۱۳۹۵ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

یک دیدار، چند دیدگاه ــ مصاحبه با فرانکلین لوئی!



دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمال‌آبادی عکس‌العمل‌های مثبت و منفی زیادی در پی داشته است. نظر شما، که یک بهائیِ غربی هستید، دربارهی این دیدار چیست؟
صحبت درباره‌ی دیانت بهائی و ملاقات با بهائیان در ایران همیشه تابو بوده ‌است و هیچ‌ وقت انتظار نداشتیم که افراد دولتی و سرشناس، به صورت علنی با بهائیان معاشرت کنند، به خصوص با بهائیان زندانی. ما تا به حال چنین مواردی نداشته‌ایم. بنابراین اتفاق بسیار جالب و مهمی است. در تاریخ آمریکا می‌توانیم مسئله سیاه‌پوستان در دهه‌ی ۱۹۶۰ را با این اتفاق مقایسه کنیم. در دههی ۱۹۶۰، عده‌ای از سفید‌پوستان با عده‌ای از سیاه‌پوستان با اتوبوس به جنوب ایالات متحده آمریکا سفر کردند، قانون ایالت‌های جنوبی آمریکا که جداسازی سیاه‌پوستان و سفید‌پوستان بود، به این ترتیب عمداً شکسته شد. به همین علت، عدهی زیادی در آمریکا مجبور شدند با مسئلهی تفکیک سیاه‌پوستان و سفید‌پوستان روبرو شوند و بیشتر درباره‌اش فکر کنند.عکس‌العمل مردم و خشونت زیادی که در پی این سفر اتفاق افتاد، نشان داد که افراد تا چه حد تعصب نژادی داشتند. در مورد این ملاقات [فائزه هاشمی با فریبا کمال‌آبادی] در ایران، فکر می‌کنم [عکس‌العمل‌ها] نشان می‌دهد که بخشی از جامعهی ایران تا چه حد هنوز گرفتار تابوی صحبت با بهائیان هستند. بنابراین، مطرح شدن این قضیه در مطبوعات بسیار جالب و مثبت است. [همچنین عکس‌العمل] سیاست‌مداران و یا فعالان حقوق بشر و یا وکلایی که از جامعه بهائی دفاع کردند و به خاطر همین دفاع قانونی خودشان به زندان فرستاده شدند، [هم بسیار جالب است]. بسیاری از ایرانی‌ها که قبلاً درباره این موضوع فکر نمی‌کردند حالا راجع‌ به این قضیه فکر میکنند. نتیجه مثبتی که در دیدار خانم هاشمی رفسنجانی با خانم کمال‌آبادی می‌بینم بیشتر در این جنبه است.
به نظر می‌رسد آگاهی وجدان سفیدپوستانِ لیبرال آمریکا باعث شد که از حقوق سیاه‌پوستان دفاع کنند. الان هم بخش بزرگی از جامعهی روشنفکری قدم جلو گذاشته و از حقوق بهائیان دفاع می‌کند. چه چیز باعث این دفاع شده است؟ آیا ریشه در آگاهی دارد؟
در دهه‌ی ۱۹۶۰ را با این اتفاق مقایسه کنیم. در دهه‌ی ۱۹۶۰، عده‌ای از سفید‌پوستان با عده‌ای از سیاه‌پوستان با اتوبوس به جنوب ایالات متحده آمریکا سفر کردند، قانون ایالت‌های جنوبی آمریکا که جداسازی سیاه‌پوستان و سفید‌پوستان بود، به این ترتیب عمداً شکسته شد.
حتماً آگاهی زیاد شده‌ است. کسانی که به ملاقات بهائی‌ها می‌روند و یا در دادگاه از آنها دفاع می‌کنند، انتخاب کرده‌اند که درگیر این مسئله شوند. یعنی مجبور نبوده‌اند که به این نحو خودشان را به خطر بیندازند. فکر می‌کنم که این پدیدهی جدیدی است و علتش هم شکستن تابویی است که قبلاً به آن اشاره کردم. طبیعتاً در تمام دنیا اوضاع عوض شده است و همه درباره‌ی اقلیت‌ها بیشتر فکر می‌کنیم و نگرانشان هستیم. این در همهی کشور‌ها زیاد شده است و در سطح بین‌المللی، سازمان‌هایی مثل سازمان ملل متحد و دیگر انجمن‌های حقوق بشری، این مسائل را مطرح می‌کنند و سعی می‌کنند برای این مسائل و مشکلاتی که در کشور‌های مختلف گریبانگیر اقلیت‌ها است، راه حلی