۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

بهائی ستیزی و اسلامگرائی - بحش چهارم

محمد توکلی طرقی

سراج انصاری نیز که در آغاز همکاری نزدیکی با دنیای اسلام داشت در همان شماره نخستین نوشت: «اوضاع امروزی ایران به اندازه ای نابسامان و پریشان گردیده که بیم تلاشی آن می رود. بیم آن می رود که هستی خود را از دست داده و نیست و نابود گردد. . . . آثار مرگ هویدا گردیده، جان ما، ناموس ما، استقلال ما، بالاخره هستی ما به خطر افتاده؛ آیا نباید بیدار شویم؟ نباید در اندیشه چاره باشیم؟! نباید خود را از خطر خلاص کنیم؟!»66 برای پایان دادن به این نابسامانی ها، سراج انصاری اعتقاد داشت که «باید همه متحد شویم.» اما این فراخوان «اتحاد و اتفاق» غیر مسلمانان را از «ملت ایران» طرد و ایران را خانه ویژه مسلمانان قلمداد کرد: «چاره هم در وهله اول اتحاد و اتفاق است باید همه متحد شویم و در وهله دوم زیر پرچم اسلام پا برجا بوده و با ایمان ثابت به آئین اسلام گرائیم تا بتوانیم استقلال و هستی خود را نگه داشته و دنیای کفر و بیدینی و مادیگری و لامذهبی را به دنیای اسلام مبدل نموده و در خانه خود (ایران) برادرانه زییم.» در این نگرش ایرانیان غیر مسلمان همه بیگانه و غیرخودی فرض شدند. سراج انصاری که یکی از نخستین استراتژیست های جنبش آینده سازِ اسلامگرا بود باور داشت: « این است راه و جز این نیست علاج. دیگران هرچه می گویند بگویند. هر نسبتی می دهند بدهند، مرد مسلمان غیور نباید از گفته این و آن بترسد. نباید از واژه ارتجاع، کهنه پرست، و، و بهراسد.» برای ساختن آیندهای که ایران کشور ویژه «ملت مسلمان» باشد، سراج انصاری و سید محمد تقوی که متأثر از جنبش اسلامی هند بودند به تأسیس «اتحادیه مسلمین»پرداختند. همانند “اتحادیه مسلمین” (Muslim League) که دافع تنوع دینی و فرهنگی در هند بود و با هدف پاک سازی غیرمسلمانان کشور پاکستان را پی ریخت، «اتحادیه مسلمین» ایران تنها دینِ صحیحِ اسلام را «روحِ اجتماع» دانست و در پی آن بود که «با علل و اسبابی که مایه نابود ساختن روح اجتماع هستند با تمام قوا مبارزه کنند.» محمد موسوی بهبهانی، محمد باقر رسولی، محمدحسن طالقانی، صدرالدین موسوی، نجفی قمی، هبة الدین شهرستانی، از جمله علمائی بودند که اهداف دگرستیز اتحادیه مسلمین را تائید کردند.67

پس از پایان محاکمه قاتلان احمد کسروی و سرکوبی جنبش آذربایجان، در سال 1325، آیت الله بروجردی طرحی برای گنجاندن تعلیمات دینی در درس های دبستان ها و دبیرستان ها ارائه کرد. برای پیشبرد این طرح، دنیای اسلام به نشر اخبار درباره فعالیت های تبلیغاتی آموزگاران بهائی پرداخت. به عنوان نمونه، در مرداد 1326 یوسف اطلس پرور در مقاله ای پس از ذکر خبری درباره آموزگار بهایی در لاهیجان که «دوشیزگان را به مسلک بهائی تبلیغ می کند» نوشت:

تخریب گنبد حظیره القدس

بنده می گویم باز جای شکرش باقی است که در شهری مثل لاهیجان یک چنین آموزگار بهائی مشغول به خرابی است، اما بیچاره شهرستان تاریخی و اسلامی اصفهان که وقتی کانون علماء و مجتهدینِ سترگ و اساتیدِ بزرگِ دین بوده و فعلاً شاید مدرسه دخترانه در آن نباشد که لااقل یکی دو آموزگار بهائی درآن مشغول به مقصود نباشند و اگر احیاناً دبستانی هم فاقد چنین آموزگارانی پیدا شود در حکم النادر کالمعدوم است. مثلاً بدون شک دبستان دخترانه ای هست که مدیره آن بهائی گیسو سفید در این مسلک و ناظمه آن از جوانان این مرام و بعضی دیگر از آموزگاران آن یا از سابقه داران یا تازه واردین در این راه ضلالت و بنگاه فساد و بی ناموسیاند که اگر دوشیزه ای هم که از خاندان شریف و متدین باشد و بخواهد با چادر سفید یا روسری قدری بلند به مدرسه رود خدا می داند. . . که همین مدیره و ناظمه مذکوره ممانعت نمودند و بعداً هم با آنها حضور دانش آموزان تنبیهات خطرناک جسمی خلاف قانون و توهینات و تحقیرات مغرضانه مینمودند.

اطلس پرور در ادامه این نامه که در اوج جنگ و جدل درباره حجاب در سال 1326 نوشته شده بود متذکر شد:

اینک با این وصف چگونه انتظار عفت و دیانت و کسب دانش از دوشیزگان چنین آموزشگاه هائی می توان داشت؟ بالاخص اینکه چنین دوشیزه هائی پس از فارغالتحصیل شدن از چنین دبستانی برای ادامه تحصیل به دبیرستان بهشت آئین (قوی ترین و مؤثرترین آموزشگاه بی غیرتی و بی ناموسی و بی عفتی و نانجیبی و فاحشهگی و عنقریب اگر جامعه ساکت باشد دزدی و جاسوسه گی) که مدیر آن یک نفر خارجی به نام میس ایدن و دست پرورده سیاست استعماری به منظور بیچارگی ایرانیان می باشد، هم وارد شود.68

یک هفته پس از چاپ این نوشته، در تلگرافی از شاهی امضاء کنندگان بار دیگر از معلم های بهائی شکایت کردند: «اینجانبان اهالی شاهی که بچه های خود را برای تعلیم و تربیت اسلامی به دبستان می فرستیم یک عده بهائی به نام آموزگار آنها را تبلیغ به دین خودشان می نمایند. لذا تقاضای فوری داریم آنها را از کار برکنار نمائید. چنانچه آنها باشند، ما مجبوریم برای حفظ دیانت اسلام بچه های خودمان را از فرستادن به مدرسه خودداری نمائیم.»69 در پی این خبرها، در مهر1326 حسین شکوهی، پس از ذکر «مضرات تولید نفاق بین ملت ایران به نام ترویج مرام بهائی گری»، اعلام کرد وزارت فرهنگ می بایستی: «با شناسائی و تشخیص آموزگارانی که این طریق باطل می سپرند از استخدام آنها در مدارس خودداری نماید که نتوانند اذهان نوباوگان را ضمن تعلیمات کلاسی مغشوش نمایند.»70 در همین شماره دنیای اسلام اخبار دیگری در مورد فعالیت تبلیغی بهائیان در بوستان آباد، شازند، و جهرم به چاپ رسید.

گزارش های دنیای اسلام درباره تبلیغات بهائی دردبستان ها و دبیرستان ها تبلیغات بدیلی برای نهادینه کردن آموزش اسلامی و اقامه نماز در مدارس بود. در دوران نخستوزیری عبدالحسین هژیر (خرداد -1327 آبان 1327) که به بهائی بودن معروف شده بود، سازمان های اسلامی به رهبری آیت الله کاشانی قول گرفتند «که به دست ایشان همانطوری که خودشان هم علناً اظهار داشتند تعالیم عالیه اسلامی در مدارس فرهنگ اعم از دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها رخنه کند. . .»71پس از تشکیل دولت، هژیر به دکتر اقبال وزیر فرهنگ دستور داد: «بنا به مذاکراتی که درموقع طرح برنامه دولت در باب تعلیم مسائل شرعیه و احکام امور دینی و اصول اخلاق در مدارس مملکت در مجلس شورای ملی به عمل آمد، لازم است، به فوریت کمیسیونی مرکب از اشخاص بصیر و صالح دعوت شوند. . .»72 محمدعلی تقوی، مدیر دنیای اسلام، از جمله کسانی بود که برای شرکت در «کمیسیون تعلیمات دینی» دعوت شد.73 بدین سان دنیای اسلام، همچون پرچم اسلام، با هماهنگی فعالیت های خود با مراجع تقلید نقش مهمی در شکل دادن سیاست های دولتی داشت.

اشغال حظیرة القدس

در اواخر دهه 1320 و اوایل دهه 1330 مبارزه با بهائیان شکل خشونت باری به خود گرفت. کشتن مهندس شهیدزاده در تیر 1326 در بابلسر و دکتر سلیمان برجیس در14 بهمن 1327 در کاشان از پیامدهای این مبارزه بود. آیت الله رضا گلسرخی که اکنون از اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، واقعه کشتن دکتر برجیس را که خود در آن شرکت داشت چنین بازگفت: «دکتر برجیس، یک یهودی بود، که بهائی شده بود. شاید به وسیله این شخص، بیشتر از صد نفر مسلمان کُشته شده بودند. این دکتر برجیس، به مسلمان هائی که ضد بهائی بودند، داروی اشتباهی می داد و آنان را می کشت.» این شایعه شباهت بی نظیری به شایعه فروش داروهای عوضی به بیماران مسلمان توسط داروسازهای یهودی داشت. شایعه فروش داروهای عوضی به مسلمانان که ایران باستان آن را در تیرماه 1313 برای سازماندهی یهودی ستیزی در ایران منتشر ساخت،75 در دهه 1320 واقعیتی قلمداد شد و محرک قاتلان دکتر برجیس شد. آیت الله گلسرخی در شرح کشته شدن دکتر برجیس که به بهانه عیادت مریضی به خانه خالی یی کشانیده شده بود یادآور شد که « هشت نفر- از جمله آقای رسول زاده- رفتند و دکتر برجیس را کُشتند. بعد هم، لااله الاّالله گویان صحنه را ترک کردند. البته محرک اینها، بیشتر مرحوم تربتی واعظ بود. اینها بعد از کُشتن دکتر برجیس، به شهربانی رفتند و خودشان را معرفی کردند. مأمورین هم، آنان را گرفتند و به تهران بردند. بنده هم جزو متهمین بودم، که به عنوان رضا گلسرخی، اسمم در پرونده بود.»76

کُشتن عبدالحسین هژیر77به دست سیدحسین امامی78در 13 آبان 1328 در مجلس عزاداری امام حسین در مسجد سپهسالار را نیز می توان نشانی دیگر از آغاز مرحله خشونت علیه بهائیان دانست. بنا بر شواهدی آنچه قتل هژیر را در صدر برنامه فدائیان اسلام قرار داد شایعه بهائی بودن او بود که گویا توسط ابوالحسن حائری زاده شایع شده بود. مأمور محرمانه شهربانی در گزارشی دراین باره در تاریخ 25 خرداد 1327 نوشت:

حائری زاده در تعقیب نطقی که پریشب در میان انبوه جمعیت در مسجد شاه ایراد کرد، روز گذشته نیز سید ابوالقاسم کاشانی و چند نفر از سران جمعیت فدائیان اسلام را ملاقات نموده و گفته است: «شما فدائیان اسلام هستید، راضی نشوید که زمام امور مملکت به دست کسی سپرده شود که مروج دین بهائی است. این اولین مبارزه ای است که از طرف مسلمین شروع میشود و در این مبارزه شما باید به قدری سرسختی و استقامت به خرج بدهید که مصالح شما همیشه رعایت شود.81

بدین روایت، مخالفت با هژیر «بیش از پیش جنبه مذهبی پیدا کرده» بود و طرفداران سید ابوالقاسم کاشانی مبارزه با او را «حمایت دین و قرآن » دانستند.

تبلیغات گسترده علیه بهائیان در دوره نخست وزیری رزم آرا (تیر -1329 اسفند 1329) به برکناری برخی از آنها از دوایر دولتی انجامید. شمسالدین جزایری، وزیر فرهنگ کابینه رزم آرا، در شرح این تصمیم یادآور شد که در ملاقاتی با آیت الله بروجردی ایشان از او خواستند که این پیام را برای شاه ببرد که به فرمان شوقی افندی بهائیان تظاهر می کنند و این «موجب شکوه مسلمانان است.» شکایت آیت الله بروجردی براین اساس بود که در آن سال ها بهائیان به تدریج تقیه را کنار گذاشته و در برگه های استخدامی خود را بهائی معرفی میکردند. پس از طرح این گفتگو در جلسه هیئت دولت، جزایری گفت «طی بخشنامه ای عدم رسمیت مذهب بهائی را به کلیه استانداران ابلاغ نموده ولی من تصمیم گرفتم که در فرهنگ بهائی ها را برکنار کنم.» در چگونگی اجرای این تصمیم او خاطرنشان ساخت: «اول همه آنها را خواستم و بدان ها گفتم در تعرفه کارگزینی خود بنویسید “مسلمان” ما دیگر کاری به کارتان نداریم زیرا اسلام حکم به ظاهر می کند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.» اما این پیشنهاد تقیه مورد پذیرش بهائیان که چندی بود هویت دینی خود را آشکارا بیان میکردند قرار نگرفت: «اما معلمین بهائی قبول نکردند و در عوض دو نامه رسمی یکی به امضای فروتن منشی محفل بهائی ها و دیگری به امضای فتح اعظم رئیس محفل علیه من به نخست وزیری و بازرسی نخست وزیری نوشتند و در آنها اقدامات مرا مخالف آزادی مذهب و منشور ملل متفق قلمداد کردند.» در واکنش به این اعتراض دکتر جزایری خاطرنشان ساخت: «وقتی که این طور شد من تمام کارکنان بهائی که پیمانی بودند برکنار ساختم و آنهائی را که رسمی بودند از کادر آموزشی برکنار و به کارهای اداری مشغولشان ساختم.» درکنار تبعیض هایی از این گونه، سازمان ها و نیروهای اسلامی نیز که ابراز هویت بهاییان را اهانت و توهین به اسلام می پنداشتند به بهایی آزاری پرداختند. از جمله برخی در صدد برآمدند که حظیرة القدس را که مرکز اداری و عبادی بهائیان در تهران بود خراب کنند. اگرچه شایعه تخریب حظیرة القدس از اردیبهشت 1327 در جریان بود، اما این نقشه در16 اردیبهشت1334 به کارگردانی حجة الاسلام محمدتقی فلسفی، واعظ مشهور تهران، عملی شد. وی که رابط آیتالله بروجردی و دربار بود، این ماجرا را به گونهای سازگار با شرایط پس از انقلاب در خاطرات خود بازپرداخته است.84

در پی بسیج همگانی که از جانب وعّاظ و سخنران های مذهبی در جریان بود، در ماه رمضان 1334 محمدتقی فلسفی از رادیو تهران و آقای شکوهیده از رادیوی نیروی هوائی در سخنرانیهای خود خاطرنشان ساختندکه«خطر بهائیها از توده ای ها زیادتر است.»85 فلسفی در خاطرات خود یادآور شده است که سخنرانی های او علیه بهائیان با توافق قبلی آیت الله بروجردی و محمد رضا شاه صورت گرفت. او در مصاحبه ای با خبرنگار اتحاد ملی در 19 اردیبهشت 1334، درباره ملاقات خود با آیت الله بروجردی گفت: «قبل از اینکه ماه مبارک رمضان پیش آید من به قم مشرف شدم و در آنجا آیت الله بروجردی را بسیار ملول دیدم و گفتند حالا که قضیه نفت حل شده و کار توده ای ها هم به اتمام رسیده باید برای بهائی ها فکری کرد و قد علم نمود.» پس از این جلسه بنا به پیشنهاد آیت الله بروجردی، فلسفی با محمد رضا شاه ملاقات و در این دیدار به ایشان گفت: «آیت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئله بهائی ها که موجب نگرانی مسلمانان شده است، در سخنرانی های ماه رمضان که از رادیو پخش میشود مورد بحث قرار گیرد. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟» به روایت فلسفی، «او لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: “بروید بگوئید”.»86

ادامه دارد

پانوشت ها:

66. سراج انصاری، «از خواب غفلت بیدار شوید،» دنیای اسلام، 1 (20 مهر 1325)، صص 3-1.

67. در این باره ن. ک. به نامه وزیر فرهنگ به محمدتقی فلسفی، دنیای اسلام، 24-23 (1 فروردین 1326)، ص 1. همچنین ن. ک. به: محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص 183-181.

68. یوسف اطلس پرور، «مقاله وارده،» دنیای اسلام، 39 (17 مرداد 1326)، صص 2-1.

69. «تلگرافات وارده،» دنیای اسلام، 40 (24 مرداد 1326)، ص 2. در پی نشر این خبر دنیای اسلام گزارش داد که: «چندی است حضرت آقای بیان الحق مُبلغ شهیر اسلامی به شاهی تشریف آورده و وسائل تشکیل جامعه مسلمین را فراهم و اهالی هم با حسن استقبال اطاعت نموده و تاکنون سه نفر از بهائی ها را توبه داده و به دین شریف اسلام وارد نموده اند و تبلیغات ایشان رونق بازار منافقین را شکسته است. «خلاصه تلگراف های وارده،» دنیای اسلام، 16 (5 آبان 1326)، ص 3.

70. حسین شکوهی، «یک نفر وکیل مجلس نباید در ترویج مرام بهائی کمک کند،» دنیای اسلام، 46 (11 مهر1326)، ص 2.

71. «مخالفین دولت آقای هژیر متأسفند،» دنیای اسلام، 79 (13 تیر 1327)، صص 1 و 4؛ نقل از ص 4. 72. هژیر به دکتراقبال، سند شماره 36، محمدتقی فلسفی، همان، ص 480.

73. براساس گزارش لا این کمیسیون در 7 مرداد 1327 «در اطاق آقای وزیر فرهنگباحضورمعظمله وجنابآقای دکترمهران معاون وزارت فرهنگبه عضویتجنابآموزگار مستشار محترم دیوان کشور و جنابان آقایان شهابی و مشکوة از اساتید محترم دانشگاه و جناب آقایرضوی نماینده محترم مجلس شورای ملی و جناب یعقوب انوار و جناب آقای سعیدی از اعضای عالیرتبه وزارتفرهنگ و آقای تقویمدیراینروزنامه تشکیل» شد. «تشکیل کمیسیونتعلیمات دبستانها ودبیرستان ها،» دنیای اسلام، 83 (16 مرداد 1327)، صص 2-1.

74. درمورد دکتر برجیس ن. ک. به: «این پزشک را به عبادت دعوت کردند و سرانجام به طرز فجیعی او را به قتل رسانیدند،» فردوسی، 22 (26 فوریه 1939)، ص 8.. درمورد مهندس شهید زاده ن. ک. به: «آیا دزدان دست به ترور و کشتار زده اند؟،» مرد امروز، 116 (27 تیر 1326)، ص 6.

75. به مناسبت گشایش بیمارستان رازی، که داروخانه آنرا جماعت کلیمیان تهران به بیمارستان مجاناً هدیه کرده بودند، ایران باستان نوشت: «امروز قسمت اعظم تجارت دوا و داروخانه های تهران در دست یهودی ها است و از این راه یک عدم رضایت و نگرانی بین توده و مخصوصاً مردمان هوشمند و بصیر حکمفرما است زیرا عملیات آن ها را کاملاً و با درنظرگرفتن حقیقت هویت یهود نمی توانند بخیر و صلاح خود تشخیص دهند. . .» دراین نوشته ایران باستان ایرانیان یهودی را که از کهن ترین ساکنان ایران بوده اند بیگانه محسوب کرد: «بیمارستان رازی مؤسسه ای است صرف ایرانی و همانطور که تمام کارکنان آن از زن و مرد ایرانی هستند و باید هم ایرانی باشند قسمت حیاتی و مهم آن “دواخانه” نیز باید در زیر نظر رئیس بادانش آن و در دست ایرانیان اداره شود یعنی دوائی را که یهودی مجانی یا در مقابل پول بدهد نباید مورد اعتماد و قبول واقع شود زیرا به قول معروف در زیر کاسه نیم کاسه ای است.» ن. ک. به: «یادگاری از آئین گشایش بیمارستان رازی- یک انجمن با شکوه،» ایران باستان، 2:22 (9 تیر1313)، ص 2 و 11.

76. «فدائیان اسلام و حوزه علمیه قم،» تاریخ و فرهنگ معاصر، 1:2 (زمستان 1370)، صص 189-173، نقل از ص 183.

77 عبدالحسین هژیر پس از رسیدن به وزارت پیشه و هنر و سپس دارائی در 23 خرداد 1327 به نخست وزیری رسید. او به زبان فرانسه و روسی آشنا بود. تألیفات او عبارتند از: ازپطرز بورغ تا قسطنطنیه (تهران 1322)، تاریخ قرون وسطی یا جنگ صد ساله، نوشته آلبرماله و ژول ایزاک (تهران، 1311)، تاریخ ملل مشرق یونان، نوشته البرماله و ژول ایزاک (تهران، 1309)، حافظ تشریح: تبویب و تقسیم آن از روی مضامین (تهران، 1308).

78. سیدحسین امامی (1328-1303) در 20 اسفند 1324 احمد کسروی را ترور کرد.

79. «داستان کامل حادثه غم انگیز قتل هژیر وزیردربار شاهنشاهی. . .،» کاویان، 1 (19 آبان 1328)، صص 5، 15 و 17.

80. همزمان با نشر شایعه بهائی بودن هژیر، شایعات دیگری در باره مسیحی شدن او نیز در تهران انتشار یافت. ن. ک. به: «فوق العاده بهمن: هژیرمسیحیشده و مرتد می باشد،» در گزارش های محرمانه شهربانی (1327-28 شمسی)، به کوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1371، ج 2، ص 149؛ همچنین صص 128-127.

81. «25 خرداد 1327» در گزارش های محرمانه شهربانی، ج 2، صص 148-147.

82. «25 خرداد 1327» در گزارش های محرمانه شهربانی ج 2، ص 161 .

83. «از کی و چگونه و با چه مقدماتی وارد مبارزه با بهائیان شدند؟،» اتحاد ملی، 11:366(26 اردیبهشت 1334)، صص 1 و 4.

84. خاطرات و مبارزات حجة الاسلام محمد تقی فلسفی، مصاحبه ها حمید روحانی (زیارتی)؛ ویراستاران علی دوانی، محمد رجبی، محمدحسن رجبی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376.

85. «کامل ترین جریان و فعالیت هائی که منجر به اشغال حظیرة القدس گردید،» اتحاد ملی، 1:365 (19 اردیبهشت 1334)، ص 1.

86. فلسفی، همان، صص 191-190.

برگرفته از :
http://www.shahrvand.com/?p=15893

بهائی ستیزی واسلامگرائی - بخش سوم

محمد توکلی طرقی

«جمعیت مذهب جعفری» از دیگر سازمان های ضد بهائی دهه 1320 بود. در نامه سرگشاده ای از طرف این جمعیت سید مرتضی خلخالی و عبدالحسین معتضدی در پرچم اسلام ( بهمن 1326) خبر از نفوذ روزافزون بهائیان دادند:

«امروزه در تمام وزارتخانه ها و ادارات بهائی ها به شغل های مهم و مؤثری اشتغال و با مذهب پوشالی خود در تمام شئونات دینی مدنی و ملی ما وارد شده رفته رفته کار را به جائی رسانیده اند که در بعضی جاها برخلاف نص صریح قوانین موضوعه کشوری اشخاصی که هم مسلک آنان باشند توصیه استخدام کرده و بدینوسیله مشغول تبلیغات سوء خود می باشند.» در این نامه جمعیت مذهب جعفری از «پیشگاه مقدس و مبارک» شاهنشاه تقاضا کردند که «بهائی ها را از ادارات و وزارتخانه ها اخراج نموده و جلوگیری از تظاهرات آنان بنمایند.»44 دو ماه پس از نشر این نامه سرگشاده «یک نفر مسلمان» با ذکر «تبلیغات زهرآگین» بهائیان از مجلس شورای ملی درخواست کرد که «با صدور اعلامیه[ای] به این گونه اشخاص که ممکن است با ادامه اعمال بی رویه خود نظم و امنیت را مختل نمایند گفت هرچه زودتر از نقشه خائنانه خود دست بردارند؛ والا روزی خواهد رسید که ملت مسلمان ایران حساب خود را با دشمنان اسلام تصفیه خواهد کرد.» نویسنده سپس روی به «آقایان روحانیون» کرده هشدار داد که «آقایان محترمِ هر شهرستان باید کوشا باشند که تبلیغاتِ زهرآگینِ بهائی ها کوچک ترین اثری در روحیه مردم، مردمی که در جهل و نادانی بسر می برند، ننماید. باید با ایجاد دستگاه تبلیغاتی که متکی به مبادی عالیه مذهبی بوده و ایمان افراد را در انجام وظایف اخلاقی و رشد اجتماع و ترقی خواهی راسخ نماید مردم را روشن نموده تا هر فردی از افراد مسلمان قادر باشد که با منطق قوی و نشان دادن قدرت اسلام مشت محکم به دهان مخالفین اسلام بکوبد.»45 هدف اصلی بسیاری از هیئت ها و انجمن های اسلامی یی که در این دهه پرتحول به وجود آمدند کوبیدن همین «مشت محکم به دهان مخالفین اسلام» بود.

«جمعیت هیأت مروجین مذهب جعفری» از سازمان های اسلامی دیگری بود که از ائتلاف 60 الی 70 هیئت دینیتهران- از جمله هیئت محمدی، هیئت متوسلین، هیئت مرتضویون، هیئت انصار دینی، هیئت پیرعطاء- در سال 1326 به وجود آمده بود.46 در مجمع هیأت مروجین مذهب جعفری که در 20 آذر 1326 تشکیل شد شیخ مهدی شریعتمدار «اثبات نمود که از وظایف حتمیه ملت و دولت ایران قیام برعلیه اقدامات ضد دین و مذهب جعفری است با تصریحی که قانون اساسی به این مطلب نموده است.»47 این جمعیت که فعالیت های چشمگیری داشت در بیانیه ای در بهمن 1326 اعلام کرد: «بجز دین اسلام مخصوصاً مذهب حقه جعفری اگر اسمی از دین و مذهب در جهان میشنوید مطمئن باشید که صرف ایمان و عقیده نیست بلکه اصل و ریشه آن یک تشکیلات سیاسی و دسته بندیهای مرموزی است که برای اسکات شهوات و تأمین اغراض مشتی بازیگران سیاسی در لباس آئین جلوه گری می کند.» این بیانیه از «برادران عزیز» خواست که «در مقابل این سیل های بی دینی و عقاید گوناگون»، همچون امام جعفر صادق، فرزندان خود را «که مسلمانان آتیه و حافظ دین در این کشور اسلامی» هستند «به نیروی علم و دانش» مجهز سازند.48 جمعیت هیأت مروجین همچون دیگر هیأت های اسلامی، که در منازل و محله های سراسر ایران تشکیل میشدند، آموزش اسلامی را برنامه ای هدفمند و آینده ساز برای پیشگیری از پیشرفت بهائیان و «عقاید گوناگون» دانستند.

کانون انتشارات اسلامی رشت را «واعظ شهیر» حاج سید محمد علی صدرائی اشکوری در 1326 برای مقابله با «مذاهب مختلفه و پیروان آنها» بنیان نهاد.49 او چندی بعد شعبه ای نیز در بابل تأسیس کرد که بنا برگزارشی در مهرماه 1334 «تاکنون 21 نفر بهائی که . . . در اثر تبلیغ سودمند معزی الیه مشرف به دیانت مقدس اسلام شده و از گذشته اظهار ندامت و پشیمانی و توبه کرده اند و در جزو مسلمانان به اعمال واجبه عبادی خود مشغول و برادروار مورد احترام و مهربانی سایر مسلمانان شهرستان بابل قرار گرفته اند.» پس از ذکر نام این افراد ندای حق نوشت: « این است نتیجه تبلیغات دینی و کوشش مبلغین مذهبی که بحمدالله در همه جا گویندگان و واعظان و مُبلغین اسلامی مشغول بیداری مردم و هدایت آنها به راه راست بوده و جای نهایت شکرگزاری است که توفیقات بسیاری شامل حال همه مردم شده و این هم از برکات وجود حسین بن علیع است.»50

در مشهد نیز برای مقابله با بهائیان، مادیگرایان، و هواداران کسروی تشکلهایی چون انجمن تبلیغات اسلامی، انجمن پیروان قرآن، انجمن انصار فاطمی، کانون نشر حقایق اسلامی، و مبارزین اسلام تأسیس شد. جلسات انجمن تبلیغات در مسجد حاج فرهاد، انجمن انصار در منازل اعضاء، و مبارزین اسلام که از فدائیان اسلام پیروی میکردند نیز سیار بود.51 برنامه های تبلیغاتی انجمن تبلیعات اسلامی را فخرالدین حجازی به عهده داشت که با همکاری شیخ محمود تولایی ذاکر زاده (معروف به حلبی) مشهد را به یکی از مهم ترین مراکز مبارزه با بهائیان تبدیل کرد.52 حاج علی اصغر عابد زاده نیز انجمن پیروان قرآن را بنا نهاد که دارای چهارده مدرسه به نام چهارده معصوم بود.53

کانون نشر حقایق اسلامی از دیگر تشکیلات اسلامی مشهد بود که به همت محمدتقی شریعتی صدر تأسیس شد. بنابرگزارشی در تیر 1326«هنگامی که تبلیغات شوم کسروی جوان های اسلام را به پرتگاه بی دینی می کشاند، این مجاهد اسلامی چون سد مستحکمی درصدد برآمد که از تنفیذ مسمومات مهلکش جلوگیری نماید. دو سال را با تشکیل جلسات سخنرانی سیار برای تنویر افکار طبقه جوان گذرانیده تا اینکه در محرم امسال به کمک عده ای از خیرخواهان مشهد انجمنی به نام کانون نشر حقایق اسلامی تأسیس نمودند.»54 احسان الله پرتوی از جمله سخنرانان کانون نشر حقایق اسلامی بود که به کوشش شریعتی به اسلام گروید. بنابر گزارش پرچم اسلام پرتوی «امروز از مبلغین معروف و خدمتگذاران صدیق به جامعه تشیع می باشند و ذکر خیر ایشان در محافل و مجالس ورد زبان هاست و سخنرانی های ایشان معروف خاص و عام در مشهد و سبزوار و قوچان است.» درمصاحبه ای با پرچم اسلام درشهریور 1328 پرتوی گفت: «من اصولاً بهائی زاده ام و تا چهار پشت من بهائی بوده، پدر بزرگ من غلامحسین حیران سنگسری و معروف به استاد غلامحسین بوده که از منحرفین معروف سنگسر بود. پدرم هم در سنگسر فعالیت زیادی داشت، اکنون هم در سنگسر حیات دارد و مسلمان شده است.»55

بسیاری از رهبران آینده انقلاب اسلامی در فعالیت های تبلیغی و آموزش اسلامی که در نقاط دوره افتاده ایران در دهه 1320 در مقابله با بهائیان سازمان یافته بود شرکت داشتند. مثلاً آیت الله محمدحسینی بهشتی در گزارشی از دوران طلبگی خود نوشت: «درطول این سال ها فعالیت های تبلیغی و اجتماعی داشتم، در سال 1326 یعنی یک سال بعد از ورود به قم با مرحوم مطهری و آقای منتظری و عده ای از برادران حدود هجده نفر، برنامه ای تنظیم کردیم که برویم به دورترین روستاها برای تبلیغ و دو سال این برنامه را انجام دادیم.»56 آیت الله ربانی شیرازی نیز از فعالیت های خود در آن دوره چنین یاد کرد:

با بینشی که برای نجات ایران داشتم اقلیت هایی که به نام دین مشغول فعالیت بودند، اقلیت های سیاسی که برای تضعیف اسلام به وجود آمده می دانستم لذا با آنها دایماً در معارضه و مباحثه می بودم. از جمله صوفیه، بابیه، بهائیه و شیخیه. با فرقه صوفیه و بابیه و بهائیه زیاد بحث و گفتگو می نمودم به قسمی که از من گریزان بودند و حاضر به بحث نمی شدند، از همان ابتدای تحصیلات به تبلیغ پرداختم و در قری و قصبات و شهرستان های شیراز منبر می رفتم و در سال 1326 در اثر تبلیغات در سروستان 72 یا 82 نفر از بهائیان مسلمان شدند که روزنامه های پرچم اسلام و غیر آن منعکس نمودند.57

این شایعه که بهائیان، مادیگرایان و کسروی و هوادارانش در صدد نابودی اسلام هستند، در نگرش طلاّبی که در دهه 1320 در حوزه های علمیه مشغول تحصیل بودند تأثیری بسزا داشت. آنها که اغلب با نوشته هایی همچون «یادداشتهای دالگورکی» سیاسی شده بودند، هرگونه باور دینی خارج از مدار اسلام و تشیع را ساخته استعمار برای تضعیف اسلام می پنداشتند. بدین سان این نسل از طلاب مبارزه در راه اسلام را مبارزه با “استعمار” و مقابله با دِگردینی می پنداشتند. این نسل که از نزدیک شاهد فعالیت های تبلیغاتی و آموزشی بهائیان، حزب توده و کسروی و هوادارانش بود، نهادها و برنامه های تعلیماتی گسترده ای را برای مقابله با آنها بنا کرد. برای نیل به وحدت و یگانگی دینی، که از آموزه های احمد کسروی بود، آنها ایمان به مذهبی بجز تشیع را نقشه ای استعماری برای تجزیه ایران و تضعیفاسلام می پنداشتند. در مقابله اخلاقی با دگردینان و دگر اندیشان طلاب این نسل آینده ای را پی افکندند که معرّف حالِ اکنونِ ایران است.

نشر و تبلیغ اسلامی

نشریاتی همچون آئین اسلام، پرچم اسلام، دنیای اسلام، و ندای حق نقش مهمی در پیوند هیأت ها و انجمن های دینی و پیدایش حوزه همگان اسلامی داشتند. این حوزه که از بهم پیوستن نهادها و نشریات اسلامی سامان گرفت، با نقد اخلاقی ارزش های نوین که در جامعه پرتحول ایران از طریق نهادهای فرهنگی جدید همچون رادیو، سینما، تأتر، مدرسه، دانشگاه، احزاب و روزنامه ها و مجله های متنوع سازنده حوزه همگان ملی رواج می یافت، بدیلی اسلامی را پی ریخت. نشریات اسلامی ایران را «کشور شیعه» و ایرانیان را «ملت مسلمان ایران» قلمداد کردند و بدین سان حوزه ویژه ای را با راندن ایرانیان غیر مسلمان از حوزه همگان ملی پدید آوردند. آئین اسلام از نخستین روزنامه های اسلامی بود که در دهه 1320 منتشر شد. به قول سید محمدعلی تقوی این روزنامه، که به مدیری و سردبیری نصرت الله نوریانی از فروردین 1324 منتشر شد، «در طریق تبلیغ از دیگران پیش قدم بوده است.»58 پرچم اسلام به سردبیری سید عبدالکریم فقیهی شیرازی درفروردین 1325 آغاز به کارکرد و از روزنامه های هفتگی پرنفوذ بود. در شماره های نخستین پرچم اسلام به ندرت به بهائیان حمله می شد. برخورد با بهائیان عموماً غیر مستقیم بود و در نوشته های کسانی همچون حجة الاسلام نجم آبادی، سیدمحمود طالقانی، حسن نیکو، و عبدالحسین آیتی و محمدعلی شکاری دیده می شد.59 اما از 9 مهر 1326 به بعد پرچم اسلام مستقیماً به آئین بهائی و بهائیان حمله آغاز کرد. پرچم اسلام این تغییر روش را در یادداشتی چنین تشریح کرد:

با اینکه از بدو انتشار روزنامه پرچم اسلام تا مدتی وارد این قبیل مذاکرات نشده بودیم و مایل هم نبودیم، زیرا در دنیایی که امروزه عده زیادی از مردم منکر وجود خدا هستند و اساساً به مبداء و معاد معتقد نمی باشند، مذاکره در اطراف بهائیان که مسلکی است ساختگی و سیاسی مورد نداشت. معهذا چون اخیراً شنیده می شود برخلاف رعایت ادب و نزاکت و احترام به قوانین مملکتی شرارتهائی هم نموده اند از این هفته به بعد به درج حقایقی خوانندگان محترم را بشارت داده و امیدواریم شاید انشاءالله در گمراهان مؤثر واقع شود.

این تغییر رویه دقیقاً زمانی صورت گرفت که پرچم اسلام به علت مشکل مالی برای یک هفته تعطیل شده بود. سرمقاله همان شماره پرچم اسلام «سبب یک هفته تعطیل: سستی مشترکین- سیاست بیگانگان» بیانگر آن است که مبارزه با بهائیان دستاویزی برای جلب حمایت علماء و تهییج خوانندگان مسلمان بود. در این سر مقاله فقیهی شیرازی به علماء هشدار داد: «فقط برای آخرین دفعه به آقایان حجج اسلام و علمای اعلام و آقایان وعاظی که خود را فداکار و مجاهد شرع و شریعت میدانند یادآور می شویم که اگر ناچار از تعطیل این روزنامه دینی شویم همه دشمن شاد می شویم و روزی خواهد رسید که از این سهل انگاری و سستی و بی اعتنائی پشیمان خواهید شد.» در ادامه نوشته، فقیهی که شغل اصلی اش پزشکی و تخصص اش امراض مقاربتی بود به شرح اشتیاق خویش به روزنامه نگاری پرداخت: «من به حکم وظیفه دیانت. . . قدم در این راه پر خطر گذاردم و همانطور که بارها تذکر داده و یادآور شدم من این خدمت را از اطبای مسیحی و اولیاء بیمارستان های امریکایی تقلید نمودهام. فعالیت اطبای بهائی مرا وادار کرد که علی رغم تمام مشکلات قیام به این خدمت مقدس نمایم.»60 اگرچه فقیهی شیرازی پیشتر نیز سبب اشتیاق خود به تبلیغ اسلام را بازگفته بود، اما روایت قبلی او اندکی متفاوت بود:

در مدت تحصیل علم طب و آموزش در بیمارستان ها مدتی را که در بیمارستان امریکائی عملاً فن پزشکی را می آموختم خوشبختانه طرز تبلیغ مُبلغین مسیحی را مشاهده کردم و ناظر اعمال آنان بودم به خوبی به اسرار فعالیت و پشتکار آنان واقف شدم و به خوبی دریافتم که با تمام مشکلات و موانع که در کشور اسلامی ایران دارند چگونه برای ترویج مذهب منسوخه مسیحیت رنج می کشند و کوشش میکنند. در همان روزها سوگند یاد کردم که در اولین فرصت علاوه بر عهده روحی ممتد فن طبابت در راه خدمت به دیانت حقه اسلام از بذل مال و جان مضایقه نکنم. . . .

در این روایت که در مرداد 1326 نوشته شده بود اشاره ای «فعالیت اطبای بهائی» نبود. دراین نوشته فقیهی شیرازی تنها یادآور شد که با شش هزار خواننده «چه بسیار جوانان معصومی که نزدیک پرتگاه ضلالت کسروی بهائی و مادیگری شده و بوسیله این نشریه دینی از بدبختی و گمراهی نجات پیدا کردند.» با این کارنامه خدمت، فقیهی انتظار داشت که خوانندگان با ایمان به یاری پرچم اسلام برآیند.61

با این تغییر روش محسوس، در زمانی که آزار بهائیان در سراسر ایران شدت بیشتری یافته بود، در گزارشی وارانه پرچم اسلام (مهر 1326) نوشت: «نامه های رسیده از بعضی از شهرستان ها حاکی است که بهائیان به اشاره شوقی افندی شروع به شرارت و ضرب و شتم مسلمان ها نموده اند. . .»62 در شماره دیگری پرچم اسلام (بهمن 1326) عکس عبدالبهاء را در مراسم دریافت لقب”سِر”(Sir) چاپ کرد نوشت: «اختلافات مذهبیدر بین ملل شرق نتیجه سیاست خانمان برانداز دیگران است. در این مجلس بیگانگان به عبدالبهاء لقب سِر میدهند!»63 در پی این شایعه که «ماجراجویی در یکی از شهرستان ها مبادرت به سوزاندن این کتاب آسمانی نموده» در سر مقاله ای با عنوان «فرقه منحرف» در اسفند 1328 نوشت:«مزدوران بیگانه چون با تحریکات سیاسی و حزب سازی کاری از پیش نبردند، اکنون به دست عده ای معدود و محدود در نظر دارند به نام دین سازی و مسلک ساختگی ایجاد فتنه و فساد نمایند.» در ادامه این سرمقاله فقیهی شیرازی ابراز نگرانی کرد که «چندی است از اطراف و اکناف کشور، تلگرافات اهالی مبنی بر اظهار نگرانی و شکایت از فرقه منحرفین، آقایان علماء اعلام را متأثر و متأسف نموده به قسمی که نزدیک است منحرفین با قلت عددی که دارند باعث فتنه و فساد گردند.»64 برای پایان دادن به “سستی” خوانندگان مسلمان، پرچم اسلام آئین بهائی را «دین ساختگی. . . دول استعمارچی» قلمداد و بهائیان را که در آن سال تحت فشار شدید بودند «باعث فتنه و فساد» معرفی کرد.

دنیای اسلام هفته نامه دیگری بود که نقش مهمی در پیوستگی سازمان های اسلامی و سامان دادن مبارزات ضد بهائی داشت. این روزنامه اسلامی، که با مدیری و سردبیری سید محمدتقی تقوی انتشار می یافت، نگرش تاریخی خاصی را رواج داد که آینده سازی جنبشی اسلامگرا را به همراه داشت. در سرمقاله شماره نخستین (مهرماه1325)، سردبیر روزنامه که از فارغ التحصیلان مدرسه عالی سپهسالار بود، این نگرش تاریخی را چنین شرح داد: «ملت ایران بوسیله دین مقدس اسلام قرن ها دارای مجد و عظمت بوده و از تمدن حقیقی خود سرتاسر گیتی را کامیاب مینمود. اما امروز که دشمنان اسلام و ایران در اثر فعالیت های سیاسی چند قرن اخیر نفوذی در جامعه ما پیدا کردند توانستند که سنگ تفرقه میان ما انداخته و ما را بیچاره و ناتوان نمایند.» در این نگرش تاریخی که تفاوت چشمگیری با تاریخنگاری ایرانمدار دهه های پیشتر داشت، سردبیر دنیای اسلام برآنبود که دردوره رضاشاه «بهت و حیرت عجیبی جامعه فرسوده مسلمانان بقیةالسیف را فرا گرفته بود و بعضی چنان خیال می کردند که اصولاً آثار دیانت از کشور ایران محو و نابود خواهد شد و به هیچوجه روزنه امیدی هم پدیدار نبود تا اینکه حادثه شهریور 1320 رخ داد و. . . ناگهان دیده شد که اباطیل بیست ساله محو و نابود گردید.» آئین اسلام و پرچم اسلام برای مقابله با قلم هایی منتشر شدند که «به نام آزادی هر روز به یک عنوان خاص برضد دیانت اسلامیه صفحات چندی را سیاه می کند.» اما تقوی باور داشت که «برابر این همه انتشارات مضره و سیل بی دینی تنها دو روزنامه تأثیر حقیقی نخواهد داشت. بلکه باید اقلاً صدها روزنامه دینی از هرگوشه و کنار کشور انتشار یافته و به نشر حقایق پرداخته و با بی دینی ها و فساد اخلاق و بیماری های روحی و اجتماعی سخت مبارزه نماید تا بتواند دست هیئت اجتماع را بگیرد.»65

پانوشت ها:

44. مرتضی خلخالی و عبدالحسین معتضدی، «ملت ایران بیدار شوید: بهائیان دین، مذهب، تعصب، ملیت و ناموس شما را از بین می برند،» دنیای اسلام، 2:62 (24 بهمن 1336)، صص 1 و3؛ نقل از ص 3.

45. یک نفر مسلمان، «بهائی ها چه می گویند؟،» دنیای اسلام، 2: 68 (21 فروردین 1327)، صص 1 و 4؛ نقل از ص 4.

46. «جمعیت هیأت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، 79 (12 آذر 1326)، ص 2؛ «جمعیت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، 80 (19 آذر 1326)، ص 3.

47. «مجمع هیآت مروجین مذهب جعفری،» پرچم اسلام، 2:34 (3 دی 1326)، ص 1.

48. «بیانیه ای که در جلسه عمومی عصر 16/11/26 هیئت مروجین مذهب جعفری توسط آقای سید نصرالله شجاعی تنظیم و قرائت شد،» دنیای اسلام، 63 (1 اسفند 1326)، صص 1 و 3. نقل از ص 3.

49. «کانون انتشارات اسلامی،» پرچم اسلام، 2:32 (19 آذر1326)، ص 4.

50. «نتیجه مبارزه مبلغ اسلامی و بازگشت عده ای از منحرفین بهائی،» ندای حق، 6:2 (12 مهر 1334)، صص 1 و 2؛ نقل از ص 2.

51. عباس غله زاری، «مجامع مذهبی مشهد مقدس،» ندای حق 6:8 (264 آبان 1334)، صص 1 و 4؛ نقل از ص 4.

52. «ریشه اندیشه اسلام منهای روحانیت،» 15 خرداد، 4:14 (بهار 1373)، صص 27-16، به ویژه صص 26-27، یادداشت 9؛ «جمعیت های مؤتلف اسلامی مشهد و سرنوشت انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد،» 15 خرداد، 4:14(بهار1373)، صص 40-28، بخصوص ص 30.

53. صدرالسادات، «دو نمونه از فداکاری،» پرچم اسلام، 63(25 تیر 1326)، ص 3.

54.همانجا

. 55. مصاحبه با آقای احسان الله پرتوی که سابقاً منحرف بوده اند،» پرچم اسلام، 149 (31 شهریور 1328)، صص 2-1؛ نقل از ص 2.

56. محمد حسینی بهشتی، «و به اوست که سوگند می خورم که سازش نمیکنم،» شاهد، 7 (خرداد 1360)، صص 19-14،47؛ نقل از ص 16.

57. «به مناسبت هفدهم اسفند ماه سالگرد درگذشت آیت الله ربانی شیرازی. . .،» پیام انقلاب، 132 (25 اسفند 1363)، صص 21-18 و 31؛ نقل بر 20. این خبر در پرچم اسلام در «بخش مهم ترین اخبار کشور و جهان» چنین گزارش داده شده بود: «کسانی که اخیراً مسلمان شده اند- شصت و دو نفر به شرح زیر بوسیله جناب آقای آقا شیخ عبدالرحیم شیرازی مُبلغ اعزامی از طرف آقایان علماء و روحانیون شیراز در سروستان شیراز مشرف به دین مبین اسلام گردیدند.» ن. ک. به:«مهم ترین اخبار کشور و جهان،» پرچم اسلام، 94(12 فروردین 1327)، ص 2.

58. «دنیای اسلام برای چه انتشار می یابد؟،» دنیای اسلام، 1 (20 مهر1325)، صص 2-1؛ نقل از 2.

59. حجة الاسلام نجم آبادی، «یک سؤال از شوقی افندی و پیروانش،» پرچم اسلام، 63 (25 تیر1326)، صص 1 و 3؛ سید محمود طالقانی، «مهدی موعود،» پرچم اسلام، 1:17(27 تیر 1325)، ص 4؛ محمدعلی شکاری، «گفت و شنود با بهائیان،» پرچم اسلام 71 (26 شهریور 1326)، ص 3؛ حسن نیکو، «شجاعت مولود دیانت و امت است،» پرچم اسلام، 22 (7 شهریور 1325)، ص 2؛ عبدالحسین آیتی، «بازیگری بنی اسرائیل سبب خواری ایشان است،» پرچم اسلام، 23 14 شهریور 1325)، ص 1.

60. عبدالکریم فقیهی شیرازی، «سبب یک هفته تعطیل: سستی مشترکین- سیاست بیگانگان،» پرچم اسلام، 72 (9 مهر 1326)، ص 1.

61. عبدالکریم فقیهی شیرازی، «مبارزه ما مقدس و پیروزی نهائی با اسلام است،» پرچم اسلام، 66(22 مرداد 1326)، ص 1.

62. «شرارت بهائی ها،» پرچم اسلام، 2:24 (9 مهر 1326)، ص 2.

63. «اختلافات مذهبی،» پرچم اسلام، 88(22 بهمن 1326)، ص 1.

64. «فرقه منحرف،» پرچم اسلام، 170 (4 اسفند 1328). صص 2-1.

65. «دنیایاسلام برایچه انتشار مییابد؟!» دنیای اسلام، 1 (20 مهر 1325)، صص 2-1.

* محمد توکلی طرقی پرفسور تاریخ و تمدن های خاور نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه تورنتو است.

برگرفته از :
http://www.shahrvand.com/?p=15853

بهائی ستیزی و اسلامگرائی - بخش دوم

محمد توکلی طرقی

این نگرش توطئه آمیز تنها کارِ افرادِ ناآگاه به فن تاریخنگاری نبود. چندی پس از انتشار «یادداشت های دالقورکی» فریدون آدمیت، روایت دیگری عرضه کرد که در آن ملاحسین بشرویه ای مأمور برانگیختن سیدعلی محمد شده بود. وی در امیرکبیر و ایران، که نخستین بار در 1323ش منتشر شد، گزارش داد که ملاحسین بشرویه ای «ملائی بود تیزهوش، زباندار، و دلیر و از سال 1245[ه.ق/1829م] که در مشهد اقامت داشت به صحنه سیاست وارد گردید و به عمّال انگلیس راه یافته نزدیک شد.» به قول آدمیت، آرتورکونولی (Arthur Conolly) انگلیسی که «به انجام ماموریت مهمی در صفحات خراسان و افغانستان و ترکستان وارد مشهد گردید با بعضی از علمای آنجا مثل ملاحسین و آخوند محمد جواد و ملا احمد آخوندزاده دوستی و یگانگی ریخت و با ایشان، که محرم اسرار و تنها کسانی بودند که از مأموریت او آگاهی داشتند، راه هرات پیش گرفت و به انجام کار خود پرداخت.» ملاحسین “بازیگر” که «مدتی در کوفه اقامت داشت و بساط ملائی و روحانیگری را در آنجا گسترده بود» برای انجام وظیفه به شیراز آمده «با سید علی محمد طرح دوستی ریخت و پس از چند روز مباحثه و گفت و شنود مقدمات ظهور امام زمانی را چیدند.» پس از ذکر اختلاف بین بهاءالله و صبح ازل، آدمیت نوشت: «چنان که ملاحظه می گردد، ازلیان (بابیان) به حمایت انگلیس پشت گرم و روس ها نیز میرزا حسین علی و بالنتیجه بهائیان را زیر حمایت گرفته بودند و به همین جهت است که ادوارد براون بطبع نقطة الکاف که جانشینیصبح ازل را ثابت کرده و مقاممیرزا حسین علی را غصبی مینماید، دست یازیده. . .» او درباره ادوارد براون که با برخی از ازلیان رفت و آمد داشت نوشت «انسان وقتی که کتاب یک سال در میان ایرانیان تالیف ادوارد برون را مطالعه می کند. . . آن وقت می فهمد این «افسر آزموده» انگلیسی چقدر خدمت بزرگی به دولت خود کرده است.» به پیروی از خبرنگاری انگلیسی که «کاپیتان تومانسکی»(Capitain Toumansky) روسی را عامل انتشار آثار بهائیان پنداشته بود، آدمیت نیز میگوید «ما هم با همین سنخ استدلال ادوارد برون انگلیسی را از کسانی می دانیم که ماموریت های رسمی در اشاعه این مذهب سیاسی داشته است.» در شرح این روایت، آدمیت نوشت: « اصولاً دین بابی و بهائی، اگر رنگسیاسی نگرفته بود، و دست بیگانه ریشه آن دو را تغذیه نمی کرد، مسلماً مثل هزاران فرقه دیگر، که در گوشه و کنار ایران، هرچند یکبار، می روید و می بالد و میخشکد، در زوایای تاریک و قَفْرِ این پهن دشت مدفون می شد و این آتشها، سرو صداها و جنجال ها از آن بر نمی خاست.» در پایان این نوشته آدمیت دیدگاهی که گزارش تاریخی او و نویسنده “یادداشت ها” را شکل داده بود، بدین سان بیان کرد: « تمام این فسادها از شاهکارهای پرآشوب سیاست بازان ماهری میباشد که از غفلت و سادگی ملت ایران سوء استفاده نموده، و رگ خواب و نبض جامعه را در دست گرفته و آهنگ خواب آوری در گوش او ساز کرده، تخم نفاق و جدائی را میان ایشان پراکنده، امنیت و آرامش ایران را بر باد داده اند.»19 این پیش فرض زمینه ساز تئوری های توطئه آمیزی بود که کیش بهائی را “مذهب سیاسی” و ساخته و پرداخته دشمنان ایران و اسلام قلمداد میکرد. در این نگرش اراده و انتخاب آگاهانه مردم نقش تعیینکننده ای نداشت.

اولین بهائیان تبریز

چنین نگرشی شالوده ساخته های بهائیت در صحنه دین و سیاست (1326ش) تالیف انور ودود را فراهم ساخت. این کتاب که با مقدمه یی از آیت الله ابوالقاسم کاشانی به چاپ رسیده بود، مبارزه با بهائیت را به عمده ترین هدف جامعه روحانیت شیعه تبدیل کرد. با واقعی پنداشتن «یادداشت های کینیاز دالقورکی»، انور ودود نتیجه گرفت که «میرزا علی محمد باب زائیده سیاست روس ها بود.» بدین روایت، پس از کشته شدن باب و در«دنباله نقشه قبلی»، «روس ها به میرزا حسین علی (بهاءالله) کمک کردند.» دراین تاریخ پردازی رابطه های خیالینی رویدادهای برگزیده را به یکدیگر وصل می کرد و گزارشی شبه تاریخی اما باور کردنی را برمیساخت که کارآیی بخصوصی در مبارزات سیاسی ایران داشت. این روایت همچون دیگر روایت های توطئه محور به سادگی دولتهای روسیه، عثمانی، و انگلیس را در کار پی افکندن آئین باب و بهاء همدست ساخت. در این روایت، «عثمانی ها در اثر فشار و یا خواهش انگلیس ها میرزا حسین علی را در خاک خود نگاه داشتند و آن فشار و یا خواهش هنگامی آشکار شد که مدال را به عباس افندی دادند.» با چشم پوشی از زمینه تاریخی و دینی یی که به برآمدن اهل باب و بها انجامید، ودود ادعا کرد که «بهائیت ساخته هائی است که سیاست آن را به صورت دین درآورد.» نتیجه اخلاقی این تاریخ پردازی آن بود که «بهائیت ویران کننده اجتماع» قلمداد شد و «رجال مجلس و دولت» برای مبارزه با «ترویج دهنده آن» فرا خوانده شدند. در پاسخ به این فراخوان، آیت الله کاشانی در مقدمه کتاب نوشت:

دینی به نام بهائیت که زنا، قمار، رباء، خیانت، دروغ، تزویر و انواع منهیات و مفاسد اخلاقی را که نتیجه اش برهم ریختن نظامات بشری و بهم زدن مبانی نوامیس و اخلاق و ترویج دروغ و خرافات و نازل نمودن انواع مزخرفات خنده آور به نام وحی بر اغنامالله و به منظور سیاست بیگانگان که بدست سیاست بیگانه به وجود آمده بسیار خنده آور است و لازم نیست کسی در اطراف قوانین سخیفانه و سفیهانه آن که حتی عوام آن را تمسخر می کنند چیزی بگوید.

از آن پس نیز مخالفان بهائیان، برخلاف پیشینیان، کمتر به مبانی و قوانین آئین بهائی پرداختند و بیشتر به اشاعه این باور برخاستند که آئین باب و بهاء مرامی سیاسی است که «یگانه منظور آن شیاطین سوق مردم به اسم دین به بیدینی ولامذهبی می باشد.»20

مرتضی احمد آ. نویسنده (مستعار) تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی (1344 ه ش/1965م) نیز گمان داشت که «آئین ساختگی» بهائیت فقط برای گمراهی و تفرقه بین افراد این مملکت پی ریزی شده است. به گمان وی، رهبران بابی و بهائی نخست «سرسپرده دولت بهیه روس» سپس به «تایید دولت عثمانی» و پس از آن «به نفع حکومت انگلستان مشغول به فعالیت جاسوسی گردیده بودند.» در ادامه این گزارش رمان وار که ایرانیان پیش از سلطنت ناصرالدین شاه را «ملتی یکدل و هم پیمان» می شمرد، بابیان و بهائیان مسئول «کشمکش های داخلی» شناخته شدند زیرا:

از آنجا که آنها که ظلم می کنند با آنان که به ظلم راضی باشند و کسانی که بدان تن در دهند در پیشگاه خرد و وجدان یکسانند، می توانیم ایشان را هم در زمره استعمارگران بدانیم و حقاً هم چنین است. علاوه برآنکه مزدور اجانب بوده اند و آلت دست جاسوسان بشمار رفته اند گروه بسیاری را مستعمره خویش قرار داده و عقل آنها را استعمار کرده اند و بزرگ ترین سرمایه انسانیت را از آنها گرفتهاند و در پرتو این رفتار جان و مال و عرض و ناموس همگی را تحت فرمانروائی خود قرار داده اند. اگر استعمارگران دیگر برای چند صباحی از منابع درآمد کشورهای ضعیف استفاده کرده اند ایشان برای مدت ها یوغ استعمار را به گردن پیروان خود افکنده اند.

پس از اشاره به «تماس های سری آنان[بهائیان] با استعمارگران» نویسنده بدین نتیجه رسید که «استعمارگران به وسیله این ایادی همواره نقشه های خود را اجرا داشته و می دارند و از طرفی حس دینی افراد را از بین می برند تا بهتر بتوانند به آمال خود نایل گردند.»21

این گونه تاریخ پردازی و واقعیت سازی بجای آنکه پدیده های تاریخی را برآیند تأثیر متقابل عوامل درونی و برونی (محلی و جهانی) داند، علت ها و انگیزه های خارجی را تعیین کننده می پنداشت. بدین ترتیب نقشی را که پروردگار در چرخش ایام در تاریخنگاری کهن ایران برعهده داشت، در تاریخنگاری نو«قدرت های استعماری» برعهده گرفتند. آیت الله ناصر مکارم شیرازی، در یکی از نخستین نوشته هایش که در 1333ه ش/1954م به چاپ رسید، این پدیده فکری را این گونه شرح داد:

به عقیده من، این روحیه عجیبی که در بسیاری از ما ایرانیان پیدا شده که حتی وزش باد و باریدن باران را از سیاست انگلیس ها می دانیم، بعید نیست که خودش از سیاست انگلیس ها باشد؛ که به کمک عمال آنها انتشار یافته و به وسیله آن هر جنبش اصلاح طلبانه ای را نیز لکه دار می سازند! چه سیاستی از این بهتر که امروز در جامعه ما در هیچ طبقهای کسی بهکسی اعتماد ندارد، و همه به همه بدبینند. بدیهی است که این حس بدبینی و عدم اعتماد، روح یأس و نومیدی از اصلاحات را در افراد میدمد و بالنتیجه قدرت اراده و تفکر را از همه سلب میکند. ملتی که اراده و تفکر ندارد هرگز استقلال سیاسی و اقتصادی هم نخواهد داشت [تأکید در اصل].22

این نگرش “عجیب” در تاریخ نگاری که با گفتمان های سیاسی معاصر ایران عجین است پیامد روندی دگرستیز و دگرزدا بود که تحولات داخلی در ایران را به کل زائیده نقشه و اراده ای خارجی قلمداد می کرد. بدین سان معماران ایرانی این شگرد در پی آن بودند که حریفان “وابسته” خویش را از گستره همگان بِزِدایند. این روش که نخستین بار علیه بابیان و بهائیان به کار گرفته شده بود، گفتمان و سامان سیاسی ایران را به سوی نفرت پروری، خشونتستائی، و خودکامگی گسیل داد.

بهائی ستیزی و حوزه همگان اسلامی

کناره گیری رضا شاه از سلطنت در شهریور سال 1320 صحنه سیاسی را برای شکوفایی نیروهایی که در دوره حکومت او سرکوب شده بودند گشود. در دهه 1320 هیئت ها و سازمان های اسلامی بسیاری در سراسر ایران برای مقابله با بهائیان، مادیگرایان، و هواداران کسروی تشکیل شد. در کنار احزاب سیاسی و هیئتهای محلی، تشکّلاتی همچون انجمن تبلیغات اسلامی، جمعیت مبارزه با بیدینی، اتحادیه مسلمین23جمعیت فدائیان اسلام، جامعه مسلمین، جامعه تعلیمات اسلامی، جمعیت مروجین مذهب جعفری، انجمن اسلامی دانشجویان، و کنگره جوانان اسلام24به سازماندهی تبلیغات و آموزش اسلامی پرداختند. در کنار این سازمان های سراسری، نیروهایی همچون کانون انتشارات اسلامی رشت و بابل، انجمن پیروان قرآن و کانون نشر حقایق اسلامی مشهد، 25 جمعیت دعوت اسلام گیلان، جمعیت برادران اسلامی کرمانشاهان، انجمن مبارزه با خرافات اصفهان، و کانون تبلیغات اسلامی شیراز تشکیلات گسترده ای را در حوزه فعالیت های خود فراهم ساختند. این تشکّل ها، مسجدها، حسینیه ها و محله ها را به حوزه به هم پیوسته ای برای تبلیغات و تعلیمات اسلامی تبدیل کردند. آنچه که این گردهماییهای تعلیماتی را از جلسات روضه خوانی و نمازگزاری مجزا می کرد اهداف آیندهساز آنها بود که برای مقابله با “لَجِنه های بهائی”، احزاب سیاسی و کانون های مدنی شکل گرفته بود. از طریق آموزش و نشر اسلامی این تشکیلات در پی آن بودند که مانع از پیشرفت بهائیان و اندیشه های غیردینی در آینده شوند. بدینسان، با ائتلاف و پیوستگی مساجد، منازل، و کانون های اسلامی مبارزه پیگیری برای ساختن آینده ای اسلامی آغاز شد. در این چالش ها نشریاتی چون آئین اسلام، پرچم اسلام، دنیای اسلام، وندای حق نقش مهمی در اسلامی کردن حوزه همگان داشتند.

«انجمن تبلیغات اسلامی» از فعال ترین سازمان های ضد بهائی بود که در آغاز دهه 1320 تأسیس شد. عطاءالله شهاب پور، «بانی انجمن تبلیغات اسلامی»، در دهه 1310 از نویسندگان دایمی نشریه فاشیستی ایران باستان بود. شهاب پور با بازنگری به پیشینه خویش، اعتراف کرد که «من چند سال از درک حقیقت کور بودم. . . در عین حال که مغرور این همه عجب و کبر بیهوده بودم عامل سعادت به من روی آورد و در عرض چند ساعت آن همه کبر و ناز فرو ریخت. . . فهمیدم که خوشبختی در دین اسلام است و بس.» پس از دیدن «منظره حقیقت»، شهاب پور در فروردین 1321 به نشر جزوه ای به نام «آئین گشایش راه نو درعالم حقیقت» پرداخت.26 این جزوه نخستین اثر منتشره از سوی انجمن تبلیغات اسلامی بود، و درآن «فهماندن اهمیت دینداری» و «فهماندن حقانیت دین اسلام به دنیا» از اهداف انجمن تبلیغات اسلامی معرفی شد. انجمن در پی “اثبات” این باور بود که «ادیان موجوده امروزه جز اسلام همگی کهنه و منسوخ و خرافی یا ساختگی هستند و دین حقیقی که باید پیروی کرد دین اسلام است.»27 جلال آل احمد، نعمت جهانبانویی (سردبیر هفته نامه فردوسی)، علی اکبر شهابی، و محمدعلی و محمدحسن و عبدالرحیم و علی اکبر علمی (گردانندگان نشر علمی) از جمله “یاران” سرشناس انجمن تبلیغات اسلامی در سال 1322 بودند.28 شهاب پور به منظور پیشبرد اهداف انجمن، همکاری نزدیکی با علماء برقرار کرد و آنها را به نگارش کتاب هایی ساده فهم، «خودآموز فقه»، تشویق نمود. مجتهد کمره ای، هبةالاسلام شهرستانی، و محمود طالقانی از جمله همکارانی بودند که انجمن تبلیغات اسلامی نوشته هایشان را به چاپ رساند.29 برای جلب همکاری علماء انجمن به بسیج نیرو برای اجرای «اصل دوم متمم قانون اساسی و ورود پنج نفر از علمای طراز اول به مجلس شورای» پرداخت. انجمن تبلیغات اسلامی خواهان بود که در این بسیجِ «برادران اسلامی» «دولت و مجلس را وادار نمائید این اصل مهم را که نجات ایرانیان و مسلمانان بسته به آن است اجرا نمایند.»30برای پیشبرد تبلیغات اسلامی، انجمن در 1326 به تأسیس «دارالعلوم دینی وعربی»،31 انتشار مجله هفتگی نوردانش (مهر1326)، و ایجاد «آسایشگاهی برای زوار درکربلا» اقدام کرد.32 درکنار جزوه های تعلیماتی که از فروردین 1321 تا آبان 1323 در 000،128 نسخه چاپ شدند،33 انجمن به نشر سالنامه نور دانش نیز پرداخت. این سالنامه که از سال 1324 منتشر شد اغلب شامل معرفی نامه بهائیانی بود که درآن سال به اسلام گرویده بودند. این معرفی نامه ها معمولاً با ندامت نامه ای همچون متن زیر که در 1345/1966 به چاپ رسیده بود همراه بود:

اینجانب رهبر زمانی فرزند مرحوم محمدتقی دارای شناسنامه شماره 9 متولد 1318 بهائی زاده اهل و ساکن همت آباد آباده پس از تجربه حقیقت واقعی و تماس با افراد روشنفکر مسلمان به بطلان و پوشالی بودن مرام ضاله واقف نفرت و انزجار شدید خود را نسبت به این مرام اعلام می دارم و دین مبین اسلام و شریعت مقدس اثنی عشری را یگانه راه درست و آئین جاودانی دانسته به ختمیت رسالت و نبوت حضرت محمد بن عبداللهص واقف حضرت علی بن ابیطالبع و یازده فرزندش را راهنمایان و پیشوایان و امامان بحق و اوصیاء پیغمبر اسلام می شناسم.

این ندامت نامه پیش نوشته شده همانند ندامت نامه شخص دیگری بود که خود را «اهل و ساکن ده بیدآباد» معرفی کرد.34

انجمن تبلیغات اسلامی در دهههای 50-30 از فعال ترین سازمان های ضد بهایی در ایران بود35در دو دهه پیش از انقلاب این انجمن به «انجمن ضد بهائی» و «انجمن حجتیه» معروف شد و سران آن از چهره های با نفوذ جمهوری اسلامی شدند.

«جامعه تعلیمات اسلامی» سازمان دیگری بود که با اشاعه آموزش اسلامی در صدد پیشگیری از گسترش آئین بهائی بود. این جامعه که در اوایل 1322با پیشنهاد عباسعلی اسلامی واعظ و«کمک شش نفر از فضلا» به وجود آمد و به این نتیجه رسید که بهترین وسیله اصلاحات دینی و اجتماعی آموزش و پرورش دینی بدون دخالت در سیاست روز است. در پایان سال 1323 این جامعه هفت آموزشگاه شبانه علوم دینی تاسیس کرد. در خرداد 1325 تعداد این آموزشگاه ها در شهر تهران به 24 و تعداد دانش آموزان آن ها به 2337 رسید. در پایان 1326 تعداد مدارس شبانه به 45 و مدارس روزانه به 16 شعبه افزایش یافت. بنا به گفته عباسعلی اسلامی در طی 25 سال فعالیت، جامعه تعلیمات اسلامی «بیش از 170 مؤسسه فرهنگی توأم با تعلیمات دینی و اخلاقی» بنیان نهاد.39 در کنار شعبه های تهران، آموزشگاههای جامعه در شهرها و روستاهایی برپا شد که در آن ها بهائیان فعالیت های آموزشی داشتند.

جامعه تعلیمات اسلامی، «برای خدمت به میهن و فداکاری در راه دین مبین اسلام»، توجه خاصی به خبرپراکنی داشت. به عنوان نمونه، حسین عبداللهی در نامه ای به «حجج اسلام و مراجع تقلید» گزارش داد که در سفری به دهات اطراف اصفهان، واعظ تهرانی آقای غلامرضا فیروزیان شاهد آموزش بهائی در قهوهرخ اصفهان بود:

یک نفر بهائی چندین سال است بچه های مسلمان را بجای بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الابهی و بجای تعلیمات و دستورات اسلامی تعلیمات بهائیت و حتی قبله را به طرف دیگری . . . به این نونهالان اسلامی نشان می داده است و حتی چند نفر دختر مسلمان در این مکتب نیز بوده اند که کاملاً از روی کتاب های مخصوص تعلیمات پوشالی بهائیت را به آنها یاد می داده است. آیا علت این خرابی ها چیست؟! و مسئول کیست؟!

در ادامه این گزارش عبداللهی خاطرنشان ساخت که «به عقیده ما تمام این مفاسد و خرابی ها در اثر نبودن مربیان دینی در این محل های مختلف است و هرگاه در راه چاره بیش از این غفلت شود طولی نخواهد کشید که این یک مشت مسلمان ساده لوح دهات که دسترس به وعظ و خطابه های دینی ندارند یک مرتبه تغییر ماهیت خواهند داد!!» این «نماینده مطبوعات اسلامی[و] خبرنگار جراید دینی» راه حل این مشکل را آن دانست که «آقایان مراجع مخصوصاً آیت الله بروجردی و آقایان حجت و فیض کثر الله امثالهم هرچه زودتر یک عده طلاب روشنفکر و جدی را که بتوانند از عهده تبلیغات لازمه و تذکرات مفیده برآیند مامور دهات اطراف شهرستان ها نموده که بوسیله تبلیغات دینی سد پیشرفت این افراد بیدین و بی بها شوند» در ادامه، گزارشگر از «حاج شیخ عباسعلی اسلامی مدیر و مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی که مردی جدی و روشنفکر هستند» خواست که «عده ای را مأمور نمایند که در تمام شهرستانها شعبات زیادی از کلاس های درسی جامعه را تشکل داده و مخصوصاً دهات و قراء دور از دست را بیشتر تحت نظر داشته باشند؛ بلکه به خواست خدا و کوشش مسلمانانِ بیدار سدی در مقابل راهزنانِ دین فراهم آید و یک مشت کشاورز بیسواد از چنگال این پیشوایانِ فتنه و فساد محفوظ و مصون بمانند.»40 در پی انتشار این نامه، مهدی صدیقی در اطلاعیه ای مژده داد که «بحمدالله در اثر چند شب سخنرانی از طرف شیخ غلامرضا فیروزیان آموزشگاه شماره 6 شبانه جامعه تعلیمات اسلامی شعبه اصفهان درآن محل تشکیل و پس از یک سلسله مذاکرات دینی با معلم بهائی مزبور مشارالیه در عقیده خود متزلزل و مکتب خود را بهم زده و فعلاً هم از آن ده خارج شده است.» در این زنجیره خبرهای تبلیغاتی که در روزنامه دنیای اسلام منتشر شد، غلامرضا فیروزیان هم منبع اصلی خبرِ تبلیغات ِ بهائیان و هم بانی تأسیس آموزشگاه تعلیمات دینی در قهوه رخ بود.

درکنار تبلیغات خبری، جامعه در تدوین متون درسی نیز دست داشت. همزمان با کوشش آیت الله بروجردی برای افزودن تعلیمات دینی به دروس دبستانها و دبیرستان ها، حسنعلی گلشن، مدیرکل مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، اخلاق گلشنی را برای تدریس در مدارس شبانه و روزانه آن جامعه تألیف کرد و امیدوار بود که «وزارت فرهنگ نیز تدریس این کتاب را دردبستان ها و دبیرستانهای مربوطه تحت عنوان تعلیمات دینی مقرر دارند.»42در ماه های آخر حکومت دکتر مصدق این شایعه که دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ قصد دارد جامعه تعلیمات اسلامی را تعطیل و مدارس بهائی را تقویت کند نقش مهمی در بسیج احساسات دینی علیه دولت وی داشت.43

پانوشت ها:

19ـ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران یا ورقی از تاریخ سیاسی ایران، مقدمه محمود محمود، تهران: بنگاه آذر، 1323، نقل قول ها به ترتیب از صص 243، 244،256،258 و 259. ارتباط ادوارد براون با ازلیان را پیش از آدمیت، مُبلغ نامی بهائی ابوالفضل گلپایگانی به تفصیل درکشف الغطاء عن حیل الاعداء (1333هق/1294ه ش) گزارش داده بود. این کتاب در واقع ردیه ای بر نقطة الکاف حاجی میرزا جانی و مقدمه آن که به نام ادوارد برون انتشار یافته می باشد. دراین مقدمه که گویا به یاری محمد قزوینی نوشته شده بود، نویسنده از ازلیان به نیکی یاد کرده بود. گلپایگانی در «کشف اغراض پروفسور عالیجناب» نوشت: «باید دانست که حمایت و رعایت مستر براون از ازلیان و ضدیت و سعایت او نسبت به بهائیان بر یک سبب اساسی عمومی و بعضی اغراض شخصی خصوصی استناد دارد.» او«رقابت مذهبی و عصبیت دینی» را مسبب عمومی این ضدیت برشمرد و برآن بود که «مُبلغین نصرانیت» در ایران مزاحم و رقیبی «بزرگ تر و قوی تر از ملت بهائیه نداشته و ندارد.» برای از پای درآوردن این حریف، به روایت گلپایگانی، امثال ادوارد براون به حمایت از ازلیان پرداختند: «لکن ازلیان چون از دعوت ناس به علت خوف و هراس عاجزند لذا محض پیدا کردن اشخاص هم نفس در بی دