شد.


در نبود امکانات ديگر، بسیاری از بهائیان جوان تحصیلات خود را با مؤسسۀ آموزش عالی بهائی ادامه دادند.


بانی دوگال گفت: «منع دسترسی به آموزش ممکن است به ظاهر از حملات فیزیکی وارد بر جامعه یا زندانی شدن رهبران آن کم اهمیت تر جلوه کند، اما نتایج این سیاست گذاری طی نسل ها منعکس خواهد ماند.»


او افزود: «این بی عدالتی ها بخشی از سرکوب شدیدی است که کل ایران را در هم نوردیده. گروه های بزرگی از افراد جوان بر مبنای عقاید سیاسی یا دینی خود از آموزش عالی یا استفاده از آزادی بیان خود محروم هستند.»


«خواست ما اين است که بهائیان ایران – و همۀ کسانی که قربانی چنین تجاوزی هستند – حقوق شهروندی کامل خود را دریافت کنند تا بتوانند آرزوی قلبی خود را مبنی بر شرکت در پیشبرد ملّت خود برآورده سازند.»


خانم دوگال گفت: «احترام گذاشتن به حقوق بهائیان ایران می تواند نشان دهندۂ تمایل مقامات اين کشور به احترام گذاشتن به حقوق همۀ شهروندانش باشد।»


برگرفته از :
http://news.persian-bahai.org/story/272

تو یاد مگیر !


دکتر بهروز ثابت
  • http://www.bihe.org/

    خبرهای ناخوشایند و نامیمونی از سرزمین ایران می‌رسد گویای آن که قوای حکومتی به منازل معلّمان، مدیران، و محصّلان مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه مهاجم شده‌اند و تعداد کثیری را به اسارت گرفته‌اند. آنها دست به مصادرۀ رایانه‌ها و اسناد و مدارک زده کلاس‌های درس و آزمایشگاه‌ها را مُهر و موم نموده‌اند. این قبیل اعمال کیفرخواستی علیه نفس تحصیل علم است؛ این اعمال تهدیدی برای حقوق انسانی جهت یادگیری است، و مستلزم عطف توجّه و عکس‌العملی مناسب از جانب جامعۀ جهانی ملل، سازمان‌های حقوق بشر و مؤسّسات تحصیلات عالیه است.

    جوامع بین‌المللی و حقوق بشر کاملاً واقفند که از سنۀ 1979 که جمهوری اسلامی در ایران تأسیس شد، اقدامات شدید، سازمان یافته و هماهنگ شدۀ ایذایی علیه جامعۀ بهائی، که بزرگترین اقلّیت دینی این کشور است، ازدیاد یافت. مدیران منتخب جامعۀ مصیبت‌زده و مطیع قانون بازداشت، محبوس و شکنجه شدند. از سنۀ 1979 تا کنون، متجاوز از دویست تن از آنان، بدون ادنی جریان مناسب قانونی و بی آن که توجّهی به اجرای عدالت گردد، اعدام شده‌اند. اماکن مقدّسۀ بهائی تخریب شد و تشکیلاتی که به ادارۀ امور امریه مشغول بودند غیرقانونی اعلام شدند. قبرستان‌های بهائی در معرض هتک حرمت قرار گرفته تخریب شدند. بهائیان از مشاغل خود منفصل شدند و کلّیه محصّلین از حضور در مدارس عالی و دانشگاه‌ها ممنوع و محروم شدند.

    مدارک محرمانه از دستگاه داخلی حکومت نیت واقعی قوای بهائی ستیز را برملا می‌سازد و آن عبارت از تحمیل حرکت‌های ایذایی شدید عنصری بر جامعۀ بهائی و اختناق فرهنگی آن است. محرومیت دانشجویان بهائی از حضور در مدارس عالی و دانشگاه‌ها ازاجزاء عمدۀ این تلاش مورد حمایت حکومت برای نابودی فرهنگی جامعۀ بهائی و ممانعت از تحصیلات جوانان و حرکت اجتماعی آنان و جلوگیری از فرهیختگی نسل آتی آنان است.

    در سال 1987 اعضاء جامعۀ بهائی ایران، در عکس‎العمل به اخراج دانشجویان و مدرّسان بهائی از دانشگاه‌های ایران، مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه (معروف به مؤسّسۀ علمی آزاد) را به وجود آوردند. جامعۀ بهائی ایران تصمیم گرفت با اعانت اساتید، استادیاران سابق و محقّقان و پژوهشگران به تأسیس مؤسّسه‌ای برای تحصیلات عالیه جهت تعلیم و تربیت محصّلین بهائی تأسیس کند.

    مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه بر مبنای حرکت ایثارگرانه و داوطلبانه تأسیس شد. کلاس‌ها و آموزشگاه‌ها در منازل بهائیان و زیرزمین خانه‌ها دایر گردید. در بسیاری از موارد، مدرّسین و مدیران بدون هیچ اجرو مزدی کار می‌کردند و دانشجویان برای شرکت در کلاسها از شهری به شهر دیگر سفر می‌کردند. به مرور زمان، بخش جدید آنلاین به کلاس‌های حضوری افزوده شد تا سطح کیفی را ارتقاء بخشد و امکان دسترسی به محیط آموزشی را افزایش دهد. در نتیجۀ این مجهودات، مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه توانسته به ارائۀ بیش از هفتصد درس در رشته‌های حقوق، فرهنگ و ادبیات فارسی، عربی، علوم کتابخانه‌ای، زبان‎شناسی و ادبیات انگلیسی، مدیریت بازرگانی و حسابداری، زیست‌شناسی، شیمی کاربردی، علوم دارویی، علوم کامپیوتر و مهندسی، مهندس عمران، معماری، جامعه‌شناسی و روانشناسی بپردازد.

    مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه، تحت شرایط سرکوبگرانه، تمام مساعی خود را به کار برده که به عالی‌ترین موازین علمی پای‌بند باشد و اقدامات آموزشی خود را در حدّی قابل مقایسه و منطبق با معیارهایی که بهترین دانشگاه‌های جهان را فعّال و پویا نگه داشته معمول دارد. متقاضیان تحصیل در مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه باید، همچون سایر دانشجویان در ایران، مطابق همان معیارهای دقیق و جدّی علمی عمل کنند. آنها باید در امتحان ورودی در سطح کشور قبول شوند، و کلّیه شرایط علمی مؤسّسه را دارا باشند. در نتیجۀ تعهّد مؤسّسه به حفظ مدارج عالی، فارغ‌التّحصیلان آن در بیش از بیست و پنج دورۀ دانشگاهی بالاتر از دورۀ کارشناسی (یعنی دوره‎های کارشناسی ارشد و دکترا) در دانشگاه‌های معتبر خارج از ایران پذیرفته شده‌اند.

    در سراسر تاریخ کوتاه حیاتش، مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه موازین پژوهشی رساله‌نویسی را تشویق و حمایت کرده است. هیچ درسی ابداً به ترویج دستور کار سیاسی حزبی نپرداخته است. محتوای کلّیه دروس، مباحث، و تکالیف در محدودۀ شاخص‌های کاملاً تثبیت شدۀ بهترین زمینه‌های نظری و عملی رشته‌های علمی مربوطه باقی مانده است. اگرچه مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه مؤسّسه‌ای الهام گرفته از تعالیم بهائی است، امّا هرگز ماهیت حوزه‌های علمیۀ مذهبی را به خود نگرفته است. حرکت معمول مؤسّسه از لحاظ روش و منطق در رهیافت به تحقیقات پژوهشگرانه کاملاً علمی بوده است. تعهّد به عینیت شیوۀ کارش بوده است.

    مؤسّسۀ بهائی تحصیلات عالیه رسالت خود را اینگونه بیان کرده است: "دانشجویان و فارغ‌التّحصیلان مؤسّسۀ علمی آزاد به نحوی تعلیم خواهند دید که طالب علم و دانش باشند، تحرّی حقیقت نمایند، در پی جمال و عدالت باشند، خواهان علوّ و سموّ روح معاشرت محبّت‌آمیز گردند، در یادگیری مستقل عمل نمایند، اندیشمندانی خلّاق و حلّال مشکلات باشند، تعاملات پویا بین حقایق علمی و ارزش‌های جهانی را مبنای سنجش و ملاک قضاوت خود برای کاربرد هدفمند دانش قرار دهند، نقش تکنولوژی را در نهادن مبانی مادّی مدنیت درک کنند، و از درس‌های گذشته در جهت پیشبرد درکی جدید جهت آینده سود جویند."

    این آرمان‌ها و فعالیت‌هایی هستند که نظام حاکم بر ایران در صدد نابود کردن آن است. عکس‌العملی یکپارچه از سوی جامعۀ جهانی اساتید دانشگاه‌ها، مدیران مجامع علمی، دانشجویان و محقّقان می‌تواند نیرویی اخلاقی را تجسّم بخشد که مانع از خیزش این هجوم بی‌امان بر بهائیان ایران و علیه آزادی یادگیری گردد که هر انسانی باید، بدون ادنی استثنائی، توان پیگیری آن را داشته باشد.



    [1] تورات، سفر تثنیه، باب 18، آیۀ 9

بهائی ستیزی از حجّتیه می آید !


