۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

افزایش فشار بر بهائیان ایـران !

ایرج ادیب‌زاده

روزنامه کیهان که زیر نظر نماینده آیت‌الله علی خامنه‏ای منتشر می‏شود، از تخریب خانه‏های بهاییان در روستای "اسفندآباد" ابرکوه، ابراز رضایت کرده است با این ادعا که خانه‏های روستاییان اسفندآباد ابرکوه، مرکز گسترش بهاییت در منطقه یاد شده بوده است. روزنامه کیهان تخریب خانه‏های مردم بهایی در روستای اسفندآباد را اقدامی خداپسندانه توصیف کرده است.

موج بهایی‏ستیزی، به‏ویژه در چندماه اخیر، با بازداشت هفت‌تن از رهبران جامعه بهایی در ایران، بازداشت استادان دانشگاه آن‏لاین بهاییان و اذیت و آزار بهاییان در نقاط مختلف ایران شدت گرفته است.
این موج فقط به اقلیت بهاییان ایران محدود نمی‏شود. اقلیت‏های مذهبی دیگر، از جمله یهودیان، دراویش گنابادی و مسلمانان سنی نیز در این مسیر قرار گرفته‏اند.
قانونی که به تازگی در مجلس شورای اسلامی تصویب شده، سفر ایرانیان یهودی به اسراییل را با مجازات زندان تا پنج سال و ضبط گذرنامه آن‏ها تا پنج سال روبه‌رو کرده است. در حالی‌که مکان‌های مقدس یهودیان در این کشور قرار دارند و آن‌ها برای نیایش به آن جا می‌روند، همانطور که مسلمانان معتقد به مکه می‌روند.
در پیوند با مسئله بهایی‏ستیزی در جمهوری اسلامی ایران، روز بیستم نوامبر ۲۰۱۱ (بیست ونهم آبان) گزارشی از سوی جامعه جهانی بهاییان منتشر شده درباره کمپین رسانه‏ای در جمهوری اسلامی که مدتی است با هدف ارائه تصویری دهشتناک از بهاییان در ایران به راه افتاده است.
در این گزارش آمده است: "بر بهاییان در سرزمین خودشان مهر بیگانه زده شده. از بهاییان به‌عنوان یک سپر بلای همه‏جانبه که توجه را از فریادهای دمکراسی‏خواهی منحرف سازد، استفاده شده... با این کار، می‌خواند همه کسانی را که با دولت مخالف هستند، هم‏چنین فعالان حقوق بشر را به اسم بهایی بدنام کنند. گویی بهاییت بدترین جرم است."
در گزارش جامعه بهاییان گفته شده است که شباهت این کمپین تبلیغاتی ضد بهایی امروز در ایران با دیگر کمپین‏های ضد دینی - برخوردار از پشتیبانی دولت در تاریخ- پیش‏درآمد خشونت عملی و در بدترین وجه، مقدمه نسل‏کشی است.
در تماس با پدیده ثابتی، نماینده جامعه بهاییان ایران در لندن، از هدف‏های این گزارش پرسیده‌ایم.
پدیده ثابتی: این گزارش خیلی وسیعی است که از طرف جامعه بهایی تهیه شده و هدف آن تجزیه و تحلیل مطبوعات ایران، برای برملا کردن اقدامات دولت ایران در جهت بدنام ساختن بهاییان است. اقدامی که هنوز توجه بین‏المللی به آن جلب نشده و احتیاج به آن هست که این مسئله بررسی شود. به علت این‏که باز یکی از قوانین سازمان ملل متحد در این مورد دارد نقض می‏شود.
قوانین بین‏المللی حقوق بشر دقیقاً اعلام می‏کند که هر اقدامی توسط رسانه‏ها یا دولت‏ها برای ابراز تنفر یا تنفرانگیزی از پیروان ادیان یا هر اقلیتی انجام بگیرد، کاملاً مخالف قوانین حقوق بشر است.
این گزارش با عنوان "تحریک نفرت کمپین رسانه‏ای ایران برای دهشتناک جلوه دادن بهاییان" منتشر شده است. چه دلایلی برای این تحریک نفرت وجود دارد؟ آیا آماری در این زمینه دارید؟
بله. در این گزارش حدود ۴۰۰ مقاله یا برنامه‏های تلویزیونی در سایت‏های اینترنتی و مطبوعاتی- از هر مطبوعاتی که فکرش را بکنید - تجزیه و تحلیل شده‏اند. البته این تحقیقات فقط شامل ۱۶ ماه گذشته است. یعنی قبل از آن هم حتماً برنامه‏هایی بوده، ولی در عرضه ۱۶ ماه گذشته این مسئله به اوج خود رسیده است.
همان‏طوری که شما اشاره کردید، در این گزارش روی سه، چهار نقشه دولت ایران در مورد تحریک نفرت علیه بهاییان تاکید شده است و نشان می‏دهد که اولاً با اوج گرفتن فریاد آزادی‏خواهی و دمکراسی‌خواهی در ایران، بهاییان ایران دارند به عنوان یک سپر بلا مورد استفاده قرار می‏گیرند تا بدین‌طریق افکار دمکراسی‏خواهی را منحرف کنند.
برای همین، به اصطلاح "با یک تیر، دو نشان می‏زنند". یعنی هم با نسبت دادن بهاییان به اقدامات دمکراسی‏خواهی، می‏خواهند بهاییان را متهم کنند. هم با نسبت دادن همه کسانی که برای دمکراسی خواهی اقدام می‏کنند به بهاییان، اقداماتی که علیه آن‏ها می‏شود را توجیه می‌‏کنند.
مسئله دوم این است که با برانگیختن حساسیت‏های مذهبی‏ای که در ایران وجود دارد، بهاییان را دشمن اسلام معرفی می‌کنند و مردم را علیه آن‏ها تحریک می‌کنند. این‏ها مسائل مهمی هستند. فعالان حقوق بشر که اصولاً این موارد و تاریخ‏ وقوع آنها را در کشورهای مختلف بررسی می‏کنند، ابراز نگرانی کرده‏اند که امکان دارد این پیش‏درآمدی باشد برای اعمال خشونت‏های بدتر و عواقب خیلی وخیم؛ نه تنها فقط برای بهاییان، بلکه برای دیگر اقلیت‏های مذهبی در ایران.
گزارش روزنامه کیهان در روز سیام آبان‌ماه و ابراز خرسندی این روزنامه در مورد تخریب خانه‏های بهاییان، همزمان شده است با انتشار گزارش جامعه جهانی بهاییان. آیا شما نوشته روزنامه کیهان را در مسیر همین کمپین تحریک نفرت می‏دانید؟ می‏دانیم که این روزنامه، تخریب خانه‏های بهاییان در اسفندآباد را نیز مورد تایید قرار داده است.
دقیقاً! خیلی جالب است که انتشار این گزارش، هم‏اهنگ است با مقاله‏ای که در کیهان چاپ شده و به‏طور دقیق ثابت می‏کند که چنین کمپینی وجود دارد. به خانه بهاییان یزد هم حمله شده بود. در حال حاضر چون خبر رسمی‏‏ای از‏ حمله به خانه بهاییان در یزد نداریم، نمی‏توانیم آن را رسماً تایید کنیم، ولی نوشتن همین مقاله کیهان، نشان‏دهنده نقض قانون حقوق بشر است که حتی اگر کسی هم اشتباه کرده، تخریب خانه افراد کاری غیر قانونی است. چه برسد به این‏که عده‏ای که معلوم نیست منشأ‏شان کجا بوده و حتماً از طرف دولت حمایت می‏شوند، بخواهند چنین مقاله‏ای را در یکی از روزنامه‌های ایران چاپ کنند.
چه اقداماتی از سوی جامعه جهانی بهاییان یا سازمان‌های دفاع از حقوق بشر، برای نشان دادن موارد نقض قوانین جهانی حقوق بشر، به طور مشخص در مورد اقلیت‏های مذهبی در جمهوری اسلامی، صورت گرفته است؟
یک نمونه آن در همین گزارش آمده است. یعنی شواهد مستند، تجزیه و تحلیل شده‌اند و به صورت مدرک در اختیار جوامع بین‏المللی، سازمان ملل متحد و سازمان‏های حقوق بشری قرار گرفته‌اند و خواهند گرفت.
همانطور که می‏دانید، تمام کارهایی که جامعه بهایی انجام می‏دهد با مدرک است। برای همین، این مدارک به دولت‏های کشورهای مختلف ارائه می‏شود. از دولت برزیل و دولت‌های دیگر گرفته تا دانشگاه‏های آلمان و کشورهای مختلف جهان، همه از این مسئله اطلاع پیدا می‏کنند. می‏دانید که همه این کشورها و سازمان‌ها، اعتراض خود را اعلام کرده‏اند.

