۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

افزایش فشار بر بهائیان ایـران !

ایرج ادیب‌زاده

روزنامه کیهان که زیر نظر نماینده آیت‌الله علی خامنه‏ای منتشر می‏شود، از تخریب خانه‏های بهاییان در روستای "اسفندآباد" ابرکوه، ابراز رضایت کرده است با این ادعا که خانه‏های روستاییان اسفندآباد ابرکوه، مرکز گسترش بهاییت در منطقه یاد شده بوده است. روزنامه کیهان تخریب خانه‏های مردم بهایی در روستای اسفندآباد را اقدامی خداپسندانه توصیف کرده است.

موج بهایی‏ستیزی، به‏ویژه در چندماه اخیر، با بازداشت هفت‌تن از رهبران جامعه بهایی در ایران، بازداشت استادان دانشگاه آن‏لاین بهاییان و اذیت و آزار بهاییان در نقاط مختلف ایران شدت گرفته است.
این موج فقط به اقلیت بهاییان ایران محدود نمی‏شود. اقلیت‏های مذهبی دیگر، از جمله یهودیان، دراویش گنابادی و مسلمانان سنی نیز در این مسیر قرار گرفته‏اند.
قانونی که به تازگی در مجلس شورای اسلامی تصویب شده، سفر ایرانیان یهودی به اسراییل را با مجازات زندان تا پنج سال و ضبط گذرنامه آن‏ها تا پنج سال روبه‌رو کرده است. در حالی‌که مکان‌های مقدس یهودیان در این کشور قرار دارند و آن‌ها برای نیایش به آن جا می‌روند، همانطور که مسلمانان معتقد به مکه می‌روند.
در پیوند با مسئله بهایی‏ستیزی در جمهوری اسلامی ایران، روز بیستم نوامبر ۲۰۱۱ (بیست ونهم آبان) گزارشی از سوی جامعه جهانی بهاییان منتشر شده درباره کمپین رسانه‏ای در جمهوری اسلامی که مدتی است با هدف ارائه تصویری دهشتناک از بهاییان در ایران به راه افتاده است.
در این گزارش آمده است: "بر بهاییان در سرزمین خودشان مهر بیگانه زده شده. از بهاییان به‌عنوان یک سپر بلای همه‏جانبه که توجه را از فریادهای دمکراسی‏خواهی منحرف سازد، استفاده شده... با این کار، می‌خواند همه کسانی را که با دولت مخالف هستند، هم‏چنین فعالان حقوق بشر را به اسم بهایی بدنام کنند. گویی بهاییت بدترین جرم است."
در گزارش جامعه بهاییان گفته شده است که شباهت این کمپین تبلیغاتی ضد بهایی امروز در ایران با دیگر کمپین‏های ضد دینی - برخوردار از پشتیبانی دولت در تاریخ- پیش‏درآمد خشونت عملی و در بدترین وجه، مقدمه نسل‏کشی است.
در تماس با پدیده ثابتی، نماینده جامعه بهاییان ایران در لندن، از هدف‏های این گزارش پرسیده‌ایم.
پدیده ثابتی: این گزارش خیلی وسیعی است که از طرف جامعه بهایی تهیه شده و هدف آن تجزیه و تحلیل مطبوعات ایران، برای برملا کردن اقدامات دولت ایران در جهت بدنام ساختن بهاییان است. اقدامی که هنوز توجه بین‏المللی به آن جلب نشده و احتیاج به آن هست که این مسئله بررسی شود. به علت این‏که باز یکی از قوانین سازمان ملل متحد در این مورد دارد نقض می‏شود.
قوانین بین‏المللی حقوق بشر دقیقاً اعلام می‏کند که هر اقدامی توسط رسانه‏ها یا دولت‏ها برای ابراز تنفر یا تنفرانگیزی از پیروان ادیان یا هر اقلیتی انجام بگیرد، کاملاً مخالف قوانین حقوق بشر است.
این گزارش با عنوان "تحریک نفرت کمپین رسانه‏ای ایران برای دهشتناک جلوه دادن بهاییان" منتشر شده است. چه دلایلی برای این تحریک نفرت وجود دارد؟ آیا آماری در این زمینه دارید؟
بله. در این گزارش حدود ۴۰۰ مقاله یا برنامه‏های تلویزیونی در سایت‏های اینترنتی و مطبوعاتی- از هر مطبوعاتی که فکرش را بکنید - تجزیه و تحلیل شده‏اند. البته این تحقیقات فقط شامل ۱۶ ماه گذشته است. یعنی قبل از آن هم حتماً برنامه‏هایی بوده، ولی در عرضه ۱۶ ماه گذشته این مسئله به اوج خود رسیده است.
همان‏طوری که شما اشاره کردید، در این گزارش روی سه، چهار نقشه دولت ایران در مورد تحریک نفرت علیه بهاییان تاکید شده است و نشان می‏دهد که اولاً با اوج گرفتن فریاد آزادی‏خواهی و دمکراسی‌خواهی در ایران، بهاییان ایران دارند به عنوان یک سپر بلا مورد استفاده قرار می‏گیرند تا بدین‌طریق افکار دمکراسی‏خواهی را منحرف کنند.
برای همین، به اصطلاح "با یک تیر، دو نشان می‏زنند". یعنی هم با نسبت دادن بهاییان به اقدامات دمکراسی‏خواهی، می‏خواهند بهاییان را متهم کنند. هم با نسبت دادن همه کسانی که برای دمکراسی خواهی اقدام می‏کنند به بهاییان، اقداماتی که علیه آن‏ها می‏شود را توجیه می‌‏کنند.
مسئله دوم این است که با برانگیختن حساسیت‏های مذهبی‏ای که در ایران وجود دارد، بهاییان را دشمن اسلام معرفی می‌کنند و مردم را علیه آن‏ها تحریک می‌کنند. این‏ها مسائل مهمی هستند. فعالان حقوق بشر که اصولاً این موارد و تاریخ‏ وقوع آنها را در کشورهای مختلف بررسی می‏کنند، ابراز نگرانی کرده‏اند که امکان دارد این پیش‏درآمدی باشد برای اعمال خشونت‏های بدتر و عواقب خیلی وخیم؛ نه تنها فقط برای بهاییان، بلکه برای دیگر اقلیت‏های مذهبی در ایران.
گزارش روزنامه کیهان در روز سیام آبان‌ماه و ابراز خرسندی این روزنامه در مورد تخریب خانه‏های بهاییان، همزمان شده است با انتشار گزارش جامعه جهانی بهاییان. آیا شما نوشته روزنامه کیهان را در مسیر همین کمپین تحریک نفرت می‏دانید؟ می‏دانیم که این روزنامه، تخریب خانه‏های بهاییان در اسفندآباد را نیز مورد تایید قرار داده است.
دقیقاً! خیلی جالب است که انتشار این گزارش، هم‏اهنگ است با مقاله‏ای که در کیهان چاپ شده و به‏طور دقیق ثابت می‏کند که چنین کمپینی وجود دارد. به خانه بهاییان یزد هم حمله شده بود. در حال حاضر چون خبر رسمی‏‏ای از‏ حمله به خانه بهاییان در یزد نداریم، نمی‏توانیم آن را رسماً تایید کنیم، ولی نوشتن همین مقاله کیهان، نشان‏دهنده نقض قانون حقوق بشر است که حتی اگر کسی هم اشتباه کرده، تخریب خانه افراد کاری غیر قانونی است. چه برسد به این‏که عده‏ای که معلوم نیست منشأ‏شان کجا بوده و حتماً از طرف دولت حمایت می‏شوند، بخواهند چنین مقاله‏ای را در یکی از روزنامه‌های ایران چاپ کنند.
چه اقداماتی از سوی جامعه جهانی بهاییان یا سازمان‌های دفاع از حقوق بشر، برای نشان دادن موارد نقض قوانین جهانی حقوق بشر، به طور مشخص در مورد اقلیت‏های مذهبی در جمهوری اسلامی، صورت گرفته است؟
یک نمونه آن در همین گزارش آمده است. یعنی شواهد مستند، تجزیه و تحلیل شده‌اند و به صورت مدرک در اختیار جوامع بین‏المللی، سازمان ملل متحد و سازمان‏های حقوق بشری قرار گرفته‌اند و خواهند گرفت.
همانطور که می‏دانید، تمام کارهایی که جامعه بهایی انجام می‏دهد با مدرک است। برای همین، این مدارک به دولت‏های کشورهای مختلف ارائه می‏شود. از دولت برزیل و دولت‌های دیگر گرفته تا دانشگاه‏های آلمان و کشورهای مختلف جهان، همه از این مسئله اطلاع پیدا می‏کنند. می‏دانید که همه این کشورها و سازمان‌ها، اعتراض خود را اعلام کرده‏اند.

برگرفته از :
http://radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/11/23/8538

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

گزارش يک محاکمه؛ بجای دفاع !


دو روز پيش از برگزاری دادگاهم به نزديک ترين دوستم می گفتم بعد از بيست و پنجم، حکم دادگاه هرچه باشد می خواهم به زندگی عادی برگردم و دوباره خودم باشم . دوباره فعاليت هايم را از سر بگيرم و با شعر و هنر و زندگی آشتی کنم.



يک ماه از برگزاری دادگاهم می گذرد و با پايان مهلت اعتراض حکمم قطعی شده است . مهم نيست برايم که نتيجه چه بود . هرچه هست احساس خوبی دارم. درست مثل مسافری که بعد از يک راه طولاتی به استراحتگاهی رسيده است . دو سال و اندی می گذرد از آغاز اين روزگار ناگهان رسيده از راه … و من کتاب کتاب حرف ناگفته دارم در دل . بايد نفسی تازه کنم . بايد دوباره خودم باشم . دلم برای خودم تنگ شده است . خيلی تنگ . خاطراتم ، کودکی هايم ، نوجوانی هايم و آرزوهای قديمی ام از من دور شده اند . خيلی دور. و حال و احوالم پريشان و آشفته است . به آشفتگی همين نوشته که سر و ته ندارد.

چند روزی با خودم کلنجار می رفتم تا دفاعيه را بنويسم . دو سه هفته می گذشت و دريغ از يک خط . فقط مثل قراری که آويزان ذهن می شود ۳هفته کامل با مغزم به اين سو و آن سو کشانيده می شد. نوشتنم نمی آمد از بس در طول ماههای قبل ، تمام اين حرفها را در بازجويی ها و بازپرسی ها تکرار کرده بودم… حرف زيادی هم برای گفتن نبود . اتفاق پيچيده ای نيفتاده بود . شعر سروده بودم . از درد مردم . از دلتنگی يک نسل . از آنچه بر سرمان آمده بود . قلم که به دست می گرفتم چيزی جز شرح سرگذشت نمی آمد در ذهنم . سرگذشتی که پر بود از تلاش ها و خدمت های وطن پرستانه . همه را می نوشتم و در آخر اضافه می کردم ، مگر نظام دغدغه ای جز آبادی و آبروی اين سرزمين دارد که ميهن دوستی مرا تبليغ عليه نظام تلقی می کند؟


باز از نو شروع به نوشتن می کنم . شايد اينبار به جای شرح سرگذشت ، چيزی شبيه به دفاعيه بنويسم اما بی فايده است . آنچه می نويسم دلنوشته است نه دفاعيه. انگار نه انگار که خودم حقوق خوانده ام. شب آخر تصميم می گيرم بدون دفاعيه بروم در دادگاه و همان جا هر چه از دل برآمد بازگو کنم .