پیدا کنند. طبیعتاً ایرانی‌ها هم به این موضوع آگاه شده‌اند. در آمریکا هم خیلی از جوانان وقتی به دانشگاه می‌روند از لحاظ شغلی دوست دارند رشته‌ای را انتخاب کنند که به بهبود این مسائل‌ (حقوق اقلیت‌ها) کمک کنند. یا وکیل می‌شوند و یا سیاست بین‌الملل می‌خوانند. می‌توانیم به طور کلی بگوییم که وقت آن رسیده است که به این مسائل رسیدگی شود و در تمامی دنیا آگاهی زیاد شده است، در ایران هم همچنین. اما علاوه بر این حالت کلی، می‌توانیم بگوییم که ایرانیان از پنجاه سال پیش که به خارج می‌رفتند تا درس بخوانند، با قوانین و طرز فکر در کشور‌های مختلف، از جمله در آمریکا [آشنا شدند]. این همان وقتی بود که در آمریکا به مسئله‌ی تبعیض نژادی پرداخته می‌شد. ایرانی‌ها هم [در این قضایا] شرکت کردند و تجربه‌هایی را به ایران بردند. علتش هم این است که ایرانیان در بیرون ایران به طور کلی به مسائل دگراندیشی، مسائل قانونی دیگر کشور‌ها و دغدغه‌های جوانان در کشور‌های دیگر بیشتر دقت می‌کنند. در نتیجه وقتی به ایران می‌روند هم به این مسائل بیشتر توجه می‌کنند.
حدود ۱۶۰ سال از آغاز آیین بهائی می‌گذرد. در تمام این مدت به این جامعه ظلم شده و خودش را در حاشیه دیده است. الان با وجود همهی مشکلاتی که برای بهائیان وجود دارد به نظر می‌رسد که این تابو در حال شکستن است. آیا این ملاقات و حمایتی که از آن شده در تاریخ ۱۶۰ ساله‌ی دیانت بهائی و ایران یک نقطه‌ی عطف است؟
صد در صد. من فکر می‌کنم وقتی که اقلیتی در یک کشوری تحت فشار است، اگر مطبوعات و در نتیجه گفت‌وگو‌های عادی و روزانه‌ی مردم که عضو آن اقلیت نیستند به شرایط حاکم بر آن اقلیت بپردازد،‌ از آنجایی که مردم به طور کلی بدجنس نیستند، در نتیجه تحولی بطئی در فکر جامعه ایجاد می‌شود. همین حالت در سال‌های اخیر برای بهائیان که همیشه زیر فشار قانونی و تبعیض و خشونت بوده‌اند‌ [اتفاق افتاده است]. مردم ایران شاهد این فشار‌ها بوده‌اند. و این‌ها باعث همدردی عده‌ی قابل ملاحظه‌ای شده است. برای آینده مثبت است و در مقایسه با گذشته هم الان می‌توانیم احساس کنیم که چنین تغییری پیش آمده است.
شما یک بهائی هستید و در آمریکا زندگی می‌کنید و از مسائل ایران آگاه هستید. آیا جامعهی بهائی با این تغییر هم‌گام است؟ برای جامعهی بهائی چه توصیه‌ای دارید؟
همکاران و جوانان و دانشجویان و کسانی که تازه از ایران به آمریکا می‌آیند، اصلاً نسبت به بهائیان دید منفی ندارند. شاید بعضی‌ها هنوز دارند ولی من به طور کلی می‌توانم با جرئت بگویم که یک تحول اساسی در طرز فکر ایرانیان صورت‌ گرفته است.
برای من به عنوان کسی که در آمریکا نشسته‌ام، پیشنهاد دادن برای جامعه بهائی در ایران سخت است. به خاطر اینکه با شرایط زندگی آنها آشنا نیستم. می‌توانم درباره وضعیت خودم صحبت کنم. در زمان انقلاب ایران شروع به یادگیری زبان فارسی کردم و بعد ادبیات فارسی. در سال‌های اول تحصیلم، می‌ترسیدم به ایرانیان غیر بهائی بگویم من بهائی هستم. به خاطر اینکه این یک تابو بود و شاید طرز تفکر آنها نسبت به من عوض می‌شد. الان چنین احساسی ندارم و می‌بینم که همکاران و جوانان و دانشجویان و کسانی که تازه از ایران به آمریکا می‌آیند، اصلاً نسبت به بهائیان دید منفی ندارند. شاید بعضی‌ها هنوز دارند ولی من به طور کلی می‌توانم با جرئت بگویم که یک تحول اساسی در طرز فکر ایرانیان صورت‌ گرفته است. طرز فکر من هم نسبت به این مسئله به خاطر تغییر آنها عوض شده است. هم من و هم آنها عوض شده‌ایم و الان در جایی مشترک هستیم که برخورد با ایرانیان غیر بهائی خیلی راحت‌تر است.