در گفت‌وگو با «مهناز پراکند» وکیل دادگستری

آسیه امینی


آسیه امینی- دوستی داشتم از یکی از اقلیت‌های مذهبی. سال‌ها پیش، در یک روز بارانی با هم در خیابان‌های تهران قدم می‌زدیم. چتر او بالای سر هردوی‌مان بود. ساکت بود و حرف نمی‌زد.
پرسیدم: ساکتی؟! گفت: باران را دوست ندارم. باران همیشه برای من یادآور تحقیر و نفرت است؛ وقتی به دبستان می‌رفتم. روزهای بارانی، معلم نیمکتِ مرا از بقیه بچه‌ها جدا می‌کرد. نگران بود که وقتی بدن من خیس است بچه‌ها نجس شوند.


این خاطره، واقعیت اقلیت‌های مذهبی در کشور ما است.
در سال‌های اخیر، بار‌ها و بار‌ها خبرهای دستگیری، بازداشت، ویران کردن خانه‌ها و حتی گورستان‌ها، اخراج بهاییان از خانه و کاشانه‌شان، در لابه‌لای خبرهای دیگر نقض حقوق انسانی، از کشورمان مخابره شده است. آخرین خبر از دستگیری کسانی حکایت کرد که به دنبال جلوگیری از ادامه تحصیل بهاییان، به فراگیری علم در خانه و از راه دور می‌پرداختند.

تلاش داشته‌ام تا در گفت‌وگو با «مهناز پراکند» که وکالت هفت تن از سران بهایی در ایران را به عهده داشته، از وضعیت آنها در کشور و نیز از حقوق بهاییان در قانون، به عنوان یک انسان و یک ایرانی بپرسم.

شما وکیل پرونده سران بهایی بوده‌اید؛ لطفاً درباره آخرین وضعیت این پرونده برای ما بگویید.

مهناز پراکند: من به همراه سه ‌تن از همکارانم یعنی خانم شیرین عبادی و آقایان عبدالفتاح سلطانی و هادی اسماعیل‌زاده وکالت پرونده هفت‌تن از سران بهایی (موسوم به گروه یاران ایران) را به عهده داشتیم.

آخرین اطلاعاتی که از پرونده‌شان داریم این است که حکم ۱۰ سال زندانی که از دادگاه تجدید نظر صادر شده بود، به سبب اعاده دادرسی توسط دادستان کل کشور به دادگاه «هم‌عرض» تجدید نظر ارسال و تبدیل شده به‌‌ همان حکم ۲۰ سال زندان دادگاه بدوی.

اما با توجه به اینکه این حکم هیچگاه به ما ابلاغ نشد و امکان مطالعه پرونده را پیدا نکردیم، از دلایل دادستان کل کشور و استنادات ایشان برای «اعاده دادرسی» و همچنین از استدلال قضات دادگاه تجدیدنظر اطلاعی نداریم که به چه دلیل حکم ۱۰ سال زندانی که قبلاً صادر شده بود، تبدیل شده به ۲۰ سال زندان. ظاهراً چنین به ‌نظر می‌رسد که آقای دادستان به کمیت حکم و میزان محکومیت اعتراض داشته است، نه به کیفیت آن و این امر خلاف کلیه موازین قانونی و مقررات ناظر به اعاده دادرسی است.

آیا از نظر قانونی این امر امکانپذیر است که دادگاه تجدید نظر میزان حکم را افزایش دهد؟

با توجه به صراحت ماده ۲۵۸ قانون آئین دادرسی کیفری، دادگاه تجدید نظر نمی‌تواند مجازات تعزیری مقرر در حکم بدوی را تشدید کند. مگر در مواردی که مجازات مقرر در حکم بدوی کمتر از حداقل میزانی باشد که قانون مقرر داشته است و این امر مورد اعتراض شاکیِ تجدید نظرخواه قرار گیرد.

در مورد پرونده گروه «یاران ایران»، این مسئله نمی‌توانست مصداق داشته باشد؛ چرا که اولاً مجازات مقرر در حکم بدوی برای آنان به میزان حداکثر مجازات مقرر در قانون بوده است. ثانیاً این گروه، در پرونده موضوع بحث، شاکی خصوصی نداشتند که به‌فرض انطباق با ماده ۲۵۸ حق اعتراض داشته باشند.

شما از گروهی به اسم «یاران ایران» نام بردید. ممکن است درباره این گروه بیشتر توضیح دهید؟

«یاران ایران» درواقع شامل هفت‌نفر می‌شد که عضو محفل ملی بهاییان در ایران بودند. این‌ها به طور موقت از طرف «بیت‌العدل بهاییان» تعیین شده بودند تا به رتق و فتق امور بهاییان در ایران رسیدگی کنند؛ اموری مثل احوال شخصیه، مسائل تحصیلی، ازدواج و طلاق و...



تاجایی که می‌دانم بهاییان ایران از حقوق اجتماعی و سیاسی برخوردار نیستند. این محفل چگونه می‌تواند در شرایطی که از نظر قانونی مشروعیت ندارد، به فعالیتش ادامه دهد؟ به‌طور مثال وقتی در مورد حق ازدواج و طلاق حرف می‌زنیم، این روابط حتی اگر در یک جامعه کوچک‌تر مثل جامعه بهاییان به آنها داده شود، در آن جامعه بزرگ‌تر یعنی جامعه ایرانی چگونه قانونی می‌شود؟ چون افراد در جزیره که زندگی نمی‌کنند. آنها نیازمند تایید شدن از طرف اداره‌ها و مراکز رسمی هستند.

طبق قانون اساسی و نیز قوانین عادی، از جمله میثاقین بین‌المللی که سال‌ها است جزو قوانین عادی ایران محسوب می‌شوند، اقلیت‌های مذهبی و دینی در «احوال شخصیه» تابع قوانین خودشان هستند. هموطنان مسلمان سنی و همینطور هموطنان مسیحی، یهودی، زرتشتی و بهایی و همه کسانی که دینی جز اسلام و مذهبی جز شیعه دارند، تابع مقررات خودشان هستند. محفل ملی بهاییان در ایران، درست است که در کل، تابع قوانین ایران است، ولی در احوال شخصیه مثل تقسیم ارث، جاری کردن صیغه ازدواج و طلاق، قواعد خودشان را دارند و آن را اجرا می‌کنند.

ولی در قانون از اقلیت‌های دینی و مذهبی قانونی نام برده شده که در آن نامی از بهاییان نیست؛ یعنی درواقع قانون، این اقلیت را به طور رسمی نپذیرفته است.

در قانون اساسی از سه اقلیت دینی مسیحی، یهودی و زرتشتی به عنوان ادیان رسمی نام برده شده، ولی هیچگاه در هیچ قانونی نیامده که افراد ادیان دیگر مثل بهایی حق زندگی و اجرای مقررات شرعی خودشان را ندارند.

ولی از حقوق اجتماعی محرومند؟

بله، درعمل محروم شده‌اند، اما همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم طبق قانون اساسی و بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین بین‌المللی، همه افراد کشور از حقوق مساوی برخورداند.

اتهام سران بهایی چیست؟

پنج اتهام به آنها وارد شد؛ در مرحله اول «تبلیغ علیه نظام» از طریق تبلیغ بهاییت مطرح شد؛ ولی بعد، ارتباط با بیگانگان را نیز به آنها نسبت دادند. در واقع اتهامی که به آنها منتسب شد «جاسوسی» بود. همچنین تشکیل گروه و اداره آن، با هدف اقدام علیه امنیت ملی انجام شد؛ اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی و محاربه و افساد فی‌الارض.

البته در مورد اتهام آخر، یکی از دادیاران دادگاه انقلاب به نام آقای حیدری‌فر، بعد از صدور قرار مجرمیت، وقتی پرونده برای اظهار نظر می‌رود زیر دست‌شان، استفتایی از آیت‌الله مکارم شیرازی می‌کند مبنی براینکه اگر بهاییان برای دین‌شان تبلیغ کنند، حکم آنها چیست؟ آیت‌الله مکارم هم پاسخ داده‌اند که چنانچه تلاش مستمر داشته باشند و خلاف اسلام باشد، در حکم محارب و مفسد فی‌الارض هستند.بر اساس این استفتا بود که اتهام جدید «محاربه» و «فساد فی‌الارض» هم به اتهام‌های قبلی اضافه شد.

براساس گفته‌های بهاییان، دین آنها مخالف با اسلام نیست. آیا مدرکی در این خصوص، یعنی محاربه در میان است؟

اتفاقاً این موضوع را موکلان من هم در دادگاه مطرح کردند که بر اساس اعتقادات دیانت بهایی، آنها کلیه ادیان قبل از اسلام و اسلام را قبول دارند و حضرت محمد را به عنوان پیامبر خدا و قرآن را به عنوان کتاب مقدس قبول دارند و هیچگونه مخالفتی با اسلام ندارند. متاسفانه استدلالی که در کیفرخواست و قرار مجرمیت عنوان شده خلاف این ادعا بود.