صبح سه شنبه خيلی زود از راه می رسد. تمام روزهای گذشته را اطرافيانم گمان می کردند مثل هميشه تظاهر به آرامش ميکنم. اما اينبار تظاهری در کار نبود. مدت هاست که ديگر اين احضارها و رفت و آمد ها بی قرارم نمی کند. آرامش در اعماق وجودم است . خانواده ام ، مادر بزرگم و خواهرش که من او را هميشه خاله خود می دانم و عزيزترين دوستی که سالهاست وفاداری و دوستی اش را به من ثابت کرده توی سالن ورودی دادگاه ، طبقه همکف ، کنارم هستند و با چشمان نگرانشان مرا بدرقه می کنند . و می دانم قطار قطار هم دعای خير به همراه دارم .


در راه پله های دادگاه انقلاب من می مانم و وکيلم آقای محمدلو و ديگر به هيچ چيز نمی انديشم جز اينکه دوست دارم به زندگی عادی خودم برگردم . هرچند باور ندارم که حالاحالا ها بتوانم شخصی هايم را شخصی زندگی کنم و در خلوت . باور ندارم تلفنی صحبت کنم که نفر سومی شنونده نباشد و جايی بروم که کنترل ديگران همراهی ام نکند. صبح روز پنجشنبه ای که به خانه ما آمدند و من ، گيج و خواب آلود فقط تماشا می کردم که تمام وسائل شخصی ام از دفترها و دست نوشته ها و سررسيد های قديمی گرفته تا سی دی ها و کيس کامپيوتر و هاردديسک و گوشی مبايل و غيره را ضبط می کردند و با خود می بردند ، من به دست نوشته های دوران نوجوانی ام می انديشيدم که زمزمه های فکری دختر دوازده سيزده ساله ای بود که حتی به مادرش اجازه خواندن آنها را نداده بود و حالا غريبه ها می بردند تا خط به خطش را بخوانند و همان روز اول بازجويی به زبان بياورند که صحبت هايم را شنيده اند و شخصی ترين هايم را می دانند . هرچند ترسی از آنچه زندگی کرده ام نداشتم و جز اينکه نامحرم به حريم خصوصی ام سرکشيده است ملالی نبود که آنهم عادت ميشود مثل بقيه چيزها…


۲۰ آذر ۸۹ از در ساختمان اطلاعات که وارد می شدم، گمان می کردم شايد مدتی آسمان بيرون را نبينم . آنروز هم احساس خوبی داشتم . يک سال و نيم تمام با هيجان و انتظار از راه رسيدن اين روزها زندگی کرده بودم . از همان شب لعنتی ۲۲ خرداد که ورق زندگی برگشت ، وحشت و گريز و خانه به دوشی سرفصل های زندگيم شده بود . جايی ساکن شده بوديم که هيچ کس آدرس و شماره تماسی از ما نداشت . هرچند روز يکبار با تماس و مراجعه به منزل پدربزرگ و مادربزرگم سراغم را از خانه آنها می گرفتند و دلشان را می لرزاندند. همان روزها که خيلی ها مشغول تجربه کردن انفرادی های طولانی مدت بودند و از يک شب پر شور ستادی ناگهان به شبهای حبس و بازجويی منتقل شده بودند ، با چشمان بسته ، گيج و منگ از اينکه چه اتفاقی افتاده ، امثال من اين بيرون فرصت داشتيم خود را برای همه چيز آماده کنيم وطعم اين وحشت را آرم آرام ، مزه کنيم . نيمه شب از خواب بيدار شويم و عزيزانمان را يک دل سير وقتی در خوابند تماشا کنيم و عميق به آنچه در کمينمان نشسته است بينديشيم. دادگاه ها را ميخکوب و مبهوت از تلويزيون تماشا کنيم و هی بغض هايمان را فروخوريم و برای وجدانمان چاره ای بينديشيم. روز و شب به آن دختران بی گناه و پراحساس که تمام گناهشان خريدن شالهای سبز برای بچه های ستاد بود و نوشتن جملات پر احساس برای بروشورها و سرود خواندن در استاديوم آزادی بينديشيدم که حالا آن روح پر ظرافت و حساسشان با اين انفرادی ها و وحشت های ناگهانی چه ميکند! آنروزها زمين و زمان نا امن بود برايم . آنروزها ترس ، جان می داد در وجودم . از آسفالت زير پا گرفته تا درختان خيابان و تيرچراغ برق ، همه چيز بوی تعقيب و گريز می داد . آنروزها دلتنگی هايم ، حرف هايم ، دردهايم همه شعر می شد و بی اعتنا به تمام سايه هايی که به دنبالم بودند روی سن می آمد وفرياد می شد تا به گوش همگان برسد .


زمان زيادی از اسباب کشی به خانه جديد و پايان دربه دری هايمان نگذشته بود که ساعت هفت و نيم صبح يک پنجشنبه صدای اعتراض مادرم درفضای خانه پيچيد و مرا از خواب بيدار کرد . يک زن با چادر سياه ، پشت در اتاق خوابم بود و سه مرد کمی عقب تر به دنبالش… اما آنروز هم آرام بودم . چرا که يک سال و نيم تمام با انتظار اين لحظه دست و پنجه نرم کرده بودم . پيش از ما دوستانمان رنج انفرادی و بازجويی و حکم های سنگين را به دوش کشيده بودند و ما را برای اين روزها آماده کرده بودند …


پشت در ساختمان اطلاعات با خيلی چيزها و با مادرم خداحافظی کرده بودم و هزاربار پيش از آن با هم تمرين کرده بوديم که چطور بايد رفتار کنيم و چقدر بايد صبور و قوی باشيم . و او هزار بار به من قول داده بود که در صورت نيامدنم بی قراری نکند و پايداری اش را لحظه ای از دست ندهد …


ساعت ۹ صبح وارد اتاق بازجويی می شوم و غروب برمی گردم بيرون. مادر و خواهرم تمام روز را داخل ماشين در انتظار من گذرانده اند . بغض های شکسته شان به استقبالم می آيد و اشک های مادرم سيل ميشود و آغوشش محکم. هق هق گريه هايش که شانه هايم را تکان می دهد تازه می فهمم مادران را چه به اينطور قول دادن ها! … ياد مادرانی که فرزندانشان برای هميشه رفتند دوباره شرمگينم ميکند . وقتی صورت مادر من ظرف يک روز اينطور آشفته و بی رمق می شود ، مادر سهراب چه بر سرش آمد وقتی ۲۶ روز تمام پشت درهای زندان به دنبال جگرگوشه اش می گشت ! و او را چه شد وقتی به جای آن پسر رعنا پيکر بی جان فرزندش را در آغوش کشيد! يکبار با او تلفنی صحبت کرده ام . همان طور صبور و مقاوم بود و با صدايی گرم و صميمی از من تشکر ميکرد که برای بچه هايشان شعر سروده ام !!! از من بزدل ، که شهامت ديدار با چنين مادری را نداشتم که ترسيدم در برابرش اشک هايم سيل شود و شرمنده صبوری اش باشم و حرفی ندارم جز اينکه بگويم بايد از پيش خود را آماده می کردم تا طاقت رودررويی با چون تويی را داشته باشم . تويی که از من بابت شعر تشکر می کنی ، من در برابرت بايد چه کنم که عزيزترينت را قربانی داده ای …


درهمان زمان کوتاه که راه پله های دادگاه را بالا می روم همه اين تصاوير از مقابل چشمانم می گذرد . از روزها و هفته های متوالی بازجويی در اطلاعات گرفته تا بازپرسی و تفهيم اتهام در اوين و آزادی با سند و حالا شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب. و من که روزی در رشته حقوق تحصيل می کردم تا برای مردم احقاق حق کنم ، می رفتم تا خود روی صندلی متهم بنشينم.

قاضی پشت ميزش نشسته است . نمی دانم شايد حکم از اول مشخص باشد اما هرچه هست من آمده ام تا حرف هايم را بگويم . پيش از اين که او قاضی باشد و من متهم ، با خود می انديشم که هر دو انسانيم و هر دو هموطن . حتی اگر او دنيا دنيا از تفکر من دور باشد. نفس عميقی می کشم تا دلم از هر احساس منفی و تلخی خالی شود. نمی خواهم کينه ، لحظه ای در من شکل بگيرد. اين همان اصلی ست که در برابر بازجوها هم رعايت می کردم. خوب می دانستم که ما هرگز نمی توانيم يکديگر را اصلاح کنيم . نه او مرا ونه من او را . هر دو بايد اول خودمان را اصلاح می کرديم تا ظرفيت شنيدن نظر مخالف را داشته باشيم. روزهای متوالی با دنيايی از اختلاف نظرها در برابر هم نشستيم و ساعت ها مکالمه کرديم . اما شايد همان تلاش من برای کينه سوزی به جای کينه توزی بود که سبب شد روزی يکی از بازجوها اعتراف کند که مرا يک وطن پرست واقعی شناخته است . حالا در مقابلم قاضی نشسته و من از او و اختياراتش ترسی ندارم .از محاکمه و مجازات و زندان و انفرادی هم نمی ترسم . نه از او نه از بازجوها و نه از هيچ تهديد و ارعابی … شايد نمی دانند که شاعران در عشق بازی ديوانه اند . ترس من از حاکمان اين سرزمين نيست . ترس من از فرهنگ حاکم بر اين سرزمين است. دغدغه من نه سياست است نه سرکار آمدن حزب يا جناح خاصی. دغدغه من آبادی اين سرزمين است . و اين سرزمين را برای آرامش و آزادی مردمش می خواهم که هر سرزمينی بدون مردمش يک خاک مرده و بی ارزش است. برای همين از کينه ها و انتقام جويی ها می ترسم. از عميق تر شدن اين شکاف ها ، از همسايه ستيزی ازخود رايی می ترسم. تاريخ خود را دوباره تکرار می کند شايد به همين خاطر پيش بينی آينده ايران کار سختی نيست آنچه قابل پيشگيری ست ، نه تکرار تاريخ که ريشه دار شدن فرهنگ هاست .


قاضی همان اول آب پاکی را روی دستمان می ريزد و می گويد ارتکاب جرم برای ما محرز است . برگه را می دهد تا دفاعياتم را بنويسم و من باز می نويسم آنچه را که بايد. حتی اگر مطمئن باشم هيچ تاثيری ندارد . در آن ميان قاضی با وکيلم هم صحبت می شود و می گويد جالب اينجاست که نود درصد متهمين سياسی مجرد هستند . با خودم می گويم خيلی از آنهايی هم که متاهل بودند بعد از اين ماجراها مجرد شدند. دوست دارم به او بگويم آيا چيزی می دانيد از طلاق های سياسی و يا طلاق هايی که فرآيند روزهای تعقيب و گريز و زندان بود ؟ دوست دارم به او بگويم ما هم عاشقانه داريم ، زندگی داريم ، آرزو داريم . ميان تمام دغدغه های شخصی و تفکر سازندگی ايران ، قرار بود سياست تنها ميهمان برخی از روزهای زندگيمان باشد که چنين شد . دوست دارم سر از روی برگه بلند کنم و بگويم آقای قاضی ( درد عشقی کشيدم که مپرس ) تا گمان نکند ما آرزوهای خاک خورده و دردهای شخصی نداريم . اما سکوت می کنم و به نوشتن ادامه می دهم :

جناب آقای قاضي،
لازم به ذکر می دانم از دو سال گذشته که مسير عادی زندگی من دستخوش تحولات اجتماعی دچار تغييرات و توقفات بسياری شده است که از جمله آن اينکه از ادامه تحصيل بازمانده ام و يک سال هست که شغل خود را از دست داده ام ، فعاليت های انجمن نيستان را متوقف کرده ام و هيچ گونه فعاليت اجتماعی و هنری نداشته ام و نزديک به يک سال است که مرتب در رفت و آمد احضارها و عبور از مراحل قانونی هستم وتحولات بسيارديگری که جايی برای بحث در اين جلسه ندارد …

پس از آنکه نزد بسياری از هموطنانم شناخته شدم از سر احساس مسئوليت معنوی ، با وجود فرصت های مختلف، هيچ گونه فعاليت يا همکاری هنری ، فرهنگی و اجتماعی که جنبه مالی يا تجاری داشته باشد انجام نداده ام و به طور کلی در ۲ سال گذشته ريالی از راه شعر و هنر و فرصت های پس از کسب مخاطب به دست نياورده ام . پيش از ممنوع الخروج شدن هم با وجود موقعيت های تحصيلی و شغلی مناسب در بيرون از اين مرزها حتی فکر رفتن و عافيت طلبی از سرم عبور نکرد تا مبادا شبهه موج سواری و فرصت طلبی در ذهن کسی ايجاد شود و باورها و دغدغه های قلبی و انسانی من مورد اتهام منفعت طلبی و قضاوت های نادرست قرار بگيرد. تا بتوانم امروز که بعد از دو سال در محضر اين دادگاه برای دفاع از انديشه های وطن دوستانه خود حاضر می شوم با حسابی پاک پاک اعلام کنم جز خدمت به مردم و سرزمينم کاری نکرده ام و تحت هيچ شرايطی فکر پليد خيانت به کشورم از سرم عبور نخواهد کرد و حکم حضرتعالی هرچه باشد باز در سرزمينم می مانم و بی توقع به خدمت و تلاش برای سرزمينم ادامه می دهم و بعد از اين اگر شرايط فراهم باشد می خواهم به زندگی عادی و هنری خود بازگردم و باب جديدی برای ادامه تحصيل و فعاليت های شغلی و همکاری های هنری و ساير شخصی های خود باز کنم .


و در آخر اينکه خدای متعال چنان در طول اين سالها به خصوص دو سال گذشته همراه و پشتيبان من بوده و هست و چنان آرامشی در قلب من نهاده که ايمان دارم از اين پس هم هرچه پيش آيد باز هم خيری ست که او برايم رقم زده است . من تمام گفتنی ها را گفتم و به قولی ( بنده هرچقدر هم تدبير کند باز هم محتاج تقدير خداست .) بنابراين خوب می دانم حکم شما هرچه باشد نه خواست شما که خواست خدای رمضان است پس گوارای جان می باشد.

والسلام

برگرفته از :
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20110922202202.html

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

محاکمۀ مدرّسان بهائی: گسترش اعتراضات !


۱۶ آبان ۱۳۹۰ (۷ نوامبر ۲۰۱۱)

ژنو، ۷ نوامبر ۲۰۱۱، سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی – با روشن شدن اطّلاعات بیشتر دربارۀ محاکمۀ هفت مدرّس بهائی، اعتراض جهانی به آزار دانشجویان و معلّمان بهائی در ایران همچنان گسترش می یابد.

در روزهای اخیر، سیاست مداران در برزیل، دانشگاهیان در آلمان و ایرلند و یک گروه بین المللی از فیلم سازان برجسته، منع روشمند بهائیان از آموزش عالی در ایران، و یورش حکومت ایران به تلاش های غیر رسمی جامعۀ بهائی برای آموزش اعضای جوان خود، را محکوم کرده اند.

جامعۀ جهانی بهائی به تازگی دریافته که هفت مدرّس زندانی – که همه در یک اقدام خودجوش برای جامعه، معروف به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی، تدریس یا به آن کمک می کردند – در دو روز متفاوت، با دست بند و با پای در زنجیر، به دادگاه برده شدند. در آنجا در حضور وکیلان شان، رأی صادره و احکام به آنها ابلاغ شد.

دیان علائی، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل در ژنو، گفت: «نه به متّهمان و نه به وکیلان شان رونوشتی کتبی از حکم نشان داده شد. اما ما از نوشته های حاضران در جلسۀ محاکمه می دانیم که این هفت نفر به 'عضویت در فرقۀ منحرف بهائیت، با هدف اقدام علیه امنیت کشور، به منظور پیشبرد اهداف فرقۀ ضالّه و سازمان های خارج از کشور متّهم شده اند.»

خانم علائی افزود که این داوری همچنین فعالیت های متّهمان عضو مؤسسه را جرم – و شاهدی بر هدف فرضی آنان مبنی بر براندازی دولت – معرّفی می کند.

دو نفر از این بهائیان، وحید محمودی و کامران مرتضایی، هر یک به پنج سال زندان محکوم شدند و برای دیگران یعنی محمود بادوام، نوشین خادم، فرهاد صدقی، ریاض سبحانی و رامین زیبایی احکام چهار سالۀ زندان صادر شد.

خانم علائی گفت: «مقامات به خوبی می دانند که اتّهامات به هیچ وجه حقیقت ندارند. منع حضور دیپلمات های خارجی در دادگاه – و فراهم نکردن اسناد کتبی از رأی صادره توسط قوۀ قضائیه – نشان می دهد که ادّعاها و اقدامات حکومت چقدر توجیه ناپذیرند، و نیز تبعیض دینی فاحشی را که در قلب این پرونده است، آشکارا فاش می کند.»


اعتراض مداوم

در پنج ماه گذشته از زمان بازداشت اولیۀ این هفت مدرّس، اعتراض به زندانی شدن آنها جهان را فرا گرفته است. دبیر کل سازمان ملل متّحد، بان کی مون ، همراه شخصیت های برجستۀ جهانی مانند برندگان جایزۀ نوبل صلح، اسقف دزموند توتو و ژوزه راموس اورتا ، رئیس جمهور تیمور شرقی، هدایتگر انتقاد از اقدامات ایران بوده اند. در ماه اکتبر حدود ۴۳ نفر از فیلسوفان و الهیون برجسته در ۱۶ کشور طیّ نامۀ سرگشاده ای، علیه یورش به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی اعتراض کردند.

جمعۀ گذشته، در ایرلند، بیش از ۵۰ دانشگاهی از مقامات ایران خواستند حمله به بهائیان را متوقّف سازند و به همه اجازۀ دسترسی به آموزش عالی را بدهند. آنها به آیریش تایمز نوشتند: «سخت است باور کنیم که حکومتی حقّ آموزش را از گروهی از دانشجویان سلب می کند. این اقدامات مشخّص می کند که مقامات ایران عزم کرده اند رشد و توسعۀ این افراد جوان را با محروم کردن آنها از آموزش صرفاً بر مبنای دین شان متوقّف سازند.»

در آلمان، حدود ۴۵ استاد برجسته نیز خواهان آزادی فوری هفت نفر شدند. آنها در نامه ای به تاریخ ۲۵ اکتبر به وزیر علوم، تحقیقات و فنّاوری ایران، نوشتند: «ما مطابق هنجارهای بین المللی، بر رعایت نامحدود حق آموزش عالی برای همۀ شهروندان کشور شما تأکید داریم...»

چهار روز پیش از آن، مارکوس لونینگ –کمیساریای دفتر خارجۀ آلمان برای سیاست حقوق بشر و کمک های انسان دوستانه – گفت: «متّهمان باید به موجب اصول قانونی از حقِّ داشتن یک دادرسیِ شفّاف برخوردار باشند.» رولف موتزنیخ، سخنگوی سیاست خارجۀ گروه پارلمانی سوسیال دموکرات آلمان، داوری را «ناپذیرفتنی و ناکشیبایی دینی را که [این رأی] منعکس می کند، تحمل ناپذیر» توصیف کرد، «حکومت ایران باید فوراً و ضرورتاً به تبعیض علیه بهائیان پایان دهد و به حقوق اساسی آنها مبنی بر آموزش و عمل به دین شان احترام بگذارد.»

هفتۀ گذشته، ۲۶ فیلم ساز، تهیه کننده و بازیگر از حکومت برزیل خواستند از حقوق فیلم سازان، روزنامه نگاران و مدرّسان بهائی دفاع کند و از ایران بخواهد فوراً آنها را آزاد نماید. از جمله امضاکنندگان این نامۀ سرگشاده، که گزارش آن در روزنامۀ برجستۀ فولیا سائوپائولو منتشر شد، کارگردانان برجسته ای مانند هکتور بابنکو، اتوم اگویان، محسن مخملباف و والتر سالز بودند.

نمایندۀ فدرال برزیل، لوئیز کوتو – رئیس پیشین کمیسیون حقوق بشر کشور – در بیانیه ای به تاریخ ۲۰ اکتبر گفت: «ما همه از کاری که بهائیان در زمینه های برابری، عدالت و حقوق بشر در برزیل انجام داده اند، آگاهیم و بسیاری از ما نیز با کار آموزشی آنها در جوامع آشنا هستیم... چرا این افراد نمی توانند حقّ اظهار ایمان خود را داشته باشند؟»

نهاد پژوهشگران در مخاطره – شبکه ای بین المللی از بیش از ۲۶۰ دانشگاه و دانشکده در ۳۳ کشور که به ترویج آزادی آکادمیک و آزادی فکر، اندیشه، بیان، اجتماع و مسافرت اختصاص دارد – نیز به حامیان مدرّسان زندانی پیوسته اند.

این نهاد در ۳۱ اکتبر نوشت: «واقعیت ها حاکی از تلاشی برای محروم کردن افراد بهائی از فرصت های آموزش عالی در ایران است و باعث نگرانی جدی از کارزار گسترده تری برای محدود کردن عمومی توانایی اندیشمندان و پژوهشگران بر کار آزادانه در ایران است.»

«نهاد پژوهشگران در مخاطره با توجّه به تاریخ غنی اندیشمندی در ایران و حمایت باستانی آن از ارزش های پژوهشگری و جستجوی آزادانه، این یافته ها را به ویژه غم انگیز و تأسّف بار می داند।»

بـرگـرفتـه از :
http://news.persian-bahai.org/story/317

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

ایران بهائیان را به صورت روشمند مورد آزار قرار می دهد !

کارشناس سازمان ملل در آزادی ادیان: ایران بهائیان را به صورت روشمند مورد آزار قرار می دهد

هاینر بیلفلد، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل دربارۀ آزادی دین یا عقیده، در حال ارائۀ خلاصه ای از گزارش خود به خبرنگاران در مرکز سازمان ملل روز پنج شنبه ۲۸ مهر (۲۰ اکتبر). دکتر بیلفلد گفت حکومت ایران « سياستی مبتنی بر دشمنی مفرط که کاملاً روشن و به صراحت بيان شده.» نسبت به اقلّیت ۳۰۰۰۰۰ نفری بهائی دارد. عکس سازمان ملل از پائولو فیلگئیراس.