عجیب است که این اتفاق در زمان حکومتی افتاده که بیش از هر حکومت دیگری نسبت به بهائیان بدبین است و در حقشان ظلم می‌کند.
بله. در آمریکا هم چنین حالتی بود. آزادی کامل‌ سیاه‌پوست‌ها در همان ایالت‌های جنوبی به دست آمد؛ همان جایی که قانون علناً می‌گفت سیاه‌پوستان با سفیدپوستان آزاد و مساوی نیستند. وقتی این شرایط برای خود اقلیت غیر قابل تحمل می‌شود، برای کسانی که دلشان پاک است هم سؤال می‌شود که چرا ما با عده‌ای خاص اینطور رفتار می‌کنیم؟ حالا چه اقلیتی مذهبی باشد، چه اقلیتی نژادی و چه اقلیتی جنسی. بعد از مدتی مردم به خاطر اعمال خشونت نسبت به بعضی دیگر این سؤال برایشان پیش می‌آید.
الان به طور کلی هم یک بهائی و هم یک مسلمان از پیامدهای این قبیل ملاقات‌ها طبیعتاً می‌ترسند، برای همین هم ممکن است از چنین دیدارهایی پرهیز کنند. چه پیشنهادی دارید که این قبیل ملاقات‌ها ادامه پیدا کند و این هستهی آشتی که درست شده رشد کند؟
خانم هاشمی رفسنجانی مجبور نبود که این کار را بکند و خودش را به خطر بیندازد. با این انتخاب، او لایق عنوان «قهرمانِ اجتماعی» است.
سؤالی است که درباره‌ی سیاه‌پوستان در آمریکا هنوز جواب کاملی ندارد. این مسئله زمان می‌برد. مسائل اجتماعی به سرعت حل نمی‌شوند. سفرهای آزادی[1]از سال ۱۹۶۱ شروع شد و سیاه‌پوستان و سفید‌پوستان از شمال به جنوب می‌رفتند. در جنوب سفید‌پوستان بیشتر مورد حمله‌ی بدنی قرار گرفتند و چند نفر از آنها هم در این راه کشته شدند. واقعاً باید از کسانی مثل عبدالفتاح سلطانی و نسرین ستوده و شیرین عبادی ممنون باشیم که با وجود آگاهی از عواقب دفاعشان از بهائیان حاضر شدند از حقوق مدنی و شهروندی بهائیان در دادگاه‌های ایران دفاع کنند. باید ممنون باشیم به خاطر تصمیم‌هایی که می‌گیرند، استقامتی که می‌کنند. ابراز چنین باورهایی کار راحتی نیست. هر کسی که چنین تصمیمی در چنین شرایطی بگیرد و در ملأ عام از یک اقلیت دفاع کند فرد خیلی شجاعی است. این شجاعت را باید غنیمت شمرد. اگر بهائی‌ها یا هر اقلیت دیگری زیر فشار هستند، آن فشار انتخابی نیست ولی کسانی که به دفاع آنها می‌آیند، انتخاب می‌کنند که خودشان را در خطر بیندازند و این مسئله‌ی مهمی است. اگر این افراد نباشند، بقیهی جامعه نمی‌توانند به این نتیجه برسند که این فشار، ظلم بوده است و فکری برای دگرگون کردن این شرایط کنند. البته هنوز هم سیاه‌پوستان می‌گویند که گرفتار این مسائل هستند و اوضاع خیلی هم بهتر نشده است. این مسئله‌ای است که شاید حتی صد سال دیگر هم مطرح باشد. به شجاعتِ خانم هاشمی باید افتخار کنیم. عواقب دیدار با خانم کمال‌آبادی برای خانم هاشمی غیر منتظره نبوده است و می‌دانسته‌ که چنین چیزی قرار است پیش بیاید. جمهوری اسلامی باعث زندان رفتن این افراد و شکل گرفتن این روابط شد. ارج نهادن به این روابط انسانی که در زندان پدید آمد، توسط ایشان، مهم بود. خانم هاشمی رفسنجانی مجبور نبود که این کار را بکند و خودش را به خطر بیندازد. با این انتخاب، او لایق عنوان «قهرمانِ اجتماعی» است.

فرانکلین لوئیس استاد ادبیات فارسی و رئیس دپارتمان زبان‌ها و تمدن‌های خاور نزدیک در دانشگاه شیکاگو است. تحقیقات او بر زبان‌شناسی و ادبیات فارسی و عربی، ادبیات تطبیقی، مطالعات اسلامی، تصوف و مطالعات بهائی و نیز نقش ترجمه در تاریخ ادبیات تمرکز دارد. از جمله آثار ارزنده‌ای که از وی به فارسی ترجمه شده است می‌توان بهمولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب اشاره کرد. لوئیس همچنین بعضی از آثار معروف فارسی را به انگلیسی ترجمه کرده است که رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از زویا پیرزاد، نمونه‌ای از این آثار است.

برگرفته از :
http://aasoo.org/articles/141/

۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه

سرکوب ضدانسانی و وحشیانه بهائیان و اعمال تبعیض و ستم علیه آن ها را محکوم می کنیم !



نتیجه گریزناپذیرهر دولت مذهبی سرکوب شدید وفراگیرآزادی مذهب و آزادی پیروان مذاهب دیگر  است .در زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی اقلیتهای مذهبی ایران با بزرگترین تبعیض های اِعمال شده در تمامی تاریخ معاصر ایران مواجه شده اند.این تبعیض ها نه فقط شامل اقلیت های مذهبی کشور مانند بهائیان، یهودیان، زرتشتیان، فرقه های مختلف مسیحیان( کاتولیک ها، پروتستان ها،ارمنی ها،آشوری ها،کلدانی ها...)،ایزدی ها، یارسان، صوفیان،اهل حق، شیخی ها، دراویش گنابادی و اهل سنت می شود بلکه آن دسته از پیروان شیعه اثنی عشری یا مذهب رسمی  نیز که با حق تفسیر انحصاری مذهب توسط روحانیت حاکم مخالفت می کنند را نیز در بر می گیرد.

اما چرخ و دنده های دستگاه تبعیض رژیم جمهوری اسلامی بیش از همه بهائیان ایران را آماج تبعیض های بی رحمانه خود قرار داده است. ناپدید شدن یا سربه نیست کردن رهبران جامعه بهائی، دستگیری و محاکمه نمایشی و اعدام بهائیان به اتهام واهی جاسوسی برای بیگانگان،محروم کردن بهائیان از مشاغل دولتی، محروم ساختن جوانان بهائی از ورود به آموزش عالی، محروم کردن آن ها از کسب و کار و مصادره اموال آن ها، بازداشت های غیرقانونی و طولانی و شکنجه کردن آن ها برای تبری از بهائیت و پذیرش اجباری اسلام، پاک سازی همه نشانه های مذهب بهائیت، تخریب گورستان ها، غیرقانونی شمردن هر نوع تجمع و مناسک مذهبی ... از جمله عمکردهای جنایتکارانه و فاشیستی رژیم جمهوری اسلامی علیه این اقلیت مذهبی است که بهائیان را به طور رسمی، به  بی حقوق ترین شهروندان کشور مبدل ساخته است.

در ۲۰ آبان ۱۳۵۸ دکتر علیمراد داودی منشی محفل ملی بهائیان ایران و استاد فلسفه‌ دانشگاه تهران که برای قدم زدن به پارک رفته بود ناپدید شد و دیگر هیچ وقت به خانه برنگشت. روند ناپدید شدن بهائیان به این ترتیب شروع و گسترش یافت. درسی مرداد ۱۳۵۹همه‌ اعضای رهبری محفل ملی بهائیان به اضافه‌ دو نفر دیگر ازهمکاران آن ها درحین جلسه‌ محفل، با هجوم افراد مسلح ربوده شده   و برای همیشه ناپدید شدند. در روز بیست و دو آذر ۱۳۶۰ و در یکی از معدود جلساتی که با حضور هشت نفر از ۹ نفر عضو محفل دوم بهائیان تشکیل شده بود همه افراد حاضر در جلسه دستگیر و هشت نفر از آنها که در دادگاه های فرمایشی محکوم به اعدام شده بودند در شش دی ماه ۱۳۶۰ تیرباران شدند.موسوی اردبیلی رئیس وقت قوه قضاییه در مورد این اعدام گروهی اعلام کرد این افراد به جرم"جاسوسی برای قدرت‌هایی خارجی" اعدام شده‌اند و به این ترتیب رژیم جمهوری اسلامی به اعدام بهائیان رسمیت داد و از پی آن موج شکار و اعدام بهائیان ابعاد وسیعی یافت به طوری که علاوه بر تعداد کثیر ناپدیدشدگان  تنها  از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۵، ۲۰۷ بهائی توسط بی دادگاه های اسلامی محاکمه و اعدام شدند. سرکوب بهائیان در طی سالیان گذشته با دستگیری های وسیع (۳۴۴نفر میان سال های ۱۳۸۲تا ۱۳۸۸) ادامه یافت که از میان آن ها می توان به دستگیری آخرین "اعضای هماهنگ کننده امور جامعۀ بهائی ایران" و محکومیت هر هفت نفر آن ها هر یک به بیست سال زندان در سال ۱۳۸۹ اشاره کرد.

در سه سال اخیر در دوره ریاست جمهوری روحانی پیگرد و سرکوب بهائیان توسط دستگاه های امنیتی و سرکوب همچنان ادامه یافته است : گورستان‌های زیادی از بهاییان تخریب شده است،جوانان بهایی که حتی با رتبه بالا در کنکور قبول شده بودند به دلیل بهائی بودن از تحصیل محروم شدند، در چندماه گذشته ۲۸ مغازه توسّط مقامات مسئول در شهرستان‌های مازندران و کرمان پلمب شده‌اند، در روز یکشنبه ٢٤ آبان (۱۵ نوامبر) در یک عملیات سراسری و هماهنگ ۲۵نفر از بهائیان در تهران، اصفهان و مشهد دستگیر شدند به طوری که تعداد زندانیان بهائی اکنون به هشتاد نفر رسیده است و بالاخره در پانزده دی سال پیش ۲۴ شهروند بهائی ساکن سه شهر گرگان، گنبد و مینودشت دراستان گلستان با اتهامات ساختگی و بی پایه ای نظیر"تبلیغ به نفع بهاییت و علیه نظام جمهوری اسلامی" مجموعاً به ۱۹۳ سال زندان محکوم شدند. در حکم صادره برای آن ها گفته شده است که "تبلیغ به نفع بهاییت از این حیث که مخالف احکام ضروری اسلام و تشیع از جمله خاتمیت پیامبر اسلام حضرت محمد و ظهور امام زمان.... قطعا از مصادیق تبلیغ علیه نظام و جمهوری اسلامی ایران بوده است". اما روند محروم ساختن بهائیان ایران از حقوق شهروندی خود پایان ندارد. براساس اطلاعات منتشر شده در روزهای پایانی سال ۹۴، در حالی که خانواده های ایرانی مشغول خانه تکانی و آماده شدن برای عید نوروز و سال جدید بودند، چهار شهروند بهایی به طور هم زمان و جداگانه در صبح روز سه شنبه ۱۸ اسفند ماه در شهرهای تهران، کرج و ساری بازداشت شدند.«روحیه صفاجو»، «سرمد شادابی»، «تارا هوشمند» و «بهزاد ذبیحی ماهفروزکی» درشمار این بازداشت شدگان بودند. سه نفر اول به خاطر اعتراض به مراجع گوناگون دولتی به خاطرمحروم شدن از تحصیلات دانشگاهی دستگیر شده اند واتهام نفر چهارم تبلیغ علیه اسلام است.

 برای آن که ابعاد تبعیض فاجعه بار علیه این اقلیت روشن شود باید در نظر داشت که بهائیان که اکنون جمعیتی پانصدهزار نفری را تشکیل می دهند اگر به اندازه جمعیت ایران بودند تعداد اعدام شدگان آن ها بیش از۳۲هزار نفر و تعداد زندانیان کنونی آن ها بیش از دوازده هزار نفر بود. تبعیض های دهشتناک اِعمال شده علیه این اقلیت، جمهوری اسلامی را به یک جهنم واقعی برای بزرگترین اقلیت غیرمسلمان ایران مبدل ساخته است.

ما نیروهای امضاء کننده این فراخوان (  افراد ؛ نهاد ها و تشکل ها و سازمان ها) ضمن محکوم کردن تبعیض های اعمال شده علیه بهائیان و دیگر اقلیت های مذهبی ایران اعلام می کنیم
 جدائی کامل مذهب از دولت، از سیستم قضائی و از آموزش و پرورش، ممنوعیت هر گونه کمک دولتی به موسسات مذهبی و فعالیت های آن ها، الغاء مذهب رسمی، شخصی بودن اعتقاد به مذهب و آزادی همه افراد در داشتن و نداشتن مذهب، آزادی کامل تبلیغات مذهبی و ضد مذهبی، از جمله یکی از ملزومات اجتناب ناپذیر پایان دادن به تبعیض های مذهبی و برقراری حقوق برابر برای همه شهروندان صرفنظر از تعلقات ملی، مذهبی، جنسیتی و اعتقادات سیاسی آن ها می باشد.
ما همچنین خواهان آزادی فوری و بی قیدوشرط همه زندانیان بهائی و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. تبعیض های اعمال شده علیه بهائیان و همه اقلیت مذهبی ایران باید فورا و بی درنگ متوقف شود.
چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵ برابر با ۲۵ می ۲۰۱۶

امضاهای فردی :

 شامل فعالین سیاسی، کارگری، زنان، حقوق بشر، نویسنده، تحلیل گر سیاسی، روزنامه نگار، مترجم، شاعر، نویسنده ، هنرپیشه و کارگران تئاترو سینما، مدرس و استاد دانشگاه ....  

  آمادر نویدی
  آراز فنی، کنشگر حقوق بشر
  فروزان عاملی
  آرش کمانگر فعال سیاسی و رسانه ای 
  احسان ثابت  فعال اتحادیه کارگری  
  اکبر دیلمی، کارگر کارخانه
اصغر سعید پور
  احمد نوین
  احمد شکوهی
  شهاب شکوهی فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق 
ایرج امبش
ایرج حیدری
  احسان تیموری فعال کارگری
  ارژنگ بامشاد
  رسول شوکتی
بهلول عبدالهی
  یوسف آبخون
  اصغر ایزدی
  منیره برادران خسرو شاهی
منیره مشعشعی
جمشید جمشیدی
  حمید آذر
  پریسا امجدی
  ابراهیم آوخ
بیژن سعید پور
علی اعتدالی
  خسرو آهنگر
کیتاش شمس
  باقر ابراهیم‌زاده
  نسرین ابراهیمی
  بهروز سورن
سولماز بهاران
سیامک قبادی
سوسن شهبازی فعال عرصه زنان
  سیامک موئد زاده فعال کارگری
رضا ذاتی
  رحیم استخری
  مانوئل اسماعیلی فعال با سابقه جنبش سندیکائی
  یاور اعتماد
سحر محمدی
سعید کاووسی
  سعید افشار
  مریم امانی
محمد برقعی
  پیروز امیدی
  تهمینه بقائی
علی پیچگاه فعال با سابقه جنبش کارگری و سندیکائی
علی کیا
  بهروز پیله‌ور
 برزو فولاد وند
  نسرین احمدی ، فعال اتحادیه پرستاران
  امید پیوندی
 علی بلوچ
 غلام ترشیزی
 فرنوش عاملی
  فریبا ثابت
 فریبا راد
  شهریار بردبار فعال حقوق بشر
   پرویز جواهری
   نقی ریاحی لنگرودی
   امیرجواهری لنگرودی
   رفعت رنجبران لنگرودی
   سیما ریاحی لنگرودی
   حسین غبرایی لنگرودی
   محمد تجلی‌جو لنگرودی
  حسین پناه رئیسی
  مسعود مولازاده
  حمید جهان‌بخش
  سیامک جهان‌بخش
 حسن عزیزی
  حسن حسام
  محسن حسام
  سیامک انصاری
  نسترن چیت‌ساز
  رضا چیت‌ساز
  دکتر محمد حسین یحیایی
  داریوش ارجمند
  رضا علامه زاده
  نسیم خاکسار
  مسعود نقره کار
  مهدی استعدادی شاد
  مهدی ناظر
  مجید دارابیگی
  علی دماوندی
  منوچهر رادین
 شهرزاد ییلاقی
  ابراهیم دینخواه
  داوود نوائیان
 رضا رئیس دانا
 محمد تقی سید احمدی
  علی رسولی
   مینا رسولی
  نجف روحی
  پیروز زورچنگ
  بیژن سعیدپور
  مریم اسکویی
  محمدرضا شالگونی
  بهروز عارفی
  رضا درگاهی
  رضا سپیدرودی
  فرج آلیاری
  صادق افروز
  ابوالحسن عظیمی
  حمزه عظیمی
  هما جوادی
  پتی محمد
 عسکر شیرین بلاغی
   حسن راهی
  هدایت غلامی
  بهروز فراهانی
 نصرالله قاضی
 فرهنگ طاولی
 مریم عظیمی
  سروش قازاریان
  پرویز قلیچ‌خانی
  مژده ارسی
 همایون ایوانی
  فرخ قهرمانی
  سیرانوش مرادیان
  فریدا سهرابیان
 روبن مارکاریان
 رزا دیار 
 حشمت محسنی
  مریم محسنی
 نگار محسنی
 احمد والی
 عمر محمدی
 حمید موسوی پور اصل
  نوید مومنی
  ناصر مهاجر
  اردشیر مهرداد
  سیاوش میرزائی
  یاسمین میظر
  جهانگیر برجیان
  جلال نادری
جمیله ندائی
  اردشیر نظری
  بهروز نظری
  مجتبی نظری
  فیروزه راد
  مسعود پیوندی
 مهرداد نمازی
  عیدی نعمتی
 حسین سعدی شیرازی
 حسین فردوسی
  حسین نقی‌پور
  حمیلا نیسگیلی
  مازیار واحدی
  ویدا هوشیار
 نادر احمدی فعال سیاسی
  نادر ثانی ، فعال سیاسی
  رضا بی شتاب ،   شاعر
  محمود خادمی ،  فعال سیاسی
  حمید زنگنه ،  استاد اقتصاد
  دکتر جواد قدسی
  دكتر سياوش عبقري ، فعال حقوق بشر و استاد دانشگاه
  دكتر شهلا عبقري ، فعال حقوق بشر و استاد دانشگاه
  علی آزاد ، فعال سیاسی
  نادر فولادی
  کیوان یاری
  عرفان یاری
  پرویز میرمکری ، شاعر
  پرویز داورپناه، فعال سیاسی
  بهرام رحمانی ، تحلیلگر سیاسی
  رخشنده حسین پور رودسری
  عبدالستار دوشوکی ، فعال سیاسی ایرانی و رئیس مرکز مطالعات بلوچستان در لندن
  باریش نصیریان ، تحلیلگر و روزنامه نگار نروژ
  فرهنگ قاسمی؛رئیس کمیسیون حقوق بشر فدراسیون مدارس عالی و دانشگاه های اروپا
  سیروس بینا ، استاد دانشگاه
  اسماعیل فتاحی ، کنشگر حقوق انسانی
  بیژن هدایت
  احمد رضا موید محسنی ،  هنرمند و فعال سیاسی- گوتنبرگ (سوئد)
  مینو همیلی ،  فعال پناهندگی و زندانی سیاسی سابق
 مهناز قزلو ، فعال جنبش زنان و زندانی سیاسی سابق
  دکتر حمید رحیمی – طنز پرداز
 محمد خسروی
 خسرو رحیمی
 میلا مسافر
 سهیلا لیندهورست
شهلا مسافر
حمید نوذری
حمید رضا شجاع زیبا
حسن پویا
عصمت طالعی
محسن ضیایی
علیا ضیایی
سیاوش محمودی
سارا صالحی
فرامرز رفیعی
محمد اعظمی
روزبه زاده
مونیکا وکیلی
منظر معانی
شکوفه وکیلی
 بابک حمیدی
عبدل اوستاد حسینی
فرزاد شبستری
فرزاد روحانی
 ه. رئیسی
هوشنگ رئوفی
هنریک م. میرزا بیگ
منصور امین زاده
لاله ایروانی
لی لیک هاکوپیان
رضا علیزاده
سعید رحیمی
عزیز عارفی
نیکی میرزایی شاعر
  