به گفته شما یکی دیگر از اتهام‌های وارده در این پرونده، ارتباط با بیگانگان و به تعبیری «جاسوسی» است. این اتهام بر چه اساسی وارد شده و بهاییان طبق این اتهام از چه چیزی و برای چه کسانی جاسوسی می‌کرده‌اند؟

آن‌چه مبنای انتساب این اتهام به موکلان من بود، مربوط به دیدار آنها با نمایندگان سازمان ملل یا چند تن از سفرای کشورهای اروپایی یا استرالیا و کانادا می‌شد. این دیدار‌ها صرفاً در جهت احقاق حقوق و رفع مشکلات بهاییان بود؛ از جمله این مشکلات، مسئله عدم صدور گذرنامه و نیز محرومیت از تحصیل فرزندان بهایی بود. عنوان شدن این مسائل در پرونده سران بهایی، به عنوان «جاسوسی» تلقی شده است.

آیا اطلاع دارید چه تعداد بهایی در ایران زندگی می‌کنند و برخوردهای این چنینی با بهاییان ایران یا بهایی‌ستیزی از چه هنگام شروع شد؟

من به شخصه آمار دقیقی از تعداد بهابیان ایران ندارم. به این دلیل که من فقط به لحاظ حقوقی وکالت آنها را در دادگاه به عهده داشته‌ام. اطلاعاتی که من در این موارد دارم به اطلاعاتی برمی‌گردد که در خلال دفاع حقوقی از آنها از خودشان کسب کرده‌ام یا برای دفاع، ناچار به بررسی و تحقیق بیشتر شده‌ام. بر اساس گفته‌های خود بهاییان، ۳۰۰ هزار بهایی در ایران زندگی می‌کنند.

برخورد با بهاییان فقط به بعد از انقلاب برنمی‌گردد. قبل از انقلاب هم گاهی با آنها برخورد‌های خصومت‌باری شده است، اما بعد از انقلاب برخورد با بهاییان خیلی شدید‌تر و خشن‌تر شد. به نحوی که بعد از انقلاب سه گروه از اعضای محفل بهاییان را دستگیر و اعدام کردند.

در چه سالی؟

در سال‌های دهه ۱۳۶۰ حدود ۲۰۰ بهایی اعدام شدند. در سال‌های اخیر نیز برخورد با بهاییان شدت پیدا کرده است؛ ازجمله این‌که دانشجویان بهایی را از دانشگاه اخراج می‌کنند یا اجازه ادامه تحصیل به آنها نمی‌دهند. حتی از ادامه تحصیل دانش‌آموزان بهایی در مدارس جلوگیری می‌شود.

جالب است که بگویم بهاییان برای جلوگیری از سرخوردگی بچه‌های خود و کسب دانش و علوم دانشگاهی، در ایران دست به ابتکار جالبی زده‌اند و به هزینه خود در خانه‌های‌شان به تدریس دروس دانشگاهی برای جوانان محروم از تحصیل خود می‌پردازند که متاسفانه یکی از مواردی که در کیفرخواست به عنوان عمل مجرمانه به آن اشاره شده بود همین مسئله ساده است که هیچ منع قانونی هم ندارد. دستگیری، بازداشت و صدور احکام سنگین را هم که درباره‌اش پیشتر حرف زدیم.

از آنجا که شنیده می‌شود بهاییت یک دین غیر سیاسی است و خود بهایی‌ها هم مدعی‌اند که فعالیت سیاسی ندارند. علت این برخوردها‌ چیست؟ آیا در گفتار و رفتار بهاییان تناقضی وجود دارد؟ یا قرار گرفتن «بیت‌العدل» بهاییان در اسراییل این توهم را ایجاد کرده که آنها از سوی این کشور حمایت می‌شوند؟ یا دلیل دیگری وجود دارد؟

به نظر من، این خصومت بیشتر یک توهم است و حتی فقط توهم هم نیست؛ برخورد با بهاییان از پیش از انقلاب هم بوده. بهاییان دو مسئله را در اعتقادات‌شان مطرح می‌کنند و به آن پایبندند. یکی این که تابع قواعد حکومت‌هایی هستند که تحت قوانین آنها زندگی می‌کنند. دوم این‌که فعالیت سیاسی ندارند.

این‌که بهاییان در مسائل سیاسی دخالت نمی‌کنند یعنی چه؟ مثلاً رای نمی‌دهند؟

خیر، بلکه به این معنی است که کار و فعالیت حزبی و فعالیت‌های سیاسی نمی‌کنند و بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی جامعه دخالتی ندارند.

آیا به نظر شما بهایی‌ستیزی یک مسئله حکومتی در ایران است یا اینکه یک مسئله اعتقادی است و مردم هم به نوعی بهایی‌ستیزهستند؟

تاجایی که من می‌دانم بهایی‌ستیزی در مردم وجود ندارد. این بهایی‌ستیزی در نحوه برخورد حکومت دیده می‌شود. برخورد مردم - اگر برخوردی هم باشد- بیشتر پرهیز از رابطه به خاطر ترس است. شاید از این جهت که می‌ترسند خودشان هم مورد اتهام قرار گیرند. یا درواقع هراسی است که به دلیل تبلیغات حکومت ایجاد شده. البته در سال‌های اخیر برخوردهای شدید حکومت اتفاقاً نتیجه عکس داده و من بسیار دیده و شنیده‌ام که مردم با بهاییان احساس همدلی و همراهی و همدردی بیشتری کرده‌اند.

درواقع بهایی‌ستیزی در دیدگاهی وجود دارد که از دل «انجمن حجتیه» بروز کرد. این انجمن از پیش از انقلاب هم در همین راستا فعالیت می‌کرد، اما برخی از پیروان این دیدگاه در حال حاضر در راس امور و در حکومت حضور دارند و برای همین است که مقابله با بهاییان شدت گرفته. بنابراین من می‌توانم نتیجه بگیرم که بهایی‌ستیزی در مردم وجود ندارد، بلکه این امر ناشی از یک دیدگاه افراطی است که به قدرت و سیاست نیز ربط پیدا کرده است.

بهایی‌ستیزی حکومت، آیا فقط شامل سران بهاییان و اعضای محفل ملی است یا همه افراد این دین را به نوعی تهدید می‌کند؟

من قبل از پاسخ، توضیح بدهم که بعد از دستگیری سران بهایی در ایران، دادستان کشور در اطلاعیه‌ای، «محفل ملی بهاییان ایران» را غیر قانونی اعلام کردند. هر چند که دادستان کل کشور در مقامی نیست که مطابق قانون، حق داشته باشد گروه یا تشکیلاتی را قانونی یا غیر قانونی اعلام کند، اما از آنجایی که بهاییان تابع قوانین حکومت‌های‌شان هستند، برای اثبات صداقت خود و بر اساس همین اعلام دادستان کل، اعضای محفل ملی در زندان اعلام انحلال کردند. یعنی در واقع الان در ایران «محفل ملی» وجود ندارد.

اما در مورد سئوال شما: برخورد حکومت با بهاییان، شامل همه آنها اعم از روستاییان، دانشجویان و افرادی در سنین و مشاغل مختلف می‌شود؛ به دانشگاه‌های‌شان حمله می‌شود، خانه‌ها و گورستان‌های‌شان تخریب می‌شود. در چندسال اخیر تعداد زیادی از جوان‌های بهایی دستگیر شدند و تعداد زیادی از بهاییان ناچار به ترک وطن شده‌اند. احکام سنگینی مثل ۱۲ سال زندان برای کسانی مثل آقای نوید خانجانی صادر شده است. حداقل حکمی که برای بهاییان صادر شده بر اساس اتهام «تبلیغ علیه نظام» یک سال زندان بوده است. بنابراین دامنه این برخورد‌ها، همه آنها را در برمی‌گیرد.

با توجه به این‌که به گفته شما اعضای محفل ملی بهاییان اعلام انحلال کرده‌اند، در حال حاضر امور شخصی مردم این دین چگونه انجام می‌شود؟ اموری مثل‌‌ همان ازدواج و ارث و...

در عمل دینداران بهایی، مدیرانی را که بتوانند این امور را برای آنها انجام دهند و به نوعی مسائل‌شان را تدبیر کنند در دسترس خود ندارند و در واقع خودشان مسائل‌شان را رفع می‌کنند.

آیا نهادهای بین‌المللی، مثل سازمان ملل توانسته‌اند برای حل معضل حقوق بهاییان به نتیجه‌ای برسند؟

به نظر من خیر. ارتباطات با دولت ایران در این مورد خاص باید بیشتر بشود تا از شدت این فشار‌ها کاسته شود.

آیا نکته‌ای مانده که بخواهید اضافه کنید؟

امیدوارم که مسئولان قوه قضاییه توجه بیشتری به این امر داشته باشند که یکی از حقوق اولیه هر متهم و محکومی، آگاهی از دلایل اتهام یا محکومیت خودش است و این امر محقق نمی‌شود مگر این‌که این دلایل به صورت کتبی و با تسلیم یک نسخه از رای دادگاه، به آنها ابلاغ شود. متاسفانه تاکنون، دست کم در مورد متهمان و محکومان دادگاه‌های انقلاب اینگونه عمل نشده است. تقاضایم این است که یک نسخه از «دادنامه» صادره علیه موکلان من در اختیارشان قرار بگیرد تا آنها هم بتوانند هرگونه اقدام قانونی که لازم است را انجام دهند. به امید آزادی همه زندانیان سیاسی.