سازمان ملل متّحد، ۱ آبان ۱۳۹۰ (۲۳ اکتبر ۲۰۱۱)، سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی–
به گفتۀ یکی از کارشناسان سازمان ملل، آزار بهائیان در ایران از جمله «افراطی ترین شکل های ناشکیبایی و آزار دینی» در جهان امروز است.

این مطلب را هاینر بیلفلد، گزارشگر ویژه در آزادی دین یا عقیده، در یک کنفرانس مطبوعاتی در مقر سازمان ملل اظهار کرد. او اين سخنان را در پاسخ به سؤالی دربارۀ گزارش تازه‌ای که کارزار رسانه ای حکومت ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان را مستند می کند، گفت.

دکتر بیلفلد گفت: «حکومت ایران سیاستی برای آزار روش مند آنها حتی با قصد نابودی دين بهائی در سراسر دنیا دارد… سياستی مبتنی بر دشمنی مفرط که کاملاً روشن و به صراحت بيان شده است.»

دکتر بیلفلد در پاسخ به این سؤال که آیا از ایران پاسخی برای بیانیه هایش در این موضوع دریافت کرده، گفت: «پاسخ معمول این است: بهائیت یک دین نیست، یک آئين فردپرستانه و شیطانی است.»

او گفت: «آنها میان ادیان آسمانی – که به زعم آنها شامل یهودیت، مسیحیت و البته اسلام است– و بقیه اديان تمایز قائل می شوند. مشکل اينجاست.»

«منظورم اين است که آنها صرفاً با نپذيرفتن باور بهائيان به عنوان یک دین، در واقع آنها را به شکلی روشمند از دایرۀ شمول آزادی دین یا عقیده بیرون نگه می دارند. این چیزی است که دولت ها مجاز به انجامش نيستند.»

دکتر بيلفلد در کنفرانس مطبوعاتی روز پنجشنبه تأکيد کرد که آزادی دین یا عقیده یکی از حقوق بنیادی بشر است.

  • گزارش با نام تحریک تنفر – کارزار رسانه ای ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان روز جمعه ۲۹… »

او افزود: «نقطۀ شروع باید درک شخصی انسانها از خودشان باشد. اعتقادات عمیقشان … این چیزی است که به حساب می آید.»

تحریک تنفر

یک جنبه از کارزار حکومت ایران علیه بهائیان در گزارش "تحریک تنفر: کارزار رسانه های ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان" مستند شده است. این گزارش شواهدی از یک نقشۂ دولتی برای بدنام کردن جامعۀ بهائی ارائه می کند.

گزارش که در ۲۹ مهر (۲۱ اکتبر) منتشر شد، اتّهامات دروغین مبنی بر دست داشتن بهائیان در مجموعه ای از اعمال خرابکارانه از جمله ضدّ اسلامی بودن، فساد اخلاقی و عامل قدرت های بیگانه بودن را زیر ذرّه بین قرار می دهد.

فراز صانعی، پژوهشگر ایران در بخش خاورمیانه و آفریقای شمالی دیده بان حقوق بشر، در اين زمينه به سی ان ان گفت که نهادهای مدافع حقوق بشر سال هاست که اقدامات ایران علیه بهائیان برای «محروم کردن آنها از حق ابراز آزادانۀ عقاید و تعالیم دین شان» را مستند کرده اند.

دکتر صانعی گفت این گزارش «تصوير ارزشمندی از ساز و کار یک عنصر دیگر این کارزار، که کمتر مستند شده امّا مزوّرانه تر است، يعنی تبلیغات ضدّ بهائی در رسانه های رسمی و نیمه رسمی را نشان می دهد که چگونه با سخنان نفرت آلود، یک گروه اقلّیت را که اکنون نیز آسیب پذیر است، بیشتر در معرض تبعیض و حملات اشخاص غير مسئول قرار می دهد.»

بانی دوگال، نمایندۀ ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد، در مراسم رونمائی اين گزارش اشاره کرد که بهائیان در ایران «در برابر کارزارهایی این چنینی به ویژه آسیب پذیرند زیرا هیچ حقّی برای پاسخ گویی ندارند।»


برگرفته از :
http://news.persian-bahai.org/story/314

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

دیانت مطرود ایـران !


دکتر فیروز کـاظم زاده

در مدّت چهل سالی که استاد دانشگاه هستم، افتخار تدریس به دانشجویانی را داشته‌ام که بعدها در مقام سناتور، سفیر، محقّق برجسته و حتّی رئیس جمهوری امریکا، به خدمت مردم خود پرداخته‌اند. اگر در وطن خانواده‌ام، ایران، زندگی می‌کردم، هیچیک از اینها میسّر نمی‌بود. به عنوان عضوی از جامعۀ بهائی، مسلّماً از این که آزادانه به تدریس بپردازم ممنوع می‌شدم، و حتّی ممکن بود به زندان بیفتم، همانطور که اکنون هفت تن از مدرّسین بهائی را محبوس ساخته‌اند.

اگرچه بسیاری از شهروندان ایرانی هدف سرکوب رژیم فعلی حاکم بر این کشور قرار دارند، امّا رفتار با بهائیان، بزرگترین جامعۀ دینی غیر مسلمان کشور، قضیه‌ای خاصّ است. برخلاف یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان، که از حقوق محدودی در قانون اساسی اسلامی برخوردارند، بعد از انقلاب اسلامی سال 1979بهائیان را کفّار غیر اهل ذمّه اعلام کرده‌اند.

بهائیان، از زمانی که دیانتشان بیش از یک و نیم قرن پیش تأسیس شد تا کنون، با اذیت و آزار مواجه بوده‌اند، امّا هرگز، مانند سی سال گذشته، حرکت‌های ایذایی منظّم و حساب شده نبوده است. از ابتدای انقلاب اسلامی بیش از دویست تن از مدیران جامعۀ بهائی به قتل رسیده‌اند. رژیم تشکیلات بهائی را غیر قانونی اعلام کرده، اموالشان را مصادره نموده، قبرستان‌هایشان را تخریب و مورد اهانت قرار داده، و اماکن مقدّسه‌شان را با خاک یکسان کرده است. بهائیان در معرض فشار مداوم، فشاری که دولت از آن حمایت میکند، قرار دارند که از عقیدۀ خود تبرّی نمایند یا از دیانتشان روی برگردانند.

رهبر عالی ایران، علی خامنه‌ای، برای سرکوب و ریشه‌کن کردن امر بهائی، آنچه را که به "یادداشت گلپایگانی"[i] مورّخ 1991 شهرت یافته، تصویب کرد. سازمان ملل متّحد در سال 1992 نسخه‌هایی از آن را که توصیف برنامه‌ها برای اختناق تدریجی جامعۀ بهائی ایران است، علناً منتشر ساخت. یکی از اقدامات مندرج در آن ممانعت از ورود بهائیان به دانشگاه‌ها بود تا به این ترتیب آنها را به فقر مالی و علمی دچار سازند.

بهائیان از قبل، در سال 1987، با تأسیس آنچه که به مؤسّسۀ علمی آزاد (BIHE) مشهور است، تحصیلات دانشگاهی را برای جوانان خود فراهم کرده بودند. در طهران و خارج از آن، اساتید بهائی – که به علّت عضویت در آنچه که ملّاها "فرقۀ ضالّه" می‌نامیدند، در جای دیگر شاغل نبودند – به تدریس زبان، علوم زیست‌شناختی، مهندسی عمران، ادبیات و حتّی موسیقی پرداختند. کلاس‌ها در منازل خصوصی تشکیل شد، آزمایشگاه‌ها در پارکینگ خانه‌ها برپا گردید، و نهایتاً اینترنت امکان دسترسی به منابع خارج از کشور را فراهم آورد.

مؤسّسۀ مزبور از تدریس دربارۀ امر بهائی یا سایر ادیان خودداری کرد و به این ترتیب مانع از هر اتّهام احتمالی در مورد دعوت دیگران به ترک عقیده و پذیرفتن امر بهائی شد. این مؤسّسه در کمال آرامش، امّا نه مخفیانه، اداره می‌شد. هیچ اقدامی به این ابعاد – با هزاران دانشجو و صدها عضو هیأت علمی – نمی‌توانست مخفی بماند. هیچ قانونی تدریس زبان، علوم، حسابداری و امثال آن را ممنوع نکرده، بنابراین مؤسّسه از محدودۀ قانون، چه از لحاظ لفظی چه مفهومی، تجاوز نکرده است.

موفّقیت مؤسّسه سبب دلسردی و سرخوردگی حکومت شد. علیرغم حرکت‌های ایذایی مداوم، مؤسّسه توانست به معیارهای علمی معادل دانشگاه‌های دولتی یا بالاتر از آن دست یابد و دانشگاه‍‌های خارج از کشور مکرّراً آن را به رسمیت شناختند، به نحوی که فارغ‌التّحصیلانش را در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا پذیرفتند.

در سالهای 1996 و 1998، رژیم به منازلی که کلاس‌ها در آنجا تشکیل میشد یورش آورد و تجهیزات آنها را مصادره نمود. در یورش دوم، مأموران وزارت اطّلاعات 36 تن از اعضاء هیأت علمیه را دستگیر کرده اعلام کردند که مؤسّسه تعطیل شده است. رژیم از 36 نفر مزبور خواست که تعهّدی را امضاء نمایند که با مؤسّسه همکاری نخواهند کرد. آنها سر تسلیم فرود نیاوردند.

آخرین حملۀ رژیم روز 22 مه با هجوم به 39 خانه شروع شد. حال، ماهها بعد از آن رویداد، دستگیری گسترده و استنطاق اعضاء هیأت علمی، کارکنان و دانشجویان همچنان ادامه دارد.

در این ماه، شعبۀ 28 دادگاه انقلاب در طهران هفت تن از اعضاء بهائی هیأت علمی را جمعاً به تحمّل سی سال زندگی پشت میله‌های زندان محکوم کرد. در این ضمن، وکیل ارشد آنها، عبدالفتّاح سلطانی، در شرایطی نامعلوم و مشکوک محبوس مانده است.

اینچنین سرکوبی اگرچه در حدّ اعلای خود است امّا به همین کفایت نشده – رژیم ایران سایر اقلّیت‌ها و نیز زنان، اندیشمندان و سایرین را نیز هدف اقدامات خود قرار داده است. این اقدامات سبب شده که بسیاری از ایرانیان احساس هم‌بستگی با شهروندان بهائی خود را داشته باشند.

دویست و چهل و سه تن از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و فعالان حقوق بشر در سال 2009، در نامۀ سرگشاده‌ای خطاب به جامعۀ بهائی اعلام کردند که به عنوان افراد ایرانی از آنچه که در مدّت یک و نیم قرن در ایران علیه بهائیان ارتکاب شده شرمنده‌اند. در آن سال، تظاهر کنندگان در خیابان‌های طهران در حمایت از اقلّیت‌های دینی، از جمله بهائیان، شعارها سر دادند. حتّی آیت‌الله العظمی منتظری – که زمانی از دشمنان بهائیان بود – فتوایی صادر کرد به این مضمون که بهائیان دارای جمیع حقوق شهروندان ایرانی هستند.