برگرفته از :
http://radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/11/23/8538

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

گزارش يک محاکمه؛ بجای دفاع !


دو روز پيش از برگزاری دادگاهم به نزديک ترين دوستم می گفتم بعد از بيست و پنجم، حکم دادگاه هرچه باشد می خواهم به زندگی عادی برگردم و دوباره خودم باشم . دوباره فعاليت هايم را از سر بگيرم و با شعر و هنر و زندگی آشتی کنم.



يک ماه از برگزاری دادگاهم می گذرد و با پايان مهلت اعتراض حکمم قطعی شده است . مهم نيست برايم که نتيجه چه بود . هرچه هست احساس خوبی دارم. درست مثل مسافری که بعد از يک راه طولاتی به استراحتگاهی رسيده است . دو سال و اندی می گذرد از آغاز اين روزگار ناگهان رسيده از راه … و من کتاب کتاب حرف ناگفته دارم در دل . بايد نفسی تازه کنم . بايد دوباره خودم باشم . دلم برای خودم تنگ شده است . خيلی تنگ . خاطراتم ، کودکی هايم ، نوجوانی هايم و آرزوهای قديمی ام از من دور شده اند . خيلی دور. و حال و احوالم پريشان و آشفته است . به آشفتگی همين نوشته که سر و ته ندارد.

چند روزی با خودم کلنجار می رفتم تا دفاعيه را بنويسم . دو سه هفته می گذشت و دريغ از يک خط . فقط مثل قراری که آويزان ذهن می شود ۳هفته کامل با مغزم به اين سو و آن سو کشانيده می شد. نوشتنم نمی آمد از بس در طول ماههای قبل ، تمام اين حرفها را در بازجويی ها و بازپرسی ها تکرار کرده بودم… حرف زيادی هم برای گفتن نبود . اتفاق پيچيده ای نيفتاده بود . شعر سروده بودم . از درد مردم . از دلتنگی يک نسل . از آنچه بر سرمان آمده بود . قلم که به دست می گرفتم چيزی جز شرح سرگذشت نمی آمد در ذهنم . سرگذشتی که پر بود از تلاش ها و خدمت های وطن پرستانه . همه را می نوشتم و در آخر اضافه می کردم ، مگر نظام دغدغه ای جز آبادی و آبروی اين سرزمين دارد که ميهن دوستی مرا تبليغ عليه نظام تلقی می کند؟


باز از نو شروع به نوشتن می کنم . شايد اينبار به جای شرح سرگذشت ، چيزی شبيه به دفاعيه بنويسم اما بی فايده است . آنچه می نويسم دلنوشته است نه دفاعيه. انگار نه انگار که خودم حقوق خوانده ام. شب آخر تصميم می گيرم بدون دفاعيه بروم در دادگاه و همان جا هر چه از دل برآمد بازگو کنم .

صبح سه شنبه خيلی زود از راه می رسد. تمام روزهای گذشته را اطرافيانم گمان می کردند مثل هميشه تظاهر به آرامش ميکنم. اما اينبار تظاهری در کار نبود. مدت هاست که ديگر اين احضارها و رفت و آمد ها بی قرارم نمی کند. آرامش در اعماق وجودم است . خانواده ام ، مادر بزرگم و خواهرش که من او را هميشه خاله خود می دانم و عزيزترين دوستی که سالهاست وفاداری و دوستی اش را به من ثابت کرده توی سالن ورودی دادگاه ، طبقه همکف ، کنارم هستند و با چشمان نگرانشان مرا بدرقه می کنند . و می دانم قطار قطار هم دعای خير به همراه دارم .


در راه پله های دادگاه انقلاب من می مانم و وکيلم آقای محمدلو و ديگر به هيچ چيز نمی انديشم جز اينکه دوست دارم به زندگی عادی خودم برگردم . هرچند باور ندارم که حالاحالا ها بتوانم شخصی هايم را شخصی زندگی کنم و در خلوت . باور ندارم تلفنی صحبت کنم که نفر سومی شنونده نباشد و جايی بروم که کنترل ديگران همراهی ام نکند. صبح روز پنجشنبه ای که به خانه ما آمدند و من ، گيج و خواب آلود فقط تماشا می کردم که تمام وسائل شخصی ام از دفترها و دست نوشته ها و سررسيد های قديمی گرفته تا سی دی ها و کيس کامپيوتر و هاردديسک و گوشی مبايل و غيره را ضبط می کردند و با خود می بردند ، من به دست نوشته های دوران نوجوانی ام می انديشيدم که زمزمه های فکری دختر دوازده سيزده ساله ای بود که حتی به مادرش اجازه خواندن آنها را نداده بود و حالا غريبه ها می بردند تا خط به خطش را بخوانند و همان روز اول بازجويی به زبان بياورند که صحبت هايم را شنيده اند و شخصی ترين هايم را می دانند . هرچند ترسی از آنچه زندگی کرده ام نداشتم و جز اينکه نامحرم به حريم خصوصی ام سرکشيده است ملالی نبود که آنهم عادت ميشود مثل بقيه چيزها…


۲۰ آذر ۸۹ از در ساختمان اطلاعات که وارد می شدم، گمان می کردم شايد مدتی آسمان بيرون را نبينم . آنروز هم احساس خوبی داشتم . يک سال و نيم تمام با هيجان و انتظار از راه رسيدن اين روزها زندگی کرده بودم . از همان شب لعنتی ۲۲ خرداد که ورق زندگی برگشت ، وحشت و گريز و خانه به دوشی سرفصل های زندگيم شده بود . جايی ساکن شده بوديم که هيچ کس آدرس و شماره تماسی از ما نداشت . هرچند روز يکبار با تماس و مراجعه به منزل پدربزرگ و مادربزرگم سراغم را از خانه آنها می گرفتند و دلشان را می لرزاندند. همان روزها که خيلی ها مشغول تجربه کردن انفرادی های طولانی مدت بودند و از يک شب پر شور ستادی ناگهان به شبهای حبس و بازجويی منتقل شده بودند ، با چشمان بسته ، گيج و منگ از اينکه چه اتفاقی افتاده ، امثال من اين بيرون فرصت داشتيم خود را برای همه چيز آماده کنيم وطعم اين وحشت را آرم آرام ، مزه کنيم . نيمه شب از خواب بيدار شويم و عزيزانمان را يک دل سير وقتی در خوابند تماشا کنيم و عميق به آنچه در کمينمان نشسته است بينديشيم. دادگاه ها را ميخکوب و مبهوت از تلويزيون تماشا کنيم و هی بغض هايمان را فروخوريم و برای وجدانمان چاره ای بينديشيم. روز و شب به آن دختران بی گناه و پراحساس که تمام گناهشان خريدن شالهای سبز برای بچه های ستاد بود و نوشتن جملات پر احساس برای بروشورها و سرود خواندن در استاديوم آزادی بينديشيدم که حالا آن روح پر ظرافت و حساسشان با اين انفرادی ها و وحشت های ناگهانی چه ميکند! آنروزها زمين و زمان نا امن بود برايم . آنروزها ترس ، جان می داد در وجودم . از آسفالت زير پا گرفته تا درختان خيابان و تيرچراغ برق ، همه چيز بوی تعقيب و گريز می داد . آنروزها دلتنگی هايم ، حرف هايم ، دردهايم همه شعر می شد و بی اعتنا به تمام سايه هايی که به دنبالم بودند روی سن می آمد وفرياد می شد تا به گوش همگان برسد .


زمان زيادی از اسباب کشی به خانه جديد و پايان دربه دری هايمان نگذشته بود که ساعت هفت و نيم صبح يک پنجشنبه صدای اعتراض مادرم درفضای خانه پيچيد و مرا از خواب بيدار کرد . يک زن با چادر سياه ، پشت در اتاق خوابم بود و سه مرد کمی عقب تر به دنبالش… اما آنروز هم آرام بودم . چرا که يک سال و نيم تمام با انتظار اين لحظه دست و پنجه نرم کرده بودم . پيش از ما دوستانمان رنج انفرادی و بازجويی و حکم های سنگين را به دوش کشيده بودند و ما را برای اين روزها آماده کرده بودند …


پشت در ساختمان اطلاعات با خيلی چيزها و با مادرم خداحافظی کرده بودم و هزاربار پيش از آن با هم تمرين کرده بوديم که چطور بايد رفتار کنيم و چقدر بايد صبور و قوی باشيم . و او هزار بار به من قول داده بود که در صورت نيامدنم بی قراری نکند و پايداری اش را لحظه ای از دست ندهد …


ساعت ۹ صبح وارد اتاق بازجويی می شوم و غروب برمی گردم بيرون. مادر و خواهرم تمام روز را داخل ماشين در انتظار من گذرانده اند . بغض های شکسته شان به استقبالم می آيد و اشک های مادرم سيل ميشود و آغوشش محکم. هق هق گريه هايش که شانه هايم را تکان می دهد تازه می فهمم مادران را چه به اينطور قول دادن ها! … ياد مادرانی که فرزندانشان برای هميشه رفتند دوباره شرمگينم ميکند . وقتی صورت مادر من ظرف يک روز اينطور آشفته و بی رمق می شود ، مادر سهراب چه بر سرش آمد وقتی ۲۶ روز تمام پشت درهای زندان به دنبال جگرگوشه اش می گشت ! و او را چه شد وقتی به جای آن پسر رعنا پيکر بی جان فرزندش را در آغوش کشيد! يکبار با او تلفنی صحبت کرده ام . همان طور صبور و مقاوم بود و با صدايی گرم و صميمی از من تشکر ميکرد که برای بچه هايشان شعر سروده ام !!! از من بزدل ، که شهامت ديدار با چنين مادری را نداشتم که ترسيدم در برابرش اشک هايم سيل شود و شرمنده صبوری اش باشم و حرفی ندارم جز اينکه بگويم بايد از پيش خود را آماده می کردم تا طاقت رودررويی با چون تويی را داشته باشم . تويی که از من بابت شعر تشکر می کنی ، من در برابرت بايد چه کنم که عزيزترينت را قربانی داده ای …


درهمان زمان کوتاه که راه پله های دادگاه را بالا می روم همه اين تصاوير از مقابل چشمانم می گذرد . از روزها و هفته های متوالی بازجويی در اطلاعات گرفته تا بازپرسی و تفهيم اتهام در اوين و آزادی با سند و حالا شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب. و من که روزی در رشته حقوق تحصيل می کردم تا برای مردم احقاق حق کنم ، می رفتم تا خود روی صندلی متهم بنشينم.

قاضی پشت ميزش نشسته است . نمی دانم شايد حکم از اول مشخص باشد اما هرچه هست من آمده ام تا حرف هايم را بگويم . پيش از اين که او قاضی باشد و من متهم ، با خود می انديشم که هر دو انسانيم و هر دو هموطن . حتی اگر او دنيا دنيا از تفکر من دور باشد. نفس عميقی می کشم تا دلم از هر احساس منفی و تلخی خالی شود. نمی خواهم کينه ، لحظه ای در من شکل بگيرد. اين همان اصلی ست که در برابر بازجوها هم رعايت می کردم. خوب می دانستم که ما هرگز نمی توانيم يکديگر را اصلاح کنيم . نه او مرا ونه من او را . هر دو بايد اول خودمان را اصلاح می کرديم تا ظرفيت شنيدن نظر مخالف را داشته باشيم. روزهای متوالی با دنيايی از اختلاف نظرها در برابر هم نشستيم و ساعت ها مکالمه کرديم . اما شايد همان تلاش من برای کينه سوزی به جای کينه توزی بود که سبب شد روزی يکی از بازجوها اعتراف کند که مرا يک وطن پرست واقعی شناخته است . حالا در مقابلم قاضی نشسته و من از او و اختياراتش ترسی ندارم .از محاکمه و مجازات و زندان و انفرادی هم نمی ترسم . نه از او نه از بازجوها و نه از هيچ تهديد و ارعابی … شايد نمی دانند که شاعران در عشق بازی ديوانه اند . ترس من از حاکمان اين سرزمين نيست . ترس من از فرهنگ حاکم بر اين سرزمين است. دغدغه من نه سياست است نه سرکار آمدن حزب يا جناح خاصی. دغدغه من آبادی اين سرزمين است . و اين سرزمين را برای آرامش و آزادی مردمش می خواهم که هر سرزمينی بدون مردمش يک خاک مرده و بی ارزش است. برای همين از کينه ها و انتقام جويی ها می ترسم. از عميق تر شدن اين شکاف ها ، از همسايه ستيزی ازخود رايی می ترسم. تاريخ خود را دوباره تکرار می کند شايد به همين خاطر پيش بينی آينده ايران کار سختی نيست آنچه قابل پيشگيری ست ، نه تکرار تاريخ که ريشه دار شدن فرهنگ هاست .


قاضی همان اول آب پاکی را روی دستمان می ريزد و می گويد ارتکاب جرم برای ما محرز است . برگه را می دهد تا دفاعياتم را بنويسم و من باز می نويسم آنچه را که بايد. حتی اگر مطمئن باشم هيچ تاثيری ندارد . در آن ميان قاضی با وکيلم هم صحبت می شود و می گويد جالب اينجاست که نود درصد متهمين سياسی مجرد هستند . با خودم می گويم خيلی از آنهايی هم که متاهل بودند بعد از اين ماجراها مجرد شدند. دوست دارم به او بگويم آيا چيزی می دانيد از طلاق های سياسی و يا طلاق هايی که فرآيند روزهای تعقيب و گريز و زندان بود ؟ دوست دارم به او بگويم ما هم عاشقانه داريم ، زندگی داريم ، آرزو داريم . ميان تمام دغدغه های شخصی و تفکر سازندگی ايران ، قرار بود سياست تنها ميهمان برخی از روزهای زندگيمان باشد که چنين شد . دوست دارم سر از روی برگه بلند کنم و بگويم آقای قاضی ( درد عشقی کشيدم که مپرس ) تا گمان نکند ما آرزوهای خاک خورده و دردهای شخصی نداريم . اما سکوت می کنم و به نوشتن ادامه می دهم :

جناب آقای قاضي،
لازم به ذکر می دانم از دو سال گذشته که مسير عادی زندگی من دستخوش تحولات اجتماعی دچار تغييرات و توقفات بسياری شده است که از جمله آن اينکه از ادامه تحصيل بازمانده ام و يک سال هست که شغل خود را از دست داده ام ، فعاليت های انجمن نيستان را متوقف کرده ام و هيچ گونه فعاليت اجتماعی و هنری نداشته ام و نزديک به يک سال است که مرتب در رفت و آمد احضارها و عبور از مراحل قانونی هستم وتحولات بسيارديگری که جايی برای بحث در اين جلسه ندارد …

پس از آنکه نزد بسياری از هموطنانم شناخته شدم از سر احساس مسئوليت معنوی ، با وجود فرصت های مختلف، هيچ گونه فعاليت يا همکاری هنری ، فرهنگی و اجتماعی که جنبه مالی يا تجاری داشته باشد انجام نداده ام و به طور کلی در ۲ سال گذشته ريالی از راه شعر و هنر و فرصت های پس از کسب مخاطب به دست نياورده ام . پيش از ممنوع الخروج شدن هم با وجود موقعيت های تحصيلی و شغلی مناسب در بيرون از اين مرزها حتی فکر رفتن و عافيت طلبی از سرم عبور نکرد تا مبادا شبهه موج سواری و فرصت طلبی در ذهن کسی ايجاد شود و باورها و دغدغه های قلبی و انسانی من مورد اتهام منفعت طلبی و قضاوت های نادرست قرار بگيرد. تا بتوانم امروز که بعد از دو سال در محضر اين دادگاه برای دفاع از انديشه های وطن دوستانه خود حاضر می شوم با حسابی پاک پاک اعلام کنم جز خدمت به مردم و سرزمينم کاری نکرده ام و تحت هيچ شرايطی فکر پليد خيانت به کشورم از سرم عبور نخواهد کرد و حکم حضرتعالی هرچه باشد باز در سرزمينم می مانم و بی توقع به خدمت و تلاش برای سرزمينم ادامه می دهم و بعد از اين اگر شرايط فراهم باشد می خواهم به زندگی عادی و هنری خود بازگردم و باب جديدی برای ادامه تحصيل و فعاليت های شغلی و همکاری های هنری و ساير شخصی های خود باز کنم .


و در آخر اينکه خدای متعال چنان در طول اين سالها به خصوص دو سال گذشته همراه و پشتيبان من بوده و هست و چنان آرامشی در قلب من نهاده که ايمان دارم از اين پس هم هرچه پيش آيد باز هم خيری ست که او برايم رقم زده است . من تمام گفتنی ها را گفتم و به قولی ( بنده هرچقدر هم تدبير کند باز هم محتاج تقدير خداست .) بنابراين خوب می دانم حکم شما هرچه باشد نه خواست شما که خواست خدای رمضان است پس گوارای جان می باشد.

والسلام

برگرفته از :
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20110922202202.html

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

محاکمۀ مدرّسان بهائی: گسترش اعتراضات !


۱۶ آبان ۱۳۹۰ (۷ نوامبر ۲۰۱۱)

ژنو، ۷ نوامبر ۲۰۱۱، سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی – با روشن شدن اطّلاعات بیشتر دربارۀ محاکمۀ هفت مدرّس بهائی، اعتراض جهانی به آزار دانشجویان و معلّمان بهائی در ایران همچنان گسترش می یابد.

در روزهای اخیر، سیاست مداران در برزیل، دانشگاهیان در آلمان و ایرلند و یک گروه بین المللی از فیلم سازان برجسته، منع روشمند بهائیان از آموزش عالی در ایران، و یورش حکومت ایران به تلاش های غیر رسمی جامعۀ بهائی برای آموزش اعضای جوان خود، را محکوم کرده اند.

جامعۀ جهانی بهائی به تازگی دریافته که هفت مدرّس زندانی – که همه در یک اقدام خودجوش برای جامعه، معروف به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی، تدریس یا به آن کمک می کردند – در دو روز متفاوت، با دست بند و با پای در زنجیر، به دادگاه برده شدند. در آنجا در حضور وکیلان شان، رأی صادره و احکام به آنها ابلاغ شد.

دیان علائی، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل در ژنو، گفت: «نه به متّهمان و نه به وکیلان شان رونوشتی کتبی از حکم نشان داده شد. اما ما از نوشته های حاضران در جلسۀ محاکمه می دانیم که این هفت نفر به 'عضویت در فرقۀ منحرف بهائیت، با هدف اقدام علیه امنیت کشور، به منظور پیشبرد اهداف فرقۀ ضالّه و سازمان های خارج از کشور متّهم شده اند.»

خانم علائی افزود که این داوری همچنین فعالیت های متّهمان عضو مؤسسه را جرم – و شاهدی بر هدف فرضی آنان مبنی بر براندازی دولت – معرّفی می کند.

دو نفر از این بهائیان، وحید محمودی و کامران مرتضایی، هر یک به پنج سال زندان محکوم شدند و برای دیگران یعنی محمود بادوام، نوشین خادم، فرهاد صدقی، ریاض سبحانی و رامین زیبایی احکام چهار سالۀ زندان صادر شد.

خانم علائی گفت: «مقامات به خوبی می دانند که اتّهامات به هیچ وجه حقیقت ندارند. منع حضور دیپلمات های خارجی در دادگاه – و فراهم نکردن اسناد کتبی از رأی صادره توسط قوۀ قضائیه – نشان می دهد که ادّعاها و اقدامات حکومت چقدر توجیه ناپذیرند، و نیز تبعیض دینی فاحشی را که در قلب این پرونده است، آشکارا فاش می کند.»


اعتراض مداوم

در پنج ماه گذشته از زمان بازداشت اولیۀ این هفت مدرّس، اعتراض به زندانی شدن آنها جهان را فرا گرفته است. دبیر کل سازمان ملل متّحد، بان کی مون ، همراه شخصیت های برجستۀ جهانی مانند برندگان جایزۀ نوبل صلح، اسقف دزموند توتو و ژوزه راموس اورتا ، رئیس جمهور تیمور شرقی، هدایتگر انتقاد از اقدامات ایران بوده اند. در ماه اکتبر حدود ۴۳ نفر از فیلسوفان و الهیون برجسته در ۱۶ کشور طیّ نامۀ سرگشاده ای، علیه یورش به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی اعتراض کردند.

جمعۀ گذشته، در ایرلند، بیش از ۵۰ دانشگاهی از مقامات ایران خواستند حمله به بهائیان را متوقّف سازند و به همه اجازۀ دسترسی به آموزش عالی را بدهند. آنها به آیریش تایمز نوشتند: «سخت است باور کنیم که حکومتی حقّ آموزش را از گروهی از دانشجویان سلب می کند. این اقدامات مشخّص می کند که مقامات ایران عزم کرده اند رشد و توسعۀ این افراد جوان را با محروم کردن آنها از آموزش صرفاً بر مبنای دین شان متوقّف سازند.»

در آلمان، حدود ۴۵ استاد برجسته نیز خواهان آزادی فوری هفت نفر شدند. آنها در نامه ای به تاریخ ۲۵ اکتبر به وزیر علوم، تحقیقات و فنّاوری ایران، نوشتند: «ما مطابق هنجارهای بین المللی، بر رعایت نامحدود حق آموزش عالی برای همۀ شهروندان کشور شما تأکید داریم...»

چهار روز پیش از آن، مارکوس لونینگ –کمیساریای دفتر خارجۀ آلمان برای سیاست حقوق بشر و کمک های انسان دوستانه – گفت: «متّهمان باید به موجب اصول قانونی از حقِّ داشتن یک دادرسیِ شفّاف برخوردار باشند.» رولف موتزنیخ، سخنگوی سیاست خارجۀ گروه پارلمانی سوسیال دموکرات آلمان، داوری را «ناپذیرفتنی و ناکشیبایی دینی را که [این رأی] منعکس می کند، تحمل ناپذیر» توصیف کرد، «حکومت ایران باید فوراً و ضرورتاً به تبعیض علیه بهائیان پایان دهد و به حقوق اساسی آنها مبنی بر آموزش و عمل به دین شان احترام بگذارد.»

هفتۀ گذشته، ۲۶ فیلم ساز، تهیه کننده و بازیگر از حکومت برزیل خواستند از حقوق فیلم سازان، روزنامه نگاران و مدرّسان بهائی دفاع کند و از ایران بخواهد فوراً آنها را آزاد نماید. از جمله امضاکنندگان این نامۀ سرگشاده، که گزارش آن در روزنامۀ برجستۀ فولیا سائوپائولو منتشر شد، کارگردانان برجسته ای مانند هکتور بابنکو، اتوم اگویان، محسن مخملباف و والتر سالز بودند.

نمایندۀ فدرال برزیل، لوئیز کوتو – رئیس پیشین کمیسیون حقوق بشر کشور – در بیانیه ای به تاریخ ۲۰ اکتبر گفت: «ما همه از کاری که بهائیان در زمینه های برابری، عدالت و حقوق بشر در برزیل انجام داده اند، آگاهیم و بسیاری از ما نیز با کار آموزشی آنها در جوامع آشنا هستیم... چرا این افراد نمی توانند حقّ اظهار ایمان خود را داشته باشند؟»

نهاد پژوهشگران در مخاطره – شبکه ای بین المللی از بیش از ۲۶۰ دانشگاه و دانشکده در ۳۳ کشور که به ترویج آزادی آکادمیک و آزادی فکر، اندیشه، بیان، اجتماع و مسافرت اختصاص دارد – نیز به حامیان مدرّسان زندانی پیوسته اند.

این نهاد در ۳۱ اکتبر نوشت: «واقعیت ها حاکی از تلاشی برای محروم کردن افراد بهائی از فرصت های آموزش عالی در ایران است و باعث نگرانی جدی از کارزار گسترده تری برای محدود کردن عمومی توانایی اندیشمندان و پژوهشگران بر کار آزادانه در ایران است.»

«نهاد پژوهشگران در مخاطره با توجّه به تاریخ غنی اندیشمندی در ایران و حمایت باستانی آن از ارزش های پژوهشگری و جستجوی آزادانه، این یافته ها را به ویژه غم انگیز و تأسّف بار می داند।»

بـرگـرفتـه از :
http://news.persian-bahai.org/story/317

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

ایران بهائیان را به صورت روشمند مورد آزار قرار می دهد !

کارشناس سازمان ملل در آزادی ادیان: ایران بهائیان را به صورت روشمند مورد آزار قرار می دهد

هاینر بیلفلد، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل دربارۀ آزادی دین یا عقیده، در حال ارائۀ خلاصه ای از گزارش خود به خبرنگاران در مرکز سازمان ملل روز پنج شنبه ۲۸ مهر (۲۰ اکتبر). دکتر بیلفلد گفت حکومت ایران « سياستی مبتنی بر دشمنی مفرط که کاملاً روشن و به صراحت بيان شده.» نسبت به اقلّیت ۳۰۰۰۰۰ نفری بهائی دارد. عکس سازمان ملل از پائولو فیلگئیراس.

سازمان ملل متّحد، ۱ آبان ۱۳۹۰ (۲۳ اکتبر ۲۰۱۱)، سرویس خبری جامعۀ جهانی بهائی–
به گفتۀ یکی از کارشناسان سازمان ملل، آزار بهائیان در ایران از جمله «افراطی ترین شکل های ناشکیبایی و آزار دینی» در جهان امروز است.

این مطلب را هاینر بیلفلد، گزارشگر ویژه در آزادی دین یا عقیده، در یک کنفرانس مطبوعاتی در مقر سازمان ملل اظهار کرد. او اين سخنان را در پاسخ به سؤالی دربارۀ گزارش تازه‌ای که کارزار رسانه ای حکومت ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان را مستند می کند، گفت.

دکتر بیلفلد گفت: «حکومت ایران سیاستی برای آزار روش مند آنها حتی با قصد نابودی دين بهائی در سراسر دنیا دارد… سياستی مبتنی بر دشمنی مفرط که کاملاً روشن و به صراحت بيان شده است.»

دکتر بیلفلد در پاسخ به این سؤال که آیا از ایران پاسخی برای بیانیه هایش در این موضوع دریافت کرده، گفت: «پاسخ معمول این است: بهائیت یک دین نیست، یک آئين فردپرستانه و شیطانی است.»

او گفت: «آنها میان ادیان آسمانی – که به زعم آنها شامل یهودیت، مسیحیت و البته اسلام است– و بقیه اديان تمایز قائل می شوند. مشکل اينجاست.»

«منظورم اين است که آنها صرفاً با نپذيرفتن باور بهائيان به عنوان یک دین، در واقع آنها را به شکلی روشمند از دایرۀ شمول آزادی دین یا عقیده بیرون نگه می دارند. این چیزی است که دولت ها مجاز به انجامش نيستند.»

دکتر بيلفلد در کنفرانس مطبوعاتی روز پنجشنبه تأکيد کرد که آزادی دین یا عقیده یکی از حقوق بنیادی بشر است.

  • گزارش با نام تحریک تنفر – کارزار رسانه ای ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان روز جمعه ۲۹… »

او افزود: «نقطۀ شروع باید درک شخصی انسانها از خودشان باشد. اعتقادات عمیقشان … این چیزی است که به حساب می آید.»

تحریک تنفر

یک جنبه از کارزار حکومت ایران علیه بهائیان در گزارش "تحریک تنفر: کارزار رسانه های ایران برای شیطانی جلوه دادن بهائیان" مستند شده است. این گزارش شواهدی از یک نقشۂ دولتی برای بدنام کردن جامعۀ بهائی ارائه می کند.

گزارش که در ۲۹ مهر (۲۱ اکتبر) منتشر شد، اتّهامات دروغین مبنی بر دست داشتن بهائیان در مجموعه ای از اعمال خرابکارانه از جمله ضدّ اسلامی بودن، فساد اخلاقی و عامل قدرت های بیگانه بودن را زیر ذرّه بین قرار می دهد.

فراز صانعی، پژوهشگر ایران در بخش خاورمیانه و آفریقای شمالی دیده بان حقوق بشر، در اين زمينه به سی ان ان گفت که نهادهای مدافع حقوق بشر سال هاست که اقدامات ایران علیه بهائیان برای «محروم کردن آنها از حق ابراز آزادانۀ عقاید و تعالیم دین شان» را مستند کرده اند.

دکتر صانعی گفت این گزارش «تصوير ارزشمندی از ساز و کار یک عنصر دیگر این کارزار، که کمتر مستند شده امّا مزوّرانه تر است، يعنی تبلیغات ضدّ بهائی در رسانه های رسمی و نیمه رسمی را نشان می دهد که چگونه با سخنان نفرت آلود، یک گروه اقلّیت را که اکنون نیز آسیب پذیر است، بیشتر در معرض تبعیض و حملات اشخاص غير مسئول قرار می دهد.»

بانی دوگال، نمایندۀ ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد، در مراسم رونمائی اين گزارش اشاره کرد که بهائیان در ایران «در برابر کارزارهایی این چنینی به ویژه آسیب پذیرند زیرا هیچ حقّی برای پاسخ گویی ندارند।»


برگرفته از :
http://news.persian-bahai.org/story/314

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

دیانت مطرود ایـران !


دکتر فیروز کـاظم زاده

در مدّت چهل سالی که استاد دانشگاه هستم، افتخار تدریس به دانشجویانی را داشته‌ام که بعدها در مقام سناتور، سفیر، محقّق برجسته و حتّی رئیس جمهوری امریکا، به خدمت مردم خود پرداخته‌اند. اگر در وطن خانواده‌ام، ایران، زندگی می‌کردم، هیچیک از اینها میسّر نمی‌بود. به عنوان عضوی از جامعۀ بهائی، مسلّماً از این که آزادانه به تدریس بپردازم ممنوع می‌شدم، و حتّی ممکن بود به زندان بیفتم، همانطور که اکنون هفت تن از مدرّسین بهائی را محبوس ساخته‌اند.

اگرچه بسیاری از شهروندان ایرانی هدف سرکوب رژیم فعلی حاکم بر این کشور قرار دارند، امّا رفتار با بهائیان، بزرگترین جامعۀ دینی غیر مسلمان کشور، قضیه‌ای خاصّ است. برخلاف یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان، که از حقوق محدودی در قانون اساسی اسلامی برخوردارند، بعد از انقلاب اسلامی سال 1979بهائیان را کفّار غیر اهل ذمّه اعلام کرده‌اند.

بهائیان، از زمانی که دیانتشان بیش از یک و نیم قرن پیش تأسیس شد تا کنون، با اذیت و آزار مواجه بوده‌اند، امّا هرگز، مانند سی سال گذشته، حرکت‌های ایذایی منظّم و حساب شده نبوده است. از ابتدای انقلاب اسلامی بیش از دویست تن از مدیران جامعۀ بهائی به قتل رسیده‌اند. رژیم تشکیلات بهائی را غیر قانونی اعلام کرده، اموالشان را مصادره نموده، قبرستان‌هایشان را تخریب و مورد اهانت قرار داده، و اماکن مقدّسه‌شان را با خاک یکسان کرده است. بهائیان در معرض فشار مداوم، فشاری که دولت از آن حمایت میکند، قرار دارند که از عقیدۀ خود تبرّی نمایند یا از دیانتشان روی برگردانند.

رهبر عالی ایران، علی خامنه‌ای، برای سرکوب و ریشه‌کن کردن امر بهائی، آنچه را که به "یادداشت گلپایگانی"[i] مورّخ 1991 شهرت یافته، تصویب کرد. سازمان ملل متّحد در سال 1992 نسخه‌هایی از آن را که توصیف برنامه‌ها برای اختناق تدریجی جامعۀ بهائی ایران است، علناً منتشر ساخت. یکی از اقدامات مندرج در آن ممانعت از ورود بهائیان به دانشگاه‌ها بود تا به این ترتیب آنها را به فقر مالی و علمی دچار سازند.

بهائیان از قبل، در سال 1987، با تأسیس آنچه که به مؤسّسۀ علمی آزاد (BIHE) مشهور است، تحصیلات دانشگاهی را برای جوانان خود فراهم کرده بودند. در طهران و خارج از آن، اساتید بهائی – که به علّت عضویت در آنچه که ملّاها "فرقۀ ضالّه" می‌نامیدند، در جای دیگر شاغل نبودند – به تدریس زبان، علوم زیست‌شناختی، مهندسی عمران، ادبیات و حتّی موسیقی پرداختند. کلاس‌ها در منازل خصوصی تشکیل شد، آزمایشگاه‌ها در پارکینگ خانه‌ها برپا گردید، و نهایتاً اینترنت امکان دسترسی به منابع خارج از کشور را فراهم آورد.

مؤسّسۀ مزبور از تدریس دربارۀ امر بهائی یا سایر ادیان خودداری کرد و به این ترتیب مانع از هر اتّهام احتمالی در مورد دعوت دیگران به ترک عقیده و پذیرفتن امر بهائی شد. این مؤسّسه در کمال آرامش، امّا نه مخفیانه، اداره می‌شد. هیچ اقدامی به این ابعاد – با هزاران دانشجو و صدها عضو هیأت علمی – نمی‌توانست مخفی بماند. هیچ قانونی تدریس زبان، علوم، حسابداری و امثال آن را ممنوع نکرده، بنابراین مؤسّسه از محدودۀ قانون، چه از لحاظ لفظی چه مفهومی، تجاوز نکرده است.

موفّقیت مؤسّسه سبب دلسردی و سرخوردگی حکومت شد. علیرغم حرکت‌های ایذایی مداوم، مؤسّسه توانست به معیارهای علمی معادل دانشگاه‌های دولتی یا بالاتر از آن دست یابد و دانشگاه‍‌های خارج از کشور مکرّراً آن را به رسمیت شناختند، به نحوی که فارغ‌التّحصیلانش را در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا پذیرفتند.

در سالهای 1996 و 1998، رژیم به منازلی که کلاس‌ها در آنجا تشکیل میشد یورش آورد و تجهیزات آنها را مصادره نمود. در یورش دوم، مأموران وزارت اطّلاعات 36 تن از اعضاء هیأت علمیه را دستگیر کرده اعلام کردند که مؤسّسه تعطیل شده است. رژیم از 36 نفر مزبور خواست که تعهّدی را امضاء نمایند که با مؤسّسه همکاری نخواهند کرد. آنها سر تسلیم فرود نیاوردند.

آخرین حملۀ رژیم روز 22 مه با هجوم به 39 خانه شروع شد. حال، ماهها بعد از آن رویداد، دستگیری گسترده و استنطاق اعضاء هیأت علمی، کارکنان و دانشجویان همچنان ادامه دارد.

در این ماه، شعبۀ 28 دادگاه انقلاب در طهران هفت تن از اعضاء بهائی هیأت علمی را جمعاً به تحمّل سی سال زندگی پشت میله‌های زندان محکوم کرد. در این ضمن، وکیل ارشد آنها، عبدالفتّاح سلطانی، در شرایطی نامعلوم و مشکوک محبوس مانده است.

اینچنین سرکوبی اگرچه در حدّ اعلای خود است امّا به همین کفایت نشده – رژیم ایران سایر اقلّیت‌ها و نیز زنان، اندیشمندان و سایرین را نیز هدف اقدامات خود قرار داده است. این اقدامات سبب شده که بسیاری از ایرانیان احساس هم‌بستگی با شهروندان بهائی خود را داشته باشند.

دویست و چهل و سه تن از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و فعالان حقوق بشر در سال 2009، در نامۀ سرگشاده‌ای خطاب به جامعۀ بهائی اعلام کردند که به عنوان افراد ایرانی از آنچه که در مدّت یک و نیم قرن در ایران علیه بهائیان ارتکاب شده شرمنده‌اند. در آن سال، تظاهر کنندگان در خیابان‌های طهران در حمایت از اقلّیت‌های دینی، از جمله بهائیان، شعارها سر دادند. حتّی آیت‌الله العظمی منتظری – که زمانی از دشمنان بهائیان بود – فتوایی صادر کرد به این مضمون که بهائیان دارای جمیع حقوق شهروندان ایرانی هستند.

حقوق بهائیان ایران را نمی‌توان از حقوق بشر کلّ جمعیت جدا کرد. این که روزنامه‌نگاران، هنرمندان، فعالان سیاسی در زندانها سختی می‌کشند؛ این که دانشجویان به علّت اعتقاد دینی خود از دانشگاه‌ها اخراج می‌شوند؛ این که هفت مدیر بهائی هر یک به بیست سال زندان محکوم می‌شوند و هفت مدرّس بهائی با سرنوشت مشابهی مواجه هستند؛ این که کلّیه بهائیان عملاً در وطن خود غیرقانونی اعلام می‌شوند – جمیع اینها حملۀ واحد به منزلت انسانی است . امید چنان است که بقیۀ عالم چشم به روی این وقایع نبندند.

اصل مقاله به انگلیسی :
http://online.wsj.com/article/SB10001424053111904875404576528761693875134.html

آقای کاظم‌زاده استاد ممتاز تاریخ در دانشگاه ییل و عضو سابق کمیسیون امریکایی آزادی بین‌المللی دینی است.