در همین زمینه:

نمی‌توانم درس نخوانم!
جوانان بهایی از حق تحصیل محرومند


برگرفته از :
http://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/05/27/4283

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

قدرت نمایی با دستگیری بهائیان !


فروغ مهرآور






چهارشنبه، ۰۴ خرداد ۱۳۹۰


روز ۱ خرداد ۱۳۸۹ شاهد دستگیری حدود ۳۰ نفر از همکاران مؤسسۀ آموزش عالی بهائی در ایران بودیم. اغلب دستگیرشدگان دارای درجات عالی تحصیلی در رشته های گوناگون مهندسی، پزشکی یا علوم انسانی هستند و بسیاری شان دانش آموختگان همین مؤسسه هستند که در سال ۱۳۶۶ به منظور رسیدگی به نیاز جوانان بهائی ایران به حق آموزش عالی تأسیس شده است. (۱) با اینکه حکومت هنوز به طور رسمی دربارۀ دستگیری های روز گذشته اظهار نظری نکرده، اما به گفتۀ فرزند یکی از دستگیر شدگان در برگۀ حکم صادره اتهام "اقدام علیه امنیت ملّی" عنوان شده است. (۲)

در حالی که مقامات جمهوری اسلامی بارها به جامعۀ بین المللی اعلام کرده اند هیچ فردی در ایران به خاطر عقاید دینی خود از تحصیل محروم نمی شود، صدها هزار بهائی از حضور در دانشگاه های کشور خود محرومند. (۳) این در حالی است که طبق اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، حق تحصیل از جمله حقوقی است که صرفاً به خاطر انسان بودن به هر فرد تعلق می گیرد. بر هیچ کس پوشیده نیست که فهرست شدن حق تحصیل در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر یعنی این حداقل حقی است که هر فرد انسانی دارد و هیچ کس حتی خود فرد نمی تواند خود را از این حق محروم سازد.

مؤسسۀ آموزش عالی بهائی در رسیدگی به چنین حق مشروعی و در اقدامی کاملا مسالمت آمیز تأسیس شد. بهائیان بنا بر باورهای دینی خود از هر گونه اقدام خشونت آمیز و اعتراض و اقدام علیه حکومت معذورند و به جای آن در برابر فشارها راه حل های مسالمت آمیز را بر می گزینند و علاوه بر آنکه به طرق قانونی در صدد احقاق حقوق حقۀ خود بر می آیند، سعی خود را معطوف به خدمت به مردم و کشور خود می نمایند. تأسیس مؤسسۀ آموزش عالی بهائی اقدامی در این راستا بود.

با در نظر گرفتن شرایط جامعۀ بهائی ایران و تلاش روشمند حکومت برای ایزوله کردن فرهنگی و وارد آوردن فشار اقتصادی بر این جامعه روشن می شود که چنین تلاشی با چه موانعی روبرو بوده است. کمبود منابع انسانی و آموزشی از مشکلات همیشگی این مؤسسه بوده، به طوری که در اولین دوره ارائۀ رشته ها، به راحتی می توان شرکت کنندگانی را یافت که تا ۹ سال برای دریافت مدرک مهندسی خود درس خوانده اند. بسیاری از همکاران فعلی مؤسسه هم دانش آموختگان همین مدکز آموزشی اند؛حتی بعضی اعضای فعلی هیات مدیران مؤسسه، دانشجویان دیروزی هستند که اکنون در کنار اساتید خود به جوانان محروم از تحصیل خدمت می کنند.

اگرچه امکانات دانشجویان دوره های تازه تر نسبت به دوره های اول بسیار بهتر شده، ولی هنوز جای بسیاری از رشته ها در این دانشگاه خالی است و کم نیستند دانشجویانی که مجبورند از تحصیل در رشته های مورد علاقۀ خود صرف نظر کنند و در رشته هایی درس بخوانند که بعضاً کاملا با علایق قبلی شان متفاوت است.

تأثیر مستقیم تر حملات سیستماتیک حکومت جمهوری اسلامی به مؤسسه آنجا مشخص می شود که توجه کنیم در گذشته رشته هایی در مؤسسه ارائه می شد که عموماً در اثر حملات مکرر به دانشگاه و ضبط تجهیزات و نابودی نیروی انسانی اکنون دیگر ارائه نمی شود.

شاید عجیب ترین محدودیت این دانشگاه ممنوعیت داشتن پردیس است که در آخرین روزهای سال ۱۳۸۶، بنا به اعلام وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مبنی بر مجوّز نداشتن مؤسسه محکم تر و قطعی تر شد. (۴) اما مؤسسه با این محدودیت نیز کنار آمده به طوری که بسیاری از کلاس ها در منازل دانشجویان و اساتید و یا حتی بهائیان داوطلب تشکیل می شود.

جالب اینجاست که در عین تمام این محرومیت ها، مدرک تحصیلی این مؤسسه در چندین و چند دانشگاه مطرح دنیا از جمله آمریکا، انگلستان و کانادا معتبر شناخته می شود. هنوز بسیارند جوانان بهائی که مایل نیستند، حتی برای ادامۀ تحصیل، کشور خود را ترک کنند و در عوض به تحصیل در این مؤسسه مشغول می شوند. این آخرین انتخابی است که با اندکی مصالحه و درعین تمام محدودیت ها، پیش روی جوانان بهائی که از تحصیل در دانشگاه های کشور و در کنار هموطنان شریف خود محرومند، قرار دارد. اما جمهوری اسلامی همین امکان را نیز بر نمی تابد.

با اینکه برای این طرز رفتار حکومت هیچ گونه توجیهی نمی توان یافت، ولی جامعۀ بهائی دلیل روشنی دارد که به تلاش های خود برای فراهم کردن آموزش عالی برای جوانان محروم از تحصیل ادامه دهد: حق تحصیل از بنیادی ترین حقوق انسانی است و دست کشیدن از آن به هیچ وجه با کرامت انسانی مطابقت نمی یابد. با این باور است که جامعۀ بهائی، در عین محرومیت ها، این مؤسسه را به سن ۲۴ سالگی رسانده؛و اگر موفقیتی حاصل کرده نه به سبب پشتوانۀ خارجی، بلکه به خاطر فداکاری تک تک شرکت کنندگانش از بهائی و غیر بهائی بوده: اساتیدی که به شرافت دانش، وایت برد به دست گرفتن و تشکیل کلاس در اتاقی زیر زمینی را عار نمی دانند، آنها که دست دادن و احوال پرسی با دانشجویان را تهدیدی برای اوتوریتۀ خود نمی بینند، مدیران و دست اندرکاران اجرایی که نه فقط وقتی نیاز به مشورت داری کمکت می کنند، بلکه خود پیشقدم شده مشکلاتی را که در راه تحصیل و تدریس داری جویا می شوند، و بالاخره دانشجویانی که دانش را نه به جهت ارضای ارباب قدرت بلکه برای شرکت در پیشبرد زندگی جامعۀ خود شریف و مقدس می دانند و معتقدند خدمت به جامعه حقی است که هیچ کس نمی تواند از ایشان بگیرد. کاش حکومت ایران رویکرد پشت این مناسبات را هم می دید: آن نیرو و قدرت روحانی که هر وقت در روابط همکاران این مؤسسه جریان یافته، موفقیت شان را تضمین کرده است. کاش می دید و توجه می کرد که قدرت در حملات و دستگیری های گسترده نیست و کاش این اصل تاریخی را در نظر می گرفت که ظلم و ستم هرگز بقای هیچ نظامی را تضمین ننموده است.



پانویس:


(۱) برای تاریخچۀ محرومیت از تحصیل بهائیان به لینک مراجعه کنید.


(۲) گفتگوی رهانا با کیانا زیبایی، فرزند رامین زیبایی، از دستگیر شدگان:


(۳) برای دیدن نمونه ای از این تناقض فاحش میان حرف و عمل، مراجعه کنید به این لینک


(۴) برای دیدن اعلام وزارت علوم نگاه کنید به اینجا


برگرفته از :
http://edu-right.co.cc/special-issue/Baha-isUniversity-arrested/939-foroq-meravar.html

حبس یک بهایی از جمله به اتهام عضویت در فیس بوک!

چهارشنبه 04 خرداد 1390

محمد جواد لاریجانی گفته است که هیچ کس به علت بهایی بودن دستگیر نشده و به زندان نمی ‌افتد

مقام های قضایی شهر آمل در شمال ایران یک شهروند بهایی به نام هوشنگ فنائیان، ۴۸ ساله، را از جمله به اتهام عضویت در فیس بوک و تبلیغ دین بهائیت به چهار سال و نیم حبس محکوم کرده اند.

در دادنامه آقای فنائیان که سایت هرانا (خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر ایران) متن آن را منتشر کرده آمده است که آقای فنائیان: "... در جلسات غیرقانونی ضیافت و مناسبتهای فرقه ای در آمل شرکت نموده و بنابر آموزه های تشکیلاتی از فضای سایبری در جهت اهداف فرقه ای بهره برداری کرده و با عضویت در سایت ضدانقلابی فیس بوک و دوست یابی در این سایت با بیش از ۵۰۰ نفر ارتباط برقرار کرده و با انجام کار فکری و ذهنی به روی آنان به تدریج آموزه های انحرافی و ضددینی خود را به آنها منتقل و به اصطلاح تغییرات و ذهنیتی در نگرش دینی افراد ایجاد می کند."

در این دادنامه از "کیس کامپیوتر و سی دی ها و کتب و جزوات آموزشی و تبلیغی فرقه بهائیت" به عنوان "آلات و ادوات جرم" نام برده شده و به "اقاریر ضمنی" متهم در اداره اطلاعات استناد شده است.

نوشتن نامه "اهانت آمیز" به آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی از دیگر اتهامات هوشنگ فنائیان است که به خاطر آن شش ماه حبس گرفته است.

هوشنگ فنائیان تابستان گذشته با انتشار نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای، به طور مستقیم از وی برای بهائیان دادخواهی کرده بود.

او نوشت: "شما رهبر کشور جمهوری اسلامی ایران هستید و من یک شهروند ایرانی بهائی. حضرت آیت الله تقاضا دارم دستور فرمائید ظلمی که به نام شما و به نام شرع شیعه ایجاد شده به نام اسلامی که خواهان محبت و مودت و محبت و یکدلی و یکرنگی است پایان یابد. احساس قلبی من در این است که شما اعتقاد بر محبت و مودت و رعایت حقوق اقلیت ها دارید؛ اجازه دهید این احساس تبلور عملی یابد."

آقای فنائیان همچنین به اتهام "عضویت در گروه ها و سازمان های مخالف نظام" به تحمل سه سال حبس با احتساب ایام بازداشت قبلی محکوم شده است و به اتهام "تبلیغ علیه نظام" به یک سال حبس محکوم شده است.

این تازه ترین اقدام دولت ایران علیه جامعه بهائیان این کشور است که آنها را متعلق به "فرقه ضاله" می داند و به رسمیت نمی شناسند.

چند روز پیشتر گزارش شد که نیروهای امنیتی ایران بیش از ۱۰ تن از مدیران و اساتید موسسه آموزش عالی آنلاین بهائیان را در چند شهر مختلف دستگیر کردند.

گفته می شود این دانشگاه نیمه حضوری و غیرانتفاعی در اواسط دهه ۱۳۶۰ خورشیدی با هدف تامین نیازهای تحصیلی جوانان بهایی که پس از انقلاب از ورود به دانشگاه های دولتی محروم بوده اند تاسیس شد و رشته های آن به تدریج گسترش پیدا کرده است.

این بهائیان در حالی بازداشت شده اند که محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه اخیرا گفته بود در ایران هیچ کس به علت بهایی بودن دستگیر نشده و به زندان نمی ‌افتد.

بهائیان پس از انقلاب ایران از حق تحصیل در دانشگاه ها و مشاغل دولتی محروم بوده، مجامع آنها غیرقانونی اعلام شده و تعدادی از قبرستان های آنان در مناطق مختلف تخریب شده است.

پنج تن از مدیران سابق جامعه بهائیان ایران هم اکنون در بند امنیتی زندان رجایی شهر کرج بسر می برند.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

جوانان بهائی از حق تحصیل محرومند !




ایرج ادیب‌زاده





نیروهای امنیتی وابسته به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، در یک یورش گسترده و هماهنگ در تهران و چندین شهر ایران به منازل شهروندان بهایی که در دانشگاه آنلاین بهاییان فعال هستند، شماری از آن‌ها ازجمله ۳۰ استاد این دانشگاه را بازداشت شده‌اند.
ماموران رایانه، وسایل شخصی و کتاب‌های این افراد را ضبط کرده و با خود برده‌اند. بر اساس گزارش‌های منتشر شده، شماری از بازداشت‌شدگان به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده‌اند. مأمورین امنیتی مراکز علمی و آزمایشگاهی این دانشگاه آنلاین را هم بسته و پلمب کرده‌اند.

این دانشگاه نیمه حضوری و نیمه انتفاعی در اواسط دهه ۶۰ خورشیدی به دلیل تأمین نیازهای تحصیلی جوانان بهایی برپا شد که پس از انقلاب از ورود به دانشگاه‌ها و مؤسسات عالی دولتی محروم بودند.
سایت‌های وابسته به جناح‌های تندروی حکومت اسلامی در واکنش به بازداشت استادان و گروهی از کسانی که از این طریق به تحصیلات دانشگاهی ادامه می‌دادند، نوشته‌اند: «بهاییان از این دانشگاه آنلاین برای تبلیغ دین خود استفاده می‌کردند.»


«جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی» در سایت خود اسامی بیش‌ از ۳۰ تن از مسئولان دانشگاه آنلاین بهاییان را ذکر کرده‌اند که یا بازداشت شده‌اند یا منازل‌شان مورد تفتیش قرار گرفته است.خبرگزاری حقوق بشر «رهانا» نیز اسامی هشت تن از بازداشت‌شدگان را منتشر کرده است.

پدیده ثابتی، سخنگوی گروه فارسی‌زبان جامعه جهانی بهاییان، در گفت‌وگو با زمانه از بسته شدن این دانشگاه و بازداشت استادان و برخی از دانشجویان گفته است.

پدیده ثابتی: ما خبر داشتیم که روز یکشنبه به خانه‌ی چندتن از بهاییان در ایران هجوم برده‌اند. این‌ها کسانی بودند که در مؤسسه‌ آموزش عالی بهایی که بعد از انقلاب تشکیل شده بود، تدریس یا در آنجا خدمت و کار می‌کردند. وسایل تدریس‌شان را برده‌اند. کامپیوترهای‌شان را برده‌اند. تا آنجایی که ما می‌دانیم این یک یورش هماهنگ بوده. برای این که در چند شهر مختلف ایران، ازجمله در تهران، کرج، اصفهان و شیراز، در یک‌روز اتفاق افتاده است. تا آنجایی که خبر داریم، حدود ۳۰ نفر را دستگیر کرده‌اند. این آموزش عالی بهایی صرفاً برای رفع احتیاج جامعه بهایی، به‌خصوص جوانانی بوده که بعد از انقلاب اجازه‌ شرکت در دانشگاه را نداشتند. این دانشگاه به همت عده‌ای از بهاییان تشکیل شده تا این حق به جوانان شهروند بهایی داده شود که هم برای امرار معاش در آنجا کار کنند و هم بتوانند بعد از تحصیلات خدمتی به کشورشان کنند.

این دانشگاه به دانشجویانی که در آنجا تحصیل می‌کردند مدرکی هم می‌داد؟

بله. این دانشگاه فوق‌العاده موفق بود. من خودم در چندین سال اخیر ناظر فعالیت آن بودم. دانشجویانی که از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند، به قدری مدارک‌شان خوب و قابل اعتبار بود که دانشگاه‌هایی در انگلیس و آمریکا و کانادا آن‌ها را برای ادامه تحصیل پذیرفته بودند. با این که دانشجویان این دانشگاه در نهایت کمبود تجهیزات به سر می‌برند، ولی واقعاً با همت زیاد تحصیل خود را پشت سر گذاشتند و توانستند چنین اعتباری در مراکز علمی خارج کسب کنند.

دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، محمدجواد لاریجانی، چندی پیش گفته بود در ایران هیچکس به دلیل بهایی بودن دستگیر نمی‌شود، به زندان نمی‌افتد و همه آنها می‌توانند تحصیل کنند!

با این عملیاتی که انجام داده‌اند، این گفته آقای لاریجانی تاحدودی نقض می‌شود. چون این‌ها تمام مدارک را داشتند. یعنی از وجود این دانشگاه کاملاً اطلاع داشتند که در سال ۱۳۶۶ تشکیل شده بود. مدتی بیش از ۱0، 20 سال است که این دانشگاه مشغول به‌کار است. بار اول نیست به این دانشگاه یا به خانه برخی افراد هجوم برده‌اند. مدارک را داشتند و خودشان کاملاً اطلاع دارند که این یک مرکز علمی بوده و هیچ هدف دیگری نداشته است. البته ما ترجیح می‌دادیم جوانان بهایی به دانشگاه‌های دولتی بروند؛ مثل بقیه هموطنان‌شان؛ ولی چون از آن مسئله محروم بودند، مجبور شدند این دانشگاه را تأسیس کنند. تمام این کوشش‌ها نشان‌دهنده این است که درصدد هستند جامعه بهایی را ریشه‌کن کنند و این تنها به خاطر عقاید دینی‌شان است.

در ماه‌های اخیر برای تحت فشار قراردادن بهاییان تعدادی از گورستان‌های آن‌ها را تخریب کرده‌اند. یک بهایی، وحیداله میرزا گل‌پور که مردی ۷۱ ساله است را در سطح شهر تنکابن با پای‌بند گردانده‌اند. فکر می‌کنید چرا این فشارها بیشتر شده است؟

به این علت که این‌ها تمام مدت سعی داشتند جامعه بهایی را تبدیل به جامعه‌ای ضعیف کنند. انتظار این بود که پس از مدتی، همانطور که اشاره کردم، این جامعه ریشه‌کن شود، ولی می‌بینند که بهاییان با مقاومتی مسالمت‌آمیز، به هیچ‌وجه سر ستیزه‌جویی ندارند. نتوانستند این جامعه را آنجوری که می‌خواستند ضعیف کنند و طبعاً اقدامات‌شان را شدیدتر کردند. همانطور که ملاحظه می‌کنید تا الان که در جامعه بهایی تأثیری نداشته است. واقعاً این دانشگاه نشان‌دهنده یکی از خلاقیت‌های این جامعه بوده و بدون ستیزه‌جویی پاسخی بوده به این ظلمی که در حقش شده است. من فکر می‌کنم برخورد حکومت با جامعه بهایی از سر ناچاری است. نمی‌دانند با این جامعه باید چگونه مقابله کنند.

سایت‌های وابسته به جناح‌های تندروی دولت در واکنش به بازداشت استادان و گروهی از کسانی که از این طریق به تحصیلات دانشگاهی ادامه می‌دادند، نوشته بودند: «بهاییان از این دانشگاه برای تبلیغ دین خود استفاده می‌کردند.» نظر شما در این زمینه چیست؟

به هیچ‌وجه استفاده تبلیغی درمیان نبوده است. همانطور که اشاره کردم، ما علاقه‌ای نداشتیم که این دانشگاه با این سختی در ایران راه بیفتد. شما می‌دانید که در میان بهاییان و به‌خصوص در جامعه بهایی در سراسر دنیا و به‌خصوص در ایران، تأکیدی شدید بر کسب علم می‌شود. اگر دولت ایران اجازه می‌داد که جوانان به دانشگاه‌های دولتی بروند یا اگر قبول‌شان می‌کرد و اخراج‌شان نمی‌کرد، هیچ وقت این دانشگاه تأسیس نمی‌شد. اگر چنین ادعایی هست، باید مدارکی صادر کنند. من فکر نمی‌کنم تا به‌حال توانسته باشند کوچک‌ترین مدرکی ارائه دهند، با این که تمام وسایل‌ و تجهیزات‌شان را ضبط و قبض کرده‌اند. البته خیلی سخن‌ها گفته می‌شود، ولی به‌خصوص در سطح بین‌المللی لازم است وقتی اتهامی به کسی یا نهادی یا گروهی وارد می‌شود، مدرکی نیز در پیوند با آن ارائه شود.

براساس گزارش‌های موجود سال پیش چند تن از استادان همین دانشگاه آنلاین بهاییان به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» دستگیر شدند. شما از سرنوشت آن‌ها خبری دارید؟

تا آنجا که اطلاع داریم، عده‌ای را آزاد کردند و عده‌ای را هم البته نگهداشته‌اند، ولی اطلاع دقیقی از تعداد کسانی که به این اتهامات بازداشت شده بودند در دست نیست.

تا به امروز واکنش‌های جهانی و دانشگاه‌های معتبر جهانی به بسته شدن این دانشگاه نیمه حضوری و غیر انتفاعی چگونه بوده است؟

چون این اتفاق بسیار جدید افتاده، جامعه بهایی در سرتاسر جهان درصدد است که این موضوع را به دولت‌ها و به مراکز علمی مختلف ببرد و به آن‌ها این خبر را برساند، ولی اقداماتی هم پیش از این انجام شده بود। می‌توانم بگویم که دانشگاه‌های بسیار معتبر مثل پرینستون و آکسفورد در انگلیس، قطعنامه‌های شدیدالحنی درباره‌ این وضعیت صادر کردند و به مسئولین ایران ارائه دادند. همین طور دولت‌ها و مراکز علمی در چند هفته آینده مطمئناً از این وضعیت ابراز نگرانی خواهند کرد.



برگرفته از :
http://www.radiozamaneh.com/politics/2011/05/25/4248

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

تحصیل ممنوع !


بازداشت گسترده دانشجویان بهایی در مصاحبه روز با فعالان

یکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰



دانشجویان محروم از تحصیل بهایی در مصاحبه با روز می گویند بازداشت های اخیر در راستای فشار بیشتر بر پیروان آئین بهایی در ایران صورت گرفته و احتمالا هدف اصلی آن تعطیل کردن دانشگاه علمی آزاد بهاییان در ایران است.

منابع خبری مرتبط با جامعه بهاییان ایران و دانشجویان محروم شده از تحصیل، روز یکشنبه، ۱ خرداد، از بازداشت دست کم ۱۲ نفر از افراد مرتبط با دانشگاه علمی آزاد بهاییان(BIHE) در شهرهای مختلف ایران و تفتیش منازل و دفاتر شماری از مسئولین این دانشگاه خبر دادند.


شاهین وحدتی، دانشجوی سابق دانشگاه علمی آزاد بهاییان که از نزدیک ناظر بازداشت های اخیر دانشجویان بهایی بوده است در مصاحبه با روز می گوید که از اتهامات احتمالی بازداشت شدگان اطلاعی در دست نیست، اما به نظر می رسد افرادی که در شهر تهران بازداشت شده اند به بند ۹ ۲۰ زندان اوین منتقل شده اند و شنیده ها نیز حاکیست که تعدادی از آنها از شهرهای اصفهان و شیراز در حال انتقال به زندان اوین در تهران هستند.

همزمان دیانا علایی، نماینده جامعه بین الملی بهاییان در سازمان ملل متحد اعلام کرد که بازداشت شدگان از جمله افراد علاقه مند به فراهم آوردن زمینه تحصیلات عالی برای دانشجویان محروم از تحصیل بهایی بوده اند।

آخرین آمارها: ۱۲ بازداشت در یک روز

روز یکشنبه، اول خرداد ماه ۱۳۹۰، بعد از مراجعه ماموران وزارت اطلاعات به منازل و دفاتر کار بیش از ۳۰ نفر از افراد مرتبط با دانشگاه عملی بهاییان در شهرهای تهران، اصفهان، شیراز و ساری، پس از تفتیش و ضبط وسایل شخصی، شماری از آنها را بازداشت کرده اند.

کمیته گزارشگران حقوق بشردر ایران بازداشت ۱۲ نفر را تائید و اعلام کرده است بیشتر آنها مسوولین دانشگاه علمی آزاد مربوط به جامعه‌ی بهاییان در ایران بوده‌اند.


شایان وحدتی، دانشجوی محروم از تحصیل و عضو جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در مورد این بازداشت ها به روز می گوید: "افرادی که تا کنون بازداشت شده اند همگی در رابطه با دانشگاه علمی آنلاین بهاییان ایران موسوم به (BIHE) بوده اند ولی از اتهام دقیق آن ها اطلاعی در دست نیست. همزمان با این بازداشت ها منازل و دفاتر کار بیش از سی نفر از افراد مرتبط با این دانشگاه در شهرهای مختلف مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفته و لوازم و وسایل شخصی آنها پس از تفتیش منزل، ضبط شده و عده ای هم به وزارت اطلاعات احضار شده اند."

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، که اخبار دانشجویان محروم از تحصیل در ایران را پوشش می دهد آخرین اسامی بازداشت شدگان را به شرح زیر اعلام کرده است: محمود بادوام، کامران مرتضایی، رامین (هارپاگ) زیبایی، وحید مختاری، امان الله مستقیم، فواد مقدم، افروز فرمانبرداری، شاهین نگاری، نوید اسدی، امیر هوشنگ امیرتبار، سهیل قنبری، صدف ثابتیان و پیمان کوشکباغی.


همین گزارش اسامی افرادی را که منزل آنها تفتیش شده بابک بهشتی، رکسانا میرکاظمی، روح الله حق‌پژوه، حسن ممتاز، فرانه تحقیقی، سیاوش رحیمی، مهران بهمردی، هوشنگ میثاقیان، آقای طالعی، شهناز سمیعی، نگین قدمیان، آیدا طائف، طلوع گلکار، نوشین خادم، نسیم باقری، نگار باقری، آزیتا رفیع زاده، نغمه مستقیم، شمیم رضایی و احمد گلزار اعلام کرده است.

سپهر عاطفی، دیگر دانشجوی محروم از تحصیل بهایی که اینک در آلمان زندگی می کند در مورد بازداشت های روز یکشنبه به روز می گوید: "این بازداشت ها در راستای فشار بیشتر بر پیروان آئین بهایی در ایران صورت گرفته و احتمالا هدف اصلی آن تعطیل کردن دانشگاه علمی آزاد بهاییان در ایران است. یکی از سیاست‌هایی که جمهوری اسلامی بعد از انقلاب اسلامی پیش گرفته و در سال‌های اخیر بیشتر هم خودش را نشان داده است، فشار بر بهاییان به قصد ترک ایران است. عدم حق تحصیل و فشارهای اقتصادی هم در همین راستا انجام می‌گیرد."


او که همزمان عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران نیز هست می افزاید: "در حال حاضر تعداد محدودی از بهاییان در دانشگاه‌های داخل کشور تحصیل می‌کنند ولی به محض اینکه مسئولین حراست یا اطلاعات متوجه شوند بهایی هستند اخراج می‌شوند. شاید هم این تعداد محدود برای فریب افکار عمومی در مجامع بین‌المللی هنوز از دانشگاه اخراج نشده‌اند. چنانچه نماینده‌های جمهوری اسلامی در مجامع بین‌المللی به این قضیه اشاره کرده‌اند."

سخت ترین دوره برای تحصیل بهاییان


دانشگاه علمی آزاد بهاییان(BIHE) در سال 1364، به ابتکار جامعه بهاییان و بعد از محرومیت شهروندان بهایی از حق تحصیل تاسیس شد.

شایان وحدتی در مورد این دانشگاه توضیح می دهد: "بعد از انقلاب فرهنگی سال 59 و محرومیت بهاییان از تحصیلات دانشگاهی پس از 5 سال، جامعه بهاییان ایران با بهره گیری از اساتید و دانشجویان اخراجی برای جبران محرومیت از تحصیل، اقدام به تاسیس این دانشگاه زیرزمینی علمی آزاد کردند که با وجود تمامی محدودیت ها و نبود امکانات 26 سال است که به فعالیت های خود ادامه می دهد."


این دانشجوی محروم از تحصیل که سابقه تحصیل در دانشگاه علمی آزاد بهاییان در ایران را نیز دارد می گوید مسئولان این دانشگاه طی سالهای گذشته بارها از سوی مقامات حکومتی تهدید شده و تحت فشار بوده اند.

آقای وحدتی می افزاید: "در مهرماه 1377 مامورین امنیتی با حمله به محل کلاس ها و امتحانات این موسسه اقدام به ضبط وسایل آموزشی، برگه‌های امتحانی و کامپیوترها کردند. همین طور ساختمان های این دانشگاه یک بار در سال 86 پلمپ و تعدادی از آن ها را مصادره کردند. به دنبال این فشارها، این دانشگاه روند تحصیل به صورت آنلاین را در پیش گرفت. در اقدام اخیر مامورین نیز بعضی از ساختمان های استیجاری موسسه در سطح شهر تهران پلمب شده است."


سپهر عاطفی نیز با یادآوری اینکه فشار‌ها بر دانشگاه بهایی ها تاز‌گی ندارد می گوید: "سوابق نشان داده است که بهاییان با وجود همه‌ی فشارها این دانشگاه را زنده نگاه خواهند داشت. با این وجود تحصیل برای داوطلبین بهایی اکنون و بعد از انقلاب فرهنگی شاید در سخت‌ترین دوره‌ی خود قرار داشته باشد."

طبق آمار کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران در حال حاضر حدود ۳۰۰ هزار بهایی در ایران زندگی می‌کنند. دست‌کم ۳۰ بهایی در زندان‌های ایران به سر می‌برند. بهاییان در قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان اقلیت مذهبی به رسمیت شناخته نشده‌ و در طول ۳۰ سال اخیر مورد تبعیض‌های سیاسی، ‌اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گوناگون بوده‌اند. گفته می‌شود از آغاز انقلاب اسلامی تا کنون دست کم ۲۰۰ نفر از آنان اعدام شده‌اند.


نقض حقوق اقلیت­های دینی در ایران، به ویژه در طول چند سال گذشته، از سوی نهاد های جهانی مدافع حقوق بشر محکوم شده است

سازمان عفو بین الملل، سازمان دیده بان حقوق بشر، کمیسیون آزادی بین المللی ادیان آمریکا، وزارت امور خارجه آمریکا، وزارت امور خارجه بریتانیا و شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، از جمله نهادها و اشخاصی هستند که تداوم ایجاد محدودیت برای اقلیت های دینی و مذهبی در ایران را تائید کرده اند.


برگرفته از :

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-532153baa1.html

می گویند و بسیار می گویند که ظهور نزدیک است !



می گویند و بسیار می گویند که ظهور نزدیک است. در اخبار و روایات اسلامی هم امده است که امام زمان در اوج رواج ظلم و برای برچیدن بساط ان ظهور می کند. این منابع همچنین مکان ظهور را از ایران می دانند. زندانهای ایران، مهمترین جایگاههای ظلم در ایران می باشند لذا مناسب ترین مکان برای ظهور ایشان، یک زندان در ایران است. اما کدام یک؟

گزینه اول: زندان اوین

مخوف ترین زندان ایران که در زمینی به وسعت ۴۳ هکتار بیش از سی و یا چهل سال است که با عاملیت افرادی مانند اسدالله لاجوردی شاهد بازداشت، بازجویی‌های نیمه‌شب و سلول‌های انفرادی، شکنجه وقتل هزاران ایرانی بوده و کماکان می باشد گر چه امروزه ان را بازداشتگاه می خوانند. بند 209 اوین زیر نظر وزارت اطلاعات و بند 2 الف، در اختیار سازمان اطلاعات سپاه از بدنام ترین بخشهای اوین است اگرچه همه جای ان بدنام است. مناسب ترین زمان برای ظهور، بین سالهای 60 تا 67 و مخصوصا تابستان سال 67 بود که طی ان هزاران نفر از زندانیان سیاسی در سراسر ایران و بویژه در اوین اعدام شدند و گورستان خاوران به نمادی از ان مبدل گردید.

گزینه دوم: زندان گوهردشت (رجایی شهر)

اوین دیگر یکه تاز عرصه خشونت در زندانهای ایران نیست. زندان گوهر دشت در سالهای اخیر این ننگ را به خود اختصاص داده و گوی سبقت را از اوین ربوده است. بنظر می رسد در راستای پروژه خوشنام سازی اوین، چند سالی است که خشونتهای معمول اوین، به این ویرانگاه روح و جسم منتقل شده است. گفته می شود زندانیان اوین پس از تعیین مجازات مورد نظر، با سه نوع سفارش که مشخص کننده نوع رفتاری است که باید با انها بشود به زندان گوهر دشت فرستاده می شوند.عدم تفکیک زندانیان سیاسی و عادی، مهمترین تفاوت ان با اوین است و زندانیان عقیدتی و سیاسی‌ای که غالبا به این زندان آورده شده‌اند در اندرزگاه‌های پرجمعیت 1 و 5 که مربوط به زندانیان خطرناک است، فرستاده می‌شوند. دیده می‌شود که زندانیان سیاسی در آن حتی جانشان را از دست می‌دهند و مسئولان زندان هیچ‌گونه مسئولیتی را در قبال آن برعهده نمی‌گیرند. بیش از پنج برابر ظرفیت خود را در خود جای داده و از شرایط بسیار نامطلوب بهداشتی برخوردار می باشد. اغراق نیست که برخی ورود به ان را هم ردیف اعدام می دانند.

گزینه سوم: کهریزک

بی شک بازداشتگاه کهریزک را با توجه به دوران کوتاه حیات خود می توان جنایت افرین ترین مکان خواند. این مکان که با نام سوله کهریزک نیز از او یاد می شود در زمان فرماندهی محمد باقر قالیباف در جنوب تهران ساخته شد و در عملیات مختلف و از جمله تخریب منطقه خاک سفید و در طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت اما بیشتر جنایت و شهرت خود را مدیون وقایع پس از انتخابات سال 1388 است. شکنجه های گوناگون از جمله ضرب وشتم با باتوم، کابل، سیمهای برق بافته شده و شوک الکتریکی، بستن دست وپای زندانیان به صورت کمانی و قپانی و کتک زدن انها، برهنه کردن در مقابل دیگر زندانیان و تجاوز با بطری و یا یاتوم، مجبور کردن به دادن فحشهای رکیک به خود، ریختن بنزین به روی انها و نگه داشتن در افتاب، اجبار به لیس زدن کاسه توالت و بسیاری شکنجه های دیگر به این مکان نسبت داده شده است. کهریزک بالاخره پس از رسواییهای بی شمار در ششم مرداد 1388 تعطیل شد. مناسب ترین زمان برای ظهور، خرداد و تیر 88.

گزینه چهارم: زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری (بازداشتگاه توحید)

ساخت این زندان به دوران رضا شاه باز می گردد و در زمان محمد رضا شاه پهلوی یکی از مکانهای اصلی شکنجه بود اما پس از انقلاب اسلامی نیز به صورت گسترده از ان برای شکنجه زندانیان استفاده گردید. فجایع این زندان در سالیان اخیر کمتر محل بحث بوده و از سال 1381 به صورت موزه ای با نام موزه عبرت در امده است که نامی دو پهلوست. عبرت برای چه کسانی؟ زندانی یا زندان بان؟ و کدام زندان بان؟

دیگرزندانهای مختلف در سراسر ایران

تقریبا تمامی شهرهای ایران در سالهای اخیر محل اعدام و شکنجه زندانیان بوده اند. عادل اباد شیراز، کارون اهواز، وکیل اباد مشهد، زندان تبریز و سنندج و ساری و زاهدان و ...... زندانیان، طیف وسیعی از مردم ایران شامل دانشجویان، زنان، کارگران، معلمین، اساتید دانشگاه، فعالین حقوق بشر، بهاییان، دراویش، فعالین ملی مذهبی هستند. بطور کلی کمتر گروهی را می توان از این قاعده مستثنی نمود. حتی طرفداران حکومت نیز بصورت دوره ای طعم این زندانها را می چشند. نکته قابل ذکر این که اگر چه غالبا زندانیان سیاسی را موضوع ظلم و ستم وارده در زندانهای ایران می دانند اما واقعیت این است که زندانیان عادی نیز به نوعی دیگر، قربانی بی عدالتیهای موجود هستند و نباید انها را یکسره مستحق این مجازاتها دانست.

اما با همه اینها اگر ظهور امام زمان در این روزها باشد بی شک محل ان در زندان جدید و سریع الخلقه قرچک ورامین خواهد بود. محلی که گفته می شود 600 زن زندانی به ان جا منتقل شده اند. 600 نفر با تنها 4 سرویس بهداشتی که زندانیان تمامی امور نظافتی خود مانند شستن ظرف و لباس و غیره را باید در انها انجام دهند. محدودیتی فجیع که باعث شده تا سراسر این زندان عملا از مدفوع کسانی که نمی توانند خود را کنترل کنند پر گردد. بوی بد فاضلاب، ندادن غذا به صورت معمول و گرسنه نگاه داشتن زندانیان وضرب و شتم انها مزید بر علت است. اینجا هم زندانیان سیاسی با قاتلین، فروشندگان مواد مخدر، سارقین و ..در یک مکان قرار دارند. خبری از تفکیک زندانیان سیاسی و عادی نیست سهل است که بر خلاف ادعای مسوولین امور، حتی تفکیک جنسیتی نیز وجود ندارد. در زندانی که مردانی بی رحم به عنوان زندانبان، ازادانه و هر گونه و هر زمان که بخواهند به میان زنان می روند و انها را زیر ضربات باتوم له می کنند ایا می توان ادعای تفکیک جنسیتی را پذیرفت؟ حتی تصور چنین زندانی خواب را بر هر صاحب وجدانی حرام می کند.

در نامه ای که خانواده زندانیان سیاسی به رئیس کمیسیون حقوق بشر اسلامی نوشته اند امده است که زندانیان سیاسی در اعتراض به این شرایط فاجعه بار دست به اعتصاب غذا زده اند که بی شک و با توجه به شرایط موجود احتمال قربانی شدن انها زیاد است. عبدالعلی مدد زاده پدر شبنم، پس از تنها یک دقیقه ای که توانسته با او صحبت کند می گوید: " وقتی دکتر بهداری زندان به او بگويد ما شما را آورديم اينجا که شکنجه بدهيم نه اينکه معالجه کنيم ديگر چه انتظاری می توانم داشته باشم. بچه من الان آنجا مريض است. نه فقط شبنم همه زندانی ها حالشان بد است."

مهوش شهریاری (ثابت) و فریبا کمال ابادی (طائفی)، دو تن از هفت مدیر جامعه بهاییان ایران نیز به این زندان منتقل شده اند. فرزام کمال ابادی برادر فریبا در نامه خود، این زندان را این گونه توصیف می کند. " مکانی که به علّت وجود فقط دو یا سه دستشویی برای چهارصد زندانی زیر یک سقف، مملو از مدفوع و آثار ادرار انسانی گشته، بدون هوای تازه، بدون دیواری که سلّول‌ها را از یکدیگر جدا سازد، و با معدودی تختخواب، هراسان از شورش‌های روزانه، و حتّی در تمامی طول شبها در تاریکی و تیرگی، در اثر دویدن هم‌سلولی‌ها که در اثر آشوب و ناآرامی عمدی ایجاد شده به علّت آژیرهای بلند طاقت‌فرسای عمدی نگهبانان جهت شکنجه دادن و ایجاد ناآرامی و بلوا در میان زندانیان، اکنون در خطر مرگی قریب‌الوقوع و دور از آنچه که در خور کرامت انسانی است، قرار دارند" تصویر می کند و پس از یک تماس کوتاه تلفنی از قول خواهر خود فریبا، این گونه نقل می کند "آنچه که می‌توانند، هم‌اکنون انجام دهند تا که شاید، و شاید، اجساد و لاشه‌های ما را بتوان بازیافت." و "به حکومت ایران بگویید، حکم مرگ ما را فوراً صادر نماید، تا به شهادت برسیم و در این موقعیت غیر قابل تصوّر و مادون حیوانی که در خور کرامت انسانی ما نیست، باقی نمانیم." فرزام در نامه خود می نویسد که " با کلّیه حمایت‎های اخلاقی یکپارچۀ سران حکومت‌های جهان و کلّیه رهبران اندیشه از این کلمات، و با آن همه قطعنامه‌ها و بیانیه‌های تصویب شده، و با آن همه گزارش‌های صادرۀ رسانه‌ای، اگر فقط به اینها قناعت کنیم و تنها به کلمات مشابهی بسنده نماییم، و نتوانیم و نخواهیم از ابراز حُسن نیت فراتر برویم، اگر در این قرن بیست و یکم نهایتاً نتوانیم به اقدامی عملی دست بزنیم که منجر به آزادی فوری آنها بشود، در این صورت همۀ ما، از جمله خود من در ابتدای صف مردمان در این زمان و این مکان، باید فصل هر نوع ادّعایی بر انسانیت خود را برای همیشه مختومه اعلام کنیم"

وی که ساکن چین است، ادامه می دهد که " من این سناریو را انتخاب نمی‌کنم. اینک در اسرع وقت، بر بال هواپیما سوار شده و راهی ایران خواهم گشت تا نقش خویش را ایفا کنم؛ شاید که دیگران در سایر نقاط در هر مقام و موقعیتی که هستند به تلاش‌های نیرومند و مؤثّر دیگری دست بزنند و اقداماتی انسانی انجام دهند و به جای آن که صرفاً به کلمات اکتفا کنند، دست به عملی بزنند که نتیجه‌ای در بر داشته باشد."

اینک تو ای همسایه، همشهری، ایرانی، ای انسان، روز روز ظهور و حضور تو است. این ظهور تو و کرامت تو است که باید نزدیک باشد. در هر کجا هستی ، اعتراض خود را به این اعمال غیر انسانی و حتی غیر حیوانی نشان بده. این، مشکلی نیست که تنها به پدر شبنم و برادر فریبا مربوط باشد. سنگرها بسیار به سنگر تو نزدیک شده و دیر نیست که در اوین، گوهردشت، توحید، وکیل اباد و یا عادل ابادی دیگر، خود را ببینی. شاید هم در قرچک ورامین.

برگرفته از : ایمیل دریافتی

تعدادی از مسئولان دانشگاه آن‌لاین بهائیان بازداشت شدند !


یکشنبه, 03/01/1390 - 16:00

ماموران امنیتی با پلمپ مراکز علمی و آزمایشگاهی دانشگاه علمی آزاد (BIHE) بهائیان در تهران،شماری از مسئولان این دانشگاه را بازداشت کردند.


به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، امروز، اول خرداد ماه، نیروهای امنیتی، با تفتیش منازل شمار زیادی از دست‌اندرکاران علمی دانشگاه علمی آزاد (BIHE) بهائیان در شهرهای مختلف ایران، دست کم ۹ نفر از آن‌ها را دستگیر کردند


شاهین نگاری، رامین زیبایی، کامران مرتضایی، فواد مقدم، وحید مختاری، محمود بادوام، افروز فرمانبرداری و سهیل قنبری از جمله افرادی هستند که تا کنون بازداشت آن‌ها تایید شده است। گفته می‌شود که این افراد به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده‌اند।

در جریان این رخداد کتاب‌ها، رایانه‌ها و وسائل شخصی بسیاری از این افراد نیز از سوی ماموران امنیتی توقیف شده است।

دانشگاه علمی آزاد (BIHE) بهاییان سال ۱۳۶۶ از سوی جامعه بهائیان ایران تشکیل شد و افراد محروم از تحصیل به صورت آن لاین در آن آموزش می‌دیدند. بسیاری از شهروندان بهائی، به دلیل عقاید مذهبیشان از حق ادامه تحصیل در دانشگاه‌های ایران محروم هستند.

مهر ماه سال ۱۳۷۷ نیز ماموران امنیتی با حمله به منزل افرادی که برخی کلاس‌های دانشگاه بهائیان در آنجا برگزار می‌شد، تعدادی از دانشجویان و اساتید این دانشگاه را بازداشت کردند

اسفند ماه سال گذشته نیز شماری از شهروندان بهائی در بم، کرمان و تهران به دلیل «ترویج وگسترش برنامه‌های خود در پوشش کارهای آموزشی فرهنگی در تعدادی از مهد کودک‌ها» بازداشت شدند।

با وجود زندگی ۳۰۰ هزار بهایی در ایران، حکومت ایران آیین بهائیت را به رسمیت نمی‌شناسد. پیروان این دین در طول سال‌های گذشته با مشکلات بسیاری در ایران مواجه بوده‌اند.
پس از وقایع دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال گذشته نیز شمار زیادی از شهروندان بهائی از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شدند।
هفت رهبر بهائی در ایران از دو سال پیش در زندان هستند و به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده‌اند।

برگرفته از :

http://www.radiozamaneh.com/news/iran/2011/05/22/4168