حقوق بهائیان ایران را نمی‌توان از حقوق بشر کلّ جمعیت جدا کرد. این که روزنامه‌نگاران، هنرمندان، فعالان سیاسی در زندانها سختی می‌کشند؛ این که دانشجویان به علّت اعتقاد دینی خود از دانشگاه‌ها اخراج می‌شوند؛ این که هفت مدیر بهائی هر یک به بیست سال زندان محکوم می‌شوند و هفت مدرّس بهائی با سرنوشت مشابهی مواجه هستند؛ این که کلّیه بهائیان عملاً در وطن خود غیرقانونی اعلام می‌شوند – جمیع اینها حملۀ واحد به منزلت انسانی است . امید چنان است که بقیۀ عالم چشم به روی این وقایع نبندند.

اصل مقاله به انگلیسی :
http://online.wsj.com/article/SB10001424053111904875404576528761693875134.html

آقای کاظم‌زاده استاد ممتاز تاریخ در دانشگاه ییل و عضو سابق کمیسیون امریکایی آزادی بین‌المللی دینی است.

۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

حضرت بهاءالله و مخاطبان ستمگر او !

آنچه درزيرمي آيد مضمون بيانات حضرت بهاءلله خطاب به سفيركبيرايران در اسلامبول است، كه به لحاظ انطباق دقيقي كه اين مضامين برجسته با شرايط حاكم بر احباي ايران زمين در حال حاضر دارد، از روي متن اصلي عربي و با توجه به ترجمه به انگليسي آن، توسط حضرت ولي محبوب امرالله، نگاشته شده است؛ گويي اين ها مطالبي است كه از دل و جان هر بهايي ستمديده ي ايراني، خطاب به رهبران و مسئولان كشور مقدس ايران بيرون مي تراود. اصل متن مقدس در مجموعه ي منتخبات آثار حضرت بهاءالله، فقره ي 113 موجود است، مراجعه فرماييد.

مضمون خطابات حضرت بهاءالله به سفير كبير ايران:

اي سفير شاه در مدينه (استانبول)، آيا گمان كرده اي كه سرنوشت امرالهي در دست من است؟ آيا تصور نموده اي كه مسجونيت من، يا ذلّت و حقارتي كه بر من تحميل شده، يا حتي مرگ من، قادر است سرنوشت آن را تغيير دهد؟ بس بيهوده و بي معني است آنچه كه در دلت گمان كرده اي. تو در زمره ي كساني هستي كه تابع ظنونات و تصورات خود هستند. نيست خدايي جزاو، و هم اوست كه به قدرت وغلبه، امرش را ظاهر مي كند و اعتلا مي بخشد و اراده اش را استوار مي سازد و به مقام و مرتبه اي مي رساند كه نه دستان تو و نه دستان ديگر معرضان، هرگز بدان نتواند رسيد و آسيبي به آن نتواند رساند. آيا فكر مي كني قادري اراده ي او را خنثي سازي و از اجراي حكم و اِعمال قدرتش بازش داري؟ يا تصور مي نمايي چيزي در آسمان و زمين مي تواند در مقابل امرش مقاومت كند؟ نه، قسم به حقيقت ازلي، هيچ چيز در كل آفرينش نمي تواند او را از مقصدش باز دارد. بنا بر اين، ظنونات معمول خود را كنار بگذار؛ زيرا ظن و گمان هرگز به حقيقت راه نبرد و جاي آن را نگيرد؛ و در زمره ي كساني باش كه به راستي توبه كردند و به سوي خداوند باز گشتند؛ خداوندي كه خلقت كرده است، رزقت بخشيده است و سفير مسلمين قرارت داده است. همچنين بدان كه اوست كسي كه به فرماني از نزد خود هر آنچه را در آسمان ها و زمين است خلق فرموده؛ و چگونه آنچه كه به فرمانش آفريده شده مي تواند در برابرش بايستد؟ اي معاندان، بسي والا مقام تر است او از آنچه شما در باره اش تصوّر كرده ايد. اگر اين امر از جانب خدا باشد، هيچ كسي نمي تواند بر آن غالب شود؛ و اگر از جانب او نباشد، علماي شما و كساني كه از تمنيات فاسد خود تبعيت مي كنند و در زمره ي معرضان هستند براي ريشه كن كردنش كافي است. آيا نشنيده اي كه در گذشته اي دور، مؤمني از آل فرعون چه گفت؟ و خداوند آن را براي رسول خود (حضرت محمّد) نقل فرمود؟ رسولي كه او را بر كل كائنات برتري داد و رداي پيامبري به او بخشيد و رحمتي براي عالميان قرارش داد؟ مي فرمايد و فرموده ي او حق است كه: «آيا مي خواهيد او (حضرت موسي) را بكشيد، چون مي گويد پروردگار من خداوند است؟ كسي كه تا كنون دلايلي براي مأموريت خود اقـامه كرده است؟ و اين در حالي است كه اگـر دروغگو باشد دروغش به خودش باز مي گردد و اگر راستگو باشد دست كم، بعضي از آنچه را وعده مي دهد به سرتان مي آيد.» اين چيزي است كه حق در كتاب راستينش (قرآن مجيد) براي حبيب نازنينش (حضرت محمّد) نارل فرمود. وهنوزكه هنوزاست گوش به فرمانش نسپرده ايد، قانونش را ناديده انگاشته ايد، اندرزش را مردود شمرده ايد، و در زمره ي كساني در آمده ايد كه از او بسي دور افتاده اند. چه بسيارند نفوسي كه درهر سال و هر ماه، به قتل رسانده ايد؛ چه متعددند مظالمي كه مرتكب گشته ايد؛ مظالمي كه شبيهش را چشم روزگار نديده است و هيچ تاريخي ثبت نكرده است. اي ستمگران، چه بسيار كودكان وشيرخواراني كه به ظلم شما يتيم شدند؛ و پدراني كه بي پسر گشتند. چه مكرّر خواهري در عزاي برادرش تكيده شد و بانويي در فراق همسر و تنها ياورش نوحه نمود. شرارت هايتان فزوني گرفت و گسترش يافت تا اين كه دست به قتل كسي زديد كه هرگز چشم از وجه خداوند عظيم متعال برنتافته بود (حضرت باب). اي كاش جان او را به شيوه اي كه مردمان معمولا يكديگر را به قتل مي رسانند گرفته بوديد! او را در شرايط و احوالي به قتل رسانديد كه هيچ انساني به ياد ندارد. آسمان ها به سختي براحوالش گريستند و مقربان درگاه كبريا بربلايايش نوحه نمودند. آيا اوفرزندي ازخاندان ديرين رسالت نبود؟ آيا بين شما به عنوان بازمانده اي راستين از نسل رسول الله شهرت نداشت؟ پس چرا بلايايي بر او وارد كرديد كه هيچ كس از پيشنيان بر ديگري وارد نكرده است؟ قسم به خداوند يگانه، چشم روزگار هرگز شبيه شما را نديده است. كسي راكشتيدكه زاده ي خانـدان نبوّت بود ونشسته برتكيه گاه هاي افتخار، شادي مي كنيد و لذّت مي بريد. كساني رانفرين مي كنيد كه پيش ازشما بودند وهمين عمل شما رامرتكب شدند و پيوسته ازشرارت هاي خود غافليد. انصاف بده. آيا كساني كه نفرينشان مي كنيد و لعنتشان مي نماييد (يزيديان)، سواي شما عمل كردند؟ آيا آنان هم همانند شما، فرزند رسول خود (حضرت امام حسين) را به قتل نرساندند؟ آيا رفتار شما عين رفتار آنان نيست؟ پس براي چه ادّعاي تفاوت مي كنيد، اي فتنه انگيزان فاسد؟ و هنگامي كه حياتش (حضرت باب) را خاموش كرديد، يكي از پيروانش قيام كرد تا انتقام بگيرد. او فردي ناشناخته بود و هيچ كس از قصدش خبر نداشت. عاقبت او مرتكب شد آنچه را كه از قبل مقدر شده بود. بنا بر اين اگر منصف باشيد شايسته نيست به سبب ‌آنچه مرتكب شديد، كس ديگري جز خودتان را سرزنش كنيد. چه كسي در كل عالم آنچه را شما مرتكب شديد انجام داده است؟ هيچ كس، قسم به پروردگار جهانيان. اگر فهم داشته باشيد متوجه مي شويد كه همه ي حاكمان و شاهان عالم، زادگان مرسلين و قديسين خود را حرمت مي گذارند؛ اما شما مسئول اعمالي هستيد كه هيچ كسي تا كنون مرتكب نشده است. رفتار شنيع شما هر قلب آگاهي را از اندوه گداخته و شما هنوز در غفلت خود غوطه مي زنيد و از شناعت اعمال خود بي خبريد. درگمراهي خود اصرار ورزيديد تا آن كه عليه ما قيام كرديد و اين در حالي است كه هيچ عملي كه عناد و دشمنيتان را توجيه كند انجام نداده ايم. آيا از خداوندي كه خلقتان كرده و شكلتان داده و بزرگتان نموده و از مسلمين قرارتان داده نمي ترسيد؟ تا كي بر غفلت و جهالت خود اصرارميورزيد؟ تاكي ازتفكروتأمل حذر مي كنيد؟ چه وقت ميخواهيدازخواب بيدارشويد ودست ازجهالت و ناداني برداريد؟ تا كي مي خواهيد از حق و حقيقت دور بمانيد؟ در دل بينديش. آيا علي رغم رفتارتان و آنچه دست هايتان مرتكب شد توانستيد آتش الهي را خاموش كنيد و انوار امرش را تاريك نماييد؟ نوري كه تابشش كساني را فرا گرفته است كه در درياهاي ابديت غوطه ورند و ارواح كساني را جذب نموده است كه مؤمنين راستينند و به حقانيتش مقر و معترفند؟ آيا نمي دانيد كه دست خداوند وراي دست هاي شما است و تقديرش فوق تدبير شما؟ كه محيط و مسلط بر عبادش است؟ كه غالب بر امرش است؟ كه هرچه بخواهد مي كند و از آنچه بخواهد پرسيده نمي شود؟ كه هرچه بخواهد حكم مي كند و مقتدر و قدير است؟ اگر باور داريد كه چنين است، پس چرا از اعمال آزارنده ي خود دست نمي كشيد و آرام نمي گيريد؟ هر روز ظلم تازه اي مرتكب شديد و همچون پيشينيان با من رفتار كرديد و اين در حالي است كه هرگز در صدد بر نيامدم در امورتان مداخله اي نمايم. هيچ گاه با شما مخالفت نكردم و هيچ وقت خلاف قوانينتان عمل ننمودم. اكنون بنگريد كه چگونه در اين سرزمين دور افتاده زندانيم كرده ايد. امّا اين را بدانيد كه هر آنچه دست هاي شما و دست هاي كافران مرتكب شده، هرگز، همچون گذشه هاي دور، مقدرات امر الهي را تغيير نخواهد داد و مسيرش را منحرف نخواهد كرد. اي مردم ايران زمين، به اخطارهايم توجه كنيد. اگر به دست شما كشته شوم، خداوند يقيناً كس ديگري را بر خواهد انگيخت كه جايم را پر كند؛ زيرا اين، سنت حق در گذشته بوده است و براي سنت او تغييري نيست. آيا مي خواهيد نوري را كه خداوند بر فراز زمين برافروخته است خاموش كنيد؟ او بيزار و بريّ است از آنچه آرزو داريد. او، نورش را تمام خواهد كرد، حتي اگر در نهانخانه ي قلوبتان از آن كراهت داشته باشيد. اي سفير، قدري درنگ كن و بينديش و در قضاوت خود منصف باش. ما چه كرده بوديم كه نزد وزراي سلطان به ما افترا زدي؛ از خواهش هاي نفساني خود تبعيت كردي؛ حقيقت را واژگونه جلوه دادي و ما را متّهم نمودي؟ ما هرگز همديگر نديده بوديم، مگر زماني كه در منزل پدرت مراسم عزاداري امام حسين برقرار بود و تو را در آنجا ديدم. در آن شرايط، كسي فرصتي نداشت با ديگري تبـادل نظر كنـد و راجع به افكار و عقـايدش گفتگو نمايد. اگر حق بين باشي به صدق گفته ام گواهي مي دهي. در مجالس ديگري نيز كه بتواني با انديشه هايم آشنا شوي يا ديگري بتواند چنين كند حاضر نبوده ام. پس چگونه وقتي سخنانم را از زبان خودم نشنيده اي، عليه من حكم كردي و به من افترا زدي؟ آيا نشنيده اي كه خداوند عظيم (در كتاب مبينش) فرموده است: «به كسي كه ترا سلام مي گويد مگو: "مؤمن نيستي"»؟ و يا: «كساني را كه در صبح گاه و شامگاه به درگاه خدا استغاثه مي كنند و آرزومندند تماشاي سيمايش هستند مردود مشمار.» تو واقعاً آنچه را كتاب الهي مقرّر داشته، به كناري افكنده اي و خود را هم از مؤمنان محسوب مي داري. با وجود آنچه انجام داده اي، خداوند شاهد است هيچ بدي را براي توونه براي كسي ديگر، نميخواهم واين درحالي است كه از تو و ديگران چنان آزار و اذيتي ديدم كه هيچ موحدي قادر به تحمل آن نيست. امر من فقط به دست حق است و اعتماد و اتكاء من فقط به اوست. به زودي ايام حيات تو و نيز كساني كه با غرور آشكار، خود را برتر از همسايه ي خود مي دانند، به پايان خواهد رسيد. به زودي در محضر حق حاضر خواهيد گشت و از اعمال خود پرسيده خواهيد شد و به سزاي اعمال خود خواهيد رسيد و بسي ناگوار است عاقبت فتنه گران و شريران. قسم به خداوند، اگر ملتفت شوي كه چه كاري كرده اي، سخت بر حال خود خواهي گريست، و به حق پناه خواهي برد، و ضعيف و نحيف خواهي شد، و باقي ايام حياتت را به گريه و ندبه مشغول خواهي گشت تا اين كه خداوند گناهانت را ببخشد؛ چون كه به راستي اوست بخشاينده ي مهربان. اما تو، در غفلت و جهالت خود، تا لحظه ي مرگ، به اعمالت ادامه خواهي داد؛ زيرا كه با تمام قلب و روح و وجود، خود را به امور فاني دنيا مشغول داشته اي. بعد از مرگت به حقانيت آنچه مي گويم واقف خواهي شد و تمامي اعمال خود را نوشته شده در كتابي خواهي يافت كه در آن، هر عمل حتي جزيي از همه ي ساكنان زمين ثبت مي گردد. بنا بر اين، به نصيحتم توجه كن و سخنم را به گوش جان بشنو و از كلماتم غافل مشو و از حقانيّتم روي مگردان. به آنچه به تو بخشيده شده است غرّه مشو. آنچه را كه در كتـاب خداوند عزيز و توانا (قرآن مجيد) نازل شده است نصبّ العَين خود كن و (بدان كه حق مي فرمايد): «و هنگامي كه انذارات خطاب به خود را فراموش كردند، دروازه هاي دنيا را به رويشان گشوديم»؛ همان گونه كه ما دروازه هاي اين دنيا و زر و زيور آن را به روي تو و امثال تو گشوديم. لهذا منتظر آنچه كه در بخش دوم اين آيه ي مباركه وعده داده شده باش؛ زيرا اين وعده اي است از جانب كسي كه قدير و حكيم است؛ وعده اي كه ترديدي در تحقق آن نيست. اي گروه بد خواهان، نمي دانم به چـه صراطي مستقيميد و در چه طريقي مي پوييد. ما كه به خداوند مي خوانيمتان، ايّامش را به يادتان مي آوريم؛ مژده ي قربيت و لقايش را مي دهيم؛ بدايع حكمتش را برايتان نازل مي كنيم؛ ولي شما طردمان مي كنيد؛ با كلمات كاذبي كه از افواهتان صادر مي شود تكفيرمان مي نماييد؛ بر عليهمان طرح و توطئه مي چينيد؛ و وقتي آنچه را كه خداوند به صرف فضلش به ما عطا فرموده، تقديمتان مي داريم، مي گوييد اين سحر و جادويي آشكار است. اگر به شعور آييد مي بينيد كه نسل هاي پيش از شما نيز همين حرف ها را زدند. به اين ترتيب، شما خود را از فيض و فضل الهي محروم كرده، ديگر آن را، تا روزي كه حق ميان ما و شما داوري كند، به دست نخواهيد آورد و او به راستي نيكوترين داوران است. كساني از ميان شما گفته اند: «او ادّعاي خدايي كرده است»، سوگند به خداوند، اين، بهتاني عظيم است. من نيستم مگر بنده ي خدا كه به او و ‌آياتش و رسولانش و ملائكش ايمان آورده ام. زبانم و قلبم و درونم و برونم شهادت مي دهد كه نيست خدايي جز او، كه همه ي آنچه غير او است به امر او هستي يافته و به اراده ي او شكل گرفته است. نيست خدايي جز او كه آفريننده و بر انگيزنده و حيات بخشنده و ميراننده است. من نيستم مگر كسي كه نعمت هاي الهي را كه خداوند به فضلش به او بخشيده است بيان مي دارد. اگر اين خطا است، پس من اولين خطاكارانم. من و اهل و عيالم در دست شما ييم؛ هرگونه كه مايليد رفتار كنيد و درنگ هم ننماييد، تا هرچه زودتر نزد پروردگارم، خداوند يگانه باز گردم؛ جايي كه ديگر چهره هاي شما را نبينم. اين منتها آرمان و آرزوي من است؛ برايم كافي است كه خداوند بر امورم ناظر و از وضعم با خبر است. اي سفير، خود را در محضر حق تصوّر كن؛ اگر تو او را نمي بيني، او به وضوح تو را مي بيند؛ سپس به عدالت قضاوت نما و اگر منصفي، بگو چه جرمي مرتكب شده بوديم كه تو را برانگيخت عليه ما قيام نمايي؟ و نزد مردم به ما تهمت و افترا بزني؟ ما به امر سلطان از طهران خارج شديم و به اجازه ي او در عراق مقيم گشتيم. اگر عليه سلطان طغيان كرده بوديم، پس چرا ما را رها نمود؟ و اگر بي گناهيم پس چرا مصائبي را بر ما وارد مي كنيد كه هيچ كسي بر احدي از مسلمين وارد نكرده است؟ آيا هيچ يك از اعمال من بعد از ورودم به عراق در جهت براندازي حكومت بوده است؟ چه كسي را مي شناسي كه نشانه اي نگران كننده در رفتار ما ديده باشد؟ از اهالي آن ديار سؤال كن تا حقيقت مطلب را دريابي. مدت يازده سال در آن سرزمين سكونت داشتم تا اين كه نماينده ي دولتتان (سركنسول ايران در بغداد) وارد شد؛ كسي كه قلمم از ذكر نامش ابا دارد. او شراب خواره اي شهوت ران و شرير و فاسد بود و عراق را نيز فاسد كرد. اگر جوياي حقيقت باشي و از اهالي بغداد بپرسي اغلب آنان، به اين امر گواهي مي دهند. او، اموال مردم را به باطل اخذ مي كرد؛ همه ي اوامر الهي را ناديده مي گرفت؛ و هر آنچه را حق منع كرده بود مرتكب مي شد؛ و عاقبت هم به تبـع نفس و هوي، عليه ما قيام كرد و در راه ستمگران گام نهاد. در نامه اش خطاب به تو ما را متّهم كرد و تو هم بدون طلب دليل و مدركي از او، حرفش را باور كردي و در طريق او قدم نهادي. به جهت اين كه صدق از كذب تميز داده شود و بصيرتت روشن گردد، هيچ توضيحي از او نخواستي و هيچ تحقيقي در صحت و سقم مسئله ننمودي. از سفرايي كه در آن زمان در عراق بودند و نيز از والي مدينه (بغداد) و مشاور او سؤال كن تا حقيقت برايت روشن شود و متوجه شوي او چگونه آدمي بود و از آگاهان باشي. خدا شاهد است كه ما در هيچ زمينه اي با او و يا با هيچ كسي ديگر مخالفتي نكرديم. در جميع شرايط تابع احكام الهي بوديم و هرگز در مسير مفسدين گام نزديم. خدا خود شاهد اين مُدّعا است. هدف او اين بود كه ما را اخذ نمايد و به ايران باز گرداند تا بدينوسيله براي خود شهرت و اعتباري كسب كند؛ گناهي كه تو هم به همين منظور مرتكب شدي. به همين دليل هردوي شما نزد خداوند ملك عليم، در حدّ سواء هستيد. مقصد ما از ذكر اين نكات براي تو، اين نيست كه مصائبمان را تخفيف دهي يا برايمان نزد كسي وساطت كني؛ خير، قسم به پروردگار عالميان. همه ي امور را برايت توضيح داديم تا شايد به آنچه مرتكب شده اي واقف گردي؛ و آنچه را كه به سر ما آوردي بر ديگران وارد نكني؛ و در زمره ي كساني باشي كه به درگاه خدا توبه نمودند، خدايي كه تو و همه ي كاينات را خلق كرده؛ و در آينده با بينش و بصيرت عمل كني. اين نكته، از همه ي آنچه كه مالكي و نيز از سفير و نماينده بودن، كه البته ايامش رو به زوال است، برايت نيكوتر است. مبادا بر بي عدالتي ها چشم فرو بندي. همه ي قلب و روحت را بر داد و دهش متوجه كن. امر الهي را تغيير مده، و ناظر بر اموري باش كه در كتاب خداوند نازل شده است. در هيچ امري و شرايطي از تمنيات نفسانيت تبعيت مكن. مطيع اوامر خداوند منّان قديم باش. به زودي به تراب راجع خواهي شد و همانند همه ي چيزهايي كه مايه ي سرورت هستند، نابود خواهي گشت. اين حقيقتي است كه لسان صدق و عظمت بيان نموده است. آيا آنچه را كه خداوند از قبل اخطار نموده است به خاطر نمي آوري تا از يادآورندگان باشي؟ او گفته و گفته اش حق است كه: «از خاك خلقتان كرديم و به خاك بازتان مي گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مي ‌آوريم.» اين عاقبتي است كه حق براي همه ي ساكنان ارض، چه عالي و چه داني، مقدر فرموده است. لذا نمي سزد كسي كه از خاك خلق شده و به آن راجع مي شود و دوباره از آن برمي خيزد، بر خداوند و اولياي او استكبار ورزد، با تكبّر تمسخرشان كند و به آنان غرور و نخوت نشان دهد. خير، براي تو و امثال تو شايسته چنان است كه خود را به مظاهر توحيد تسليم كنيد و نزد مؤمنين فروتن باشيد؛ كساني كه همه چيز خود را فراموش كرده اند و از تمام آنچه كه مشغله ي بندگان است و از صراط خداوند عزيز حميد دورشان مي سازد، گسسته اند. اينگونه القاء مي كنيم برتو آنچه را كه به تو و به آناني كه به پروردگارشان اتكال و اعتماد مي كنند، سود مي رساند.

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

فیلسوفان و الهیّون از سراسر جهان یورش ایران به مدرّسان بهائی را محکوم می کنند!


نیویورک، ۱۰ اکتبر ۲۰۱۱ (سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی) – بیش از ۴۰ تن از فیلسوفان و الهیّون برجسته از ۱۶ کشور به محکوم کنندگان سیاست ایران مبنی بر محروم کردن جوانان بهائی و دیگران از آموزش عالی پیوسته اند.

در یک اقدام بی سابقۀ جهانی، ۴۳ دانشگاهی برجسته – با پیشینه های مسیحی، هندو، یهودی و مسلمان – نامـۀ سرگشاده ای را امضا کرده اند که امروز به صورت همزمان در نسخه های دیـلی تلگـراف (انگلستان)، فُـلیـا (برزیل) منتشر شد.

نامه به ویژه یورش مقامات ایرانی به اقدام غیر رسمی آموزشی جامعۀ بهائی، معروف به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی، را محکوم می کند. در این مؤسسه استادان بهائی که توسط حکومت ایران از شغل خود محروم شده اند، داوطلبانه برای آموزش به اعضای جوان جامعه که از آموزش عالی محرومند، خدمت می کنند.

هفت بهائی مرتبط با مؤسسه هفتۀ گذشته پس از چهار ماه بازداشت در اوّلین جلسۀ دادگاه خود حاضر شدند. آنها در مجموعه ای از یورش ها در ۱ خرداد (۲۲ مه) بازداشت شدند. در این یورش ها خانه های ۳۹ نفر مرتبط با مؤسسه هدف قرار گرفت. فعالیت های مؤسسه از آن زمان «غیر قانونی» اعلام شده است.

در نامۀ سرگشاده آمده: « ما، فلاسفه، الهیّون، و دانشمندان علوم مذهبی در سراسر جهان اعتراض خود را در رابطه با یورش اخیر از طرف مقامات ایران به مؤسّسۀ آموزش عالی بهائی، اعلان می‌کنیم.»

« فراگیری و کسب دانش حقّی است مقدّس و قانونی برای همه و دولت‌ها موظف‌اند که این امکان را برای عموم فراهم کنند. در ایران دولت عکس این عمل کرده است...»

«این گونه یورش‌ها علیه حقوق شهروندان که آزادی در سامان دادن به اوضاع خود و آموزش گرفتن را از آنان سلب می‌کند، دیگر غیر قابل تحمّل است. ما از دولت ایران می خواهیم که نه تنها سرکوب بهائیان را متوقف کند بلکه کسب دانش را برای همه مهیا و ترویج نماید.»

یکی از مشهورترین دانشگاهیان حامی این فراخوان دکتر چارلز تیلور، استاد افتخاری فلسفه در دانشگاه مک گیل کانادا است. او گفت نامه را به خاطر باور عمیقش به این که «نباید 'هیچ اجباری' در دین باشد» امضا کرده است.

پروفسور تیلور گفت این کار همچنین به «بی قراری ام دربارۀ انقلاب ایرانیان مرتبط است و این که چطور آرمان های والای آن توسط مردمانی که از دین خود به عنوان ابزاری برای بسیج علیه 'دشمن' سوء استفاده می کنند، به سرقت رفته است.»

یکی دیگر از شخصیت های برجسته که نام خود را به فهرست افزود هیلاری پوتنام، استاد افتخاری فلسفه دانشگاه کوگان هاروارد ایالات متّحدۀ آمریکاست.

پروفسور پوتنام گفت: «از زمان انقلاب های آمریکا و فرانسه در پایان قرن نوزده، اشتیاق مردمی از قومیت ها، ملیت ها و مذاهب مختلف برای حقوق اساسی بشر خود، از جمله حق پرستش - آن طور که وجدان فردی امر می کند - و حق آموزش به هیجان آمده است.»

«آزار دانشجویان دانشگاه بهائی در ایران تلاشی بی شرمانه برای برگرداندن زمان به قرون تاریکی است. مورد آنها شایان حمایت افراد روشن فکر و اخلاقی در همه جاست.»

امضا کنندگان نامه عبارتند از:

چارلز تیلور - پروفسور فلسفه، دانشگاه مک گیل- کانادا
هیلاری پاتْنام - پروفسور فلسفه دانشگاه کوگان، دانشگاه هاروارد- آمریکا
کُرنِل وست - پروفسور مطالعات آفریقایی-آمریکایی دورۀ دانشگاهی 1943، دانشگاه پرینستُن- آمریکا
لئوناردو بُف - پروفسور اخلاقیّات، فلسفۀ ادیان و بوم شناسی (اکولوژی)، دانشگاه ایالتی ریو دو ژانیرو- برزیل
اِستنلی هاورواس - پروفسور اخلاقیات الهی « گیلبرت تی. رُو»، دانشگاه دوک- آمریکا
ابراهیم موسی - پروفسور دین و مطالعات اسلامی، دانشگاه دوک- آمریکا
گراهام وارْد - پروفسور الهیات «ریجِس»، دانشگاه آکسفورد- بریتانیا
جان میلْبَنک - پروفسور دین، سیاست و اخلاقیّات، دانشگاه ناتینگهام- بریتانیا
دیوید نوواک - رئیس کرسی مطالعات یهودیت «جی. ریچارد و دوروتی شیف»، و پروفسور فلسفه، دانشگاه تورنتو- کانادا
طاهر محمود - رئیس مؤسّسۀ مطالعات عالی حقوقی دانشگاه آمیتی؛ عضو پیشین کمیسیون ملّی اقلیت ها و عضو پیشین کمیسیون حقوق- هندوستان
موشه آیدل - پروفسور اندیشۀ یهودی، دانشگاه عبری اورشلیم- اسرائیل
عبدالقادر طیوب - پروفسور مطالعات اسلامی، دانشگاه کیپ تاون- آفریقای جنوبی
زین جیان شَنگ - پروفسور فلسفه، دانشگاه پکن- چین
ویلیام دزموند - پروفسور فلسفه، دانشگاه کاتولیک لوان- بلژیک؛ پروفسور افتخاری فلسفه، دانشگاه ملّی ایرلند مِی‌نوت- ایرلند
کِوین هارت - «ادوین بی. کایل»، پروفسور مطالعات مسیحی و رئیس مطالعات ادیان، دانشگاه ویرجینیا- آمریکا؛ پروفسور فلسفه، دانشگاه کاتولیک استرالیا- استرالیا
موری ری - پروفسور الهیّات و رئیس دانشکدۀ الهیّات و دین، دانشگاه اوتاگو- زلاندنو
اصغرعلی انجینیر - رئیس و بنیان گذار شبکۀ اقدام اسلامی آسیایی؛ رئیس مرکز مطالعات جامعه و لائیسم، بمبئی- هندوستان
رمی براگ - رئیس مطالعات ادیان، دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ- آلمان
ا. رشید عمر - دانشمند پژوهشگر مطالعات اسلامی و ایجاد صلح، دانشگاه نتردام- آمریکا؛ امام مسجد کلرمانت مین رود، کیپ تاون- آفریقای جنوبی
جاشوآ چو - رئیس و پروفسور اندیشۀ مسیحی، مدرسۀ الهیات تعمیدی هنگ کنگ- هنگ کنگ.
داگلاس پرات - پروفسور مطالعات دینی، دانشگاه وایکاتو- زلاندنو
آشوک وُهرا - پروفسور فلسفه، دانشگاه دهلی- هندوستان؛ شورای پژوهش فلسفی هند
کاروِر یو - رئیس و پروفسور اندیشۀ مسیحی، دانشکدۀ عالی الهیات چین- هنگ کنگ.
لاری زُلوت - پروفسور علوم انسانی پزشکی و اخلاق زیستی، پروفسور مطالعات دینی، دانشگاه نورت وسترن- آمریکا
پیلگریم و. ک. لو - پروفسور الهیّات سیستماتیک، رئیس مؤسّسۀ مطالعات لوتر در زمینۀ آسیا، مدرسۀ الهیّات لوتری- هنگ کنگ.
فیلیپ گودچایلد - پروفسور دین و فلسفه، دانشگاه ناتینگهام- بریتانیا
پال موریس - پروفسور مطالعات ادیان، دانشگاه ویکتوریای ولینگتون- زلاندنو
جیمز ای. فولکونر - پروفسور تفاهم دینی «ریچارد ل. اوانس»، دانشگاه بریگهام یانگ- آمریکا
راد بنسون - اخلاق دان و دانشمند رشتۀ الهیّات عمومی، مؤسّسۀ تینسلی، کالج مورلینگ- استرالیا
حسن موآکیماکو - مدرّس ارشد در مطالعات اسلامی، کالج دانشگاه پوآنی- کنیا
یونس دومبِ - مدرّس در مطالعات اسلامی، کالج دانشگاه اسلامی- گانا
ژوزف کوهن - مدرّس دانشگاه در فلسفه، کالج دانشگاه دوبلین- ایرلند
آدام میلر - پروفسور فلسفه، کالج کالین، تکزاس- آمریکا
ئی‌لِین وین‌رایت - پروفسور الهیّات، دانشگاه اوکلند- زلاندنو
رافائل زاگوری-اورلی - رئیس برنامۀ MFA، مدرسۀ طراحی و هنرهای زیبای بزالل- اسرائیل
فلیکس اُ مورکادها - مدرّس ارشد در فلسفه، دانشگاه ملّی ایرلند، گالوی- ایرلند
نعیم جناح - مدرّس مطالعات سیاسی، دانشگاه ویتواترزراند؛ هماهنگ کنندۀ مسجدالاسلام در ژوهانسبورگ- آفریقای جنوبی
کاتلین فلیک - استاد وابستۀ تاریخ دینیِ آمریکا، مدرسۀ الهیّات واندربیلت- آمریکا
آریه کوهن - استاد وابستۀ ادبیات خاخامی، دانشگاه یهودی آمریکا- آمریکا
جفری بلوچل - استاد وابستۀ فلسفه، کالج بوستون- آمریکا
ویلیام هَکِت - همکار پژوهشی و مدرّس در فلسفه، دانشگاه کاتولیک استرالیا- استرالیا
آکیبا لرنر - استادیار مطالعات یهودی، دانشگاه سانتا کلارا- آمریکا
نِیتان عمان - استادیار حقوق، مدرسۀ حقوق ویلیام و مری- آمریکا

بـرگـرفـتـه از :
http://news.persian-bahai.org/story/311

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

حضرت عبدالبهاء ؛ پیامبر صلح از خاور به باختر !

لندن، ۱۲ مهر ۱۳۹۰ (۴ اکتبر ۲۰۱۱) (سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی) – بهائیان در اروپا صدمین سالگرد سفرهای تاریخی حضرت عبدالبهاء به غرب را با تمرکز بر ویژگی های شخصیت یگانۀ او گرامی می دارند .

در فرانسه، سوئیس و بریتانیا، گروه هایی از دوستان به مطالعۀ زندگی حضرت عبدالبهاء و گفتگو دربارۀ این که چطور زندگی او می تواند الهام بخش خدمات امروز آنها به جامعۀ پیرامون شان باشد، پرداخته اند.

حضرت عبدالبهاء (۱۹۲۱-۱۸۴۴)، فرزند ارشد حضرت بهاءالله و جانشینی است که او به عنوان رئیس دیانت بهائی تعیین کرده بود. پس از انقلاب جوانان ترک در سال ۱۹۰۸، وقتی همۀ زندانیان سیاسی و دینی امپراطوری عثمانی – از جمله حضرت عبدالبهاء و خانوادۀ او – آزاد شدند، آن حضرت برنامه ای طراحی کرد تا تعالیم بهائی را شخصاً به دنیای فراتر از خاورمیانه ارائه کند. در اوت ۱۹۱۱، او از طریق دریا از مصر عازم فرانسه شد و پیش از عزیمت به تونُن-لِه-بَن و سپس ژنو سوئیس به مدّت چهار روز، ابتدا چند روز در مارسی اقامت کرد.

«تلاش های خستگی ناپذیر»

در ۲۷ و ۲۸ اوت، یک گردهم آیی در دانشگاه ژنو برگزار شد که در آن اهمیت اقامت حضرت عبدالبهاء در سوئیس و ارتباط آن با کار امروز جامعۀ بهائی مورد تأمّل و بررسی قرار گرفت.

ژان پل وادر، یکی از اعضای محفل روحانی ملّی بهائیان سوئیس، گفت: «معنی خدمت در اين دو روز محسوس بود. ما روی اين موضوع که چطور الگوی حضرت عبدالبهاء الهام بخش ما در خدمت است کار کرديم: این که او چطور انگیزۀ اجتماع سازی می داد، چطور به بشریت خدمت می کرد و چطور بر افکار عمومی تأثیر می گذاشت. اینها همان چیزهایی است که اکنون بهائیان رویش کار می کنند.»

دکتر وادر گفت: «آنچه واقعاً همه را تحت تأثیر قرار داد آن بود که حضرت عبدالبهاء چطور توانست چنان سفر طاقت فرسایی را در چنان سن بالایی به انجام رساند. ما اغلب خیلی راحت هستیم و تصوّر می کنیم سفر یک ساعته ممکن است تا حدّی خسته کننده باشد – ما به اين که او چقدر در تلاش هایش خستگی ناپذیر بود پرداختيم.»

بیت العدل اعظم در پیامی که در اردیبهشت (آوریل) امسال صادر شد، به اين نکته می پردازد که چطور حضرت عبدالبهاء طی سفرهای خود تعالیم بهائی را در «منازل و نوان خانهها، در کلیساها و کنائس، در پارکها و میادین عمومی، در قطارها و کشتیها، در باشگاهها و انجمنها و در مدارس و دانشگاهها» تشریح کردند.

به بیان بیت العدل اعظم: «آن حضرت بدون ادنی فرق و تمایزی و به مقتضای نیاز افراد، برای همگان - اولیای امور، دانشمندان، کارگران، کودکان، والدین، تبعیدشدگان، فعّالان اجتماعی، روحانیون و شکّاکیون - پیک محبّت، سرچشمۀ حکمت و مایۀ تسلّی و راحت بود.»

  • در ۲۳ تا ۲۵ سپتامبر در بریستول، بهائیان محل یادوارۀ ملاقات آخر هفتۀ حضرت عبدالبهاء در صد… »

  • ملاقات بهائیان در سوئیس در دانشگاه ژنو به تاریخ ۲۷ و ۲۸ اوت به مناسبت صدمین سالگرد دیدار… »

  • یادآوری سفرهای حضرت عبدالبهاء به فرانسه زیربنای گفتگوها در مدرسۀ تابستانۀ شبانه روزی… »

  • شنبه ۱۰ سپتامبر گروهی در شهر ردینگ انگلستان با هم دیدار کردند تا سخنان حضرت عبدالبهاء در… »

  • در ۱۵ سپتامبر، یک کار نمایشی که ملاقات با حضرت عبدالبهاء را از چشمان میزبانش در لندن –… »

  • در ۱۷ سپتامبر، ۱۰۰سال پس از روزی که حضرت عبدالبهاء در کلیسای وست مینیستر سخنرانی کرد،… »

  • در ۱۷ سپتامبر، یک قرن کامل پس از سخنرانی حضرت عبدالبهاء در کلیسای وست مینیستر، جامعۀ… »

  • شیلا کارلسون، عضو انجمن شهر و شهردار اپسام و اييول، ایستاده در وسط، در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱ در… »

  • روز پنجشنبه ۲۹ سپتامبر، یک مهمانی در مرکز ملّی بهائیان بریتانیا برای فرزندان و بستگان… »

  • بازیگر و موسیقی دان بریتانیایی، اد تئودور پل، سمت راست، در مهمانی پنجشنبه ۲۹ سپتامبر در… »

در مدرسۀ تابستانۀ شبانه روزی سالانۀ بهائی که از ۲۷ اوت تا ۳ سپتامبر در اِویان فرانسه برگزار شد، شرکت کنندگان هنگام گفتگو دربارۀ فعالیت های کنونی جوامع خود، بررسی کردند که «حرکت در مسير گام های عبدالبهاء» به چه معناست.

لورانس دیا، یکی از سازمان دهندگان مدرسه، گفت: «افکار حضرت عبدالبهاء در تمام مدت مدرسه حاضر بود، هنگام سخنرانی های اصلی و برنامه های هنری. ما فهمیدیم که با رفتن در مسیر گام های او، قدرت لازم برای ادامۀ تلاش های مان را پیدا خواهیم کرد و پیش خواهیم رفت.»

«پیام شکوهمند یگانگی»

حضرت عبدالبهاء در ۴ سپتامبر ۱۹۱۱ برای یک اقامت چهار هفته ای به لندن رسید. او در اوّلین سخنرانی عمومی اش که شش روز پس از رسیدن به این شهر در کلیسای سیتی تمپل ايراد کرد، به حاضران گفت: «عنایت خداوند این روز فیروز را محقق فرمود. عنقریب وحدت عالم انسانی در قطب آفاق موج زند.»

در سراسر بریتانیا، گروه های دوستان از این صدمین سالگرد به عنوان فرصتی برای بررسی چگونگی به کار بردن آموزه های حضرت عبدالبهاء در زندگی های شان استفاده می کنند.

برای مثال در ۱۰ سپتامبر بهائیان در شهر رِدینگ، با همسایه های خود گرد هم آمدند تا سخنانی را که او درست صد سال پیش در سیتی تمپل بیان کرده بود، مطالعه کنند. یکی از شرکت کنندگان، یک رانندۀ تاکسی اهل غنا، اظهار داشت که چطور عشق و یگانگی که حضرت عبدالبهاء در سخنرانی خود از آن یاد کرد، در روح آن گردهم آیی حاضر بود. یکی دیگر از همسایگان با اصلیت نپالی دربارۀ «پیام شکوهمند یگانگی» که حضرت عبدالبهاء ارائه فرمود، نظر داد.

در نشستی در اپسام که همان روز برگزار شد، شیلا کارلسون، عضو انجمن شهر و شهردار، گفت فکر می کند کودکان دبستانی باید دربارۀ حضرت عبدالبهاء نیز همراه مارتین لوتر کینگ و مادر تِرِزا آموزش ببینند.

در سالگرد سفر حضرت عبدالبهاء به بریستول، ۲۳ تا ۲۵ سپتامبر، بازیگران، داستان سرایان و موسیقی دانان خاطراتی از آخر هفته ای که او در آن شهر گذراند و تأثیر عمیقی که هنگام برخورد با مردم بر آنها می گذاشت، بیان کردند.

«پاسخ عاشقانه»

روز ۱۵ سپتامبر در موزۀ تاریخی ليتون هاوس در شهر لندن، نمایش نامۀ ویژه ای که ملاقات با حضرت عبدالبهاء را از چشمان میزبانش، لیدی بلامفیلد، به تصویر می کشید، برای اولین بار روی صحنه رفت.

در جمع حاضران کسانی که ساکنان فعلی شمارۂ ۹۷ کادوگان گاردنز، مجموعۂ آپارتمانی که عبدالبهاء طی ملاقات خود در آن اقامت داشت، نيز حضور داشتند. یکی از آنها گفت «دانستن مطالب تازهای دربارۀ تاریخچۀ جذّاب خانه ام بسيار جذاب بود.»

سارا پرسيوال، نویسندۀ نمایش نامه و بازیگر نقش لیدی بلامفیلد، گفت: «ملاقات با دختر زنی که آنجا زندگی می کند و ديدن شگفتی او از تاریخ روحانی اين ساختمان، فوق العاده بود.»

او گفت: «عکس العمل همه صمیمانه بود ... يک پاسخ واقعاً عاشقانه»

پیام سلطنتی

دو روز بعد گزیده هایی از نمایش نامه در کلیسای سینت جان در اسمیت اسکوئر برگزار شد. در آنجا جامعۀ بهائی وست مینیستر، صد سال پس از سخنرانی حضرت عبدالبهاء در مقابل حاضران کلیسا که به دعوت بزیل ویلبرفورس، معاون اسقف وست مینیستر در آن زمان انجام شد، با دوستان خود گرد هم آمدند.

یکی از ویژگی های این گرد هم آیی پیام ویژۀ پرنسس هلن، نوۀ فرزند ماری ملکۀ رومانی (۱۹۳۸-۱۸۷۵) بود. ملکه ماری اوّلین شخصیت سلطنتی بود که تعالیم بهائی را پذیرفت.

پرنسس هلن نوشت: «برای من پیام این آئین بزرگ امروز همچنان مهم است که همیشه بوده.»

او ادامه داد: «در جامعه ای که به صورت فزاینده ای سکولار می شود، وقتی نیروهای بازار، مصرف گرایی و خودخواهی لجام گسیخته ارزش محسوب می شوند، آئین بهائی راه جایگزینی را برای زندگی ارائه می دهد که ریشه در ترویج عدالت و یگانگی و برقراری صلح برای رسیدن به کامکاری و رفاه جمعی دارد.»

«از جنبۀ تاریخی... پیام آوران چنين دیدگاه های تحوّل خواهانه ای خرابکار شمرده می شوند. به نظر می رسد عبدالبهاء هم مصداق همين اتهام بود که به خاطر ایمان عمیقش به خوبی خدا و هدایت الهی بیشتر عمر خود را در تبعید گذراند.»

«جدائی از وطن انسانهای ضعيف تر را تلخکام می کند، اما برای حضرت عبدالبهاء چنین نبود। او راه دیگری را برگزید و سفیر بزرگ صلح و عدالت و مهمان عزیز همۀ افراد خیرخواه و مؤمن شد. چنین افرادی یگانه، الهام بخش و چالشگر اند و ما بايد پیام های امید آنها را بشنویم.»

بـرگـرفتـه :
http://news.persian-bahai.org/story/309