نهادها و تشکل ها:

اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان
كميته يادمان كشتار زندانيان سياسى دهه شصت در ايران- مونترال، كانادا
كميته دفاع از زندانيان سياسي در ايران- برلين
کانون پناهندگان سیاسی ایران – برلین
کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ (سوئد)
نهاد همبستگی با جنبش کارگری ایران- غرب آلمان
بنياد اسماعيل خويي 
بنیاد هنر و ادبیات – گوتنبرگ
كانون انديشه – كپنهاگ
کانون پوینده – کپنهاک
کانون زندانیان سیاسی ایران در دانمارک
مرکز فرهنگی – اجتماعی اندیشه – گتنبرگ (سوئد)
کانون پژوهش و فرهنگ ایران – گوتنبرگ (سوئد)
کانون فرهنگی و پژوهشی بامداد – استکهلم
کانون زندانیان سیاسی ایران در دانمارک  
بنیاد آزادی اندیشه و بیان
كانون خاوران – کانادا
انجمن  فرهنگی کوشا - گوتنبرگ
انجمن مهرگان – گوتنبرگ
انجمن دوستی و پژوهشی آذربایجان – گوتنبرگ
انجمن رسانه ای پیام - گوتنبرگ
سازمان ها

سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر )
سازمان راه کارگر
سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
سایت ها و وبلاگ ها و رسانه ها :

 سایت ها


وبلاگ ها و سایت های فردی


 رسانه ها
 رادیو آوا بخش فارسی رادیو فلورا در هانوفر



امضاء ها ادامه دارد....

برگرفته از :
http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews%5Btt_news%5D=29240&tx_ttnews%5BbackPid%5D=23&cHash=40de336894bfae4e831df97fcd5a868d