۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

در ستايشِ يك "جايزه‌ی صلح" !


"مانها" نام هنریِ "هان یونگ اون" شاعريست كه در سالهاى دور براى استقلال كشورش "كُره" تلاش كرد؛ تجربه‌ى او در فعاليت مدنى، حالا الهام‌بخش وارثان اوست؛ وارثانى كه ديگر كشورشان تحت قيموميّت ژاپن نيست و عمريست كه مستقل و با كرامت زندگى مى‌كنند اما نمى‌گذارند نسل‌هاى تازه يادشان برود كه بدون تمرين و ممارست دائمىِ صلح و رفتار مدنى، حفظ دستاوردهاى پيشينيانِ‌شان غيرممكن است.
براى همين هم "كميته‌ى جوائز مانها" هر سال يك "جائزه صلح" اهدا مى‌كند به آنانكه "تمرينِ صلح و مدارا" را در نقاط مختلف جهان تجربه مى‌كنند؛ اين جائزه كه در سالهاى گذشته به بزرگانى چون نلسون ماندلا، رئیس‌جمهور سابق آفریقای جنوبی و دالایی لاما، رهبر معنوی بوداییان نيز اهدا شده امسال به محسن مخملباف، نويسنده و فيلمساز كشورمان اختصاص يافته؛ به باور كميته‌ى اهدا كننده‌ى اين جايزه، مخملباف شباهتى به "مانها" دارد؛ آنها مى‌گويند او هم زندگى هنرمندانه‌اش در مقابله با ظلم و ترويج صلح گذشته؛ شايد اهدا كنندگان جايزه، نظرى نيز به آثار متأخّر مخملباف داشته‌اند كه در آنها مفهوم صلح و مدارا بسيار پررنگ است؛ به ويژه فيلم "باغبان" كه بيش از آنكه "روايت" باشد "طرح مسئله" است و نقش و تاثیر دین در زندگی انسانها و رابطه آن با صلح و نفرت را جستجو مى كند.
البته عجيب نيست اگر مقوله‌ى صلح در دستگاه تبليغىِ رسمى و رسانه‌هاى كشور ما غريب و مهجور باشد و تشويق به صلح و مدارا و اخبار اختصاصِ جوائزى با اين موضوعات (به ايرانى‌ها و غير ايرانى‌ها) بازتاب چندانى نداشته باشد؛ چنانكه حتى قدر تلاش خاتمى و همراهانش در "گفتگوى فرهنگها و تمدنها" نيز دانسته نشد؛ زيرا در كشورى كه گفتمان رهبرى و سياست‌هاى كلى‌اش همواره بر محور و مدار "دشمن" مى‌گردد و چهره‌هاى سه دهه‌ى پس از انقلاب هم در "دشمن‌سازىِ" مدامِ حكومت از صحنه خارج مى شوند گفتمان صلح همواره "حاشيه"نشين است و "متن" با "مرگ بر"هاى شبانه روزى پر مى‌شود.
اين اما نبايد ما را از قدرشناسىِ چهره‌هاى فعال در اين حوزه غافل كند؛ از جمله محسن مخملباف كه به ويژه از "نوبت عاشقى" تا كنون، نگاهِ مخاطبانش را به كيمياهايى از جنس عشق و صلح و مدارا دعوت كرده و با خود برده است.
مى توان فرصت جايزه‌ى "مانها" به او را غنيمت شمرد و پرسيد كه اهميت تلاش مخملباف در رويارويى با "مُداراستيزىِ" مستمرّ بنيادگرايانِ وطنى در كجا نهفته است؟
وقتى فيلم باغبان با دستمايه‌ى آئين بهايى و در بيت‌المقدس (مهد اديان الهى) ساخته شد برخى از "منتقدان محتواى فيلم" بر او خُرده گرفتند كه "بى‌طرفى را مراعات نكرده و در طرح مسئله به دامن بهائيّت غلتيده"؛ اما فيلمساز، پرورده‌ى جامعه و حكومتى است كه همواره اقليت‌هاى فكرى و مذهبى را در تنگنا قرار داده و حتى برخى آئين‌ها و هوادارانش را سركوب كرده؛ از جمله همين بهائيت كه كمتر از دو قرن پيش از ايران برخاسته و امروز حدود ٧ ميليون پيرو در جهان دارد.
اينجا آيا فيلمسازى كه دغدغه‌اش صلح و مداراست مى‌تواند بى‌طرف باشد؟ "يورگن هابرماس" در باب "بى‌طرفى دولت نسبت به اديان و آئين‌ها" مى گويد: اگر دولت روش خنثى، بى طرفى و بى تفاوتى را پيش گيرد، گروه هاى اقليت يا جمعيتها بايد منتظر باشند كه يا نابود شوند يا پاره اى از خواسته هايشان به بوته فراموشى سپرده شود. از آن جمله است شمارى از زبانهاى اقليت كه نياز به يارىِ كارساز قدرتهاى عمومى دارند تا بتوانند پايدار بمانند.
اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه آيا چنين كمكهايى با بى طرفىِ دولت همخوان است؟ و آيا دخالت دولت در دفاع از يك اقليت نمى تواند تركِ بى طرفى تلقى شود؟ در مقابل، پرسش ديگر اين مى تواند باشد كه آيا بى طرفى واقعى آن نيست كه دولت با دادن امكانات به اقليت، با اين هدف كه در برابر اكثريت، وضعيت نامساعدى نداشته باشند، از كثرت گرايى و تنوع و تكثر حمايت كند؟
هابرماس مى گويد در چنين وضعيتى دولت به شكلى پارادوكسيكال، هم بى طرفىِ خود را حفظ مى كند و هم تكثر را؛ با اين تدبير كه در مراقبت از اقليت، همواره تعادل را ميان اجزاء مختلف تشكيل دهنده جامعه برقرار نگه مى دارد. (ترجمه فائزه توكلى)
به نظر مى رسد مخملباف در پاسداشت صلح، نگاهى هابرماسى داشته و تاوانِ وظيفه‌ى انجام نيافته‌ى دولت در ايران را پس داده؛ او در فيلم "باغبان" سراغ اقليتى رفته كه همواره سركوب شده تا بار توازنِ مفقود در جامعه ايرانى را بر دوش كشد؛ روشى كه بعدها در صورت هايى ديگر ديندارانى چون محمد ملكى و محمد نورى‌زاد يا روحانيانى چون عبدالحميد معصومى تهرانى نيز تجربه كرده‌اند.
صلح و مدارا بدون احترام به اقليت ها هرگز شكل نمى گيرد و جايزه‌ى صلح مانها به محسن مخملباف از اين منظر نيز مغتنم و ارزشمند است. 

برگــرفتـه از :
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-21107ad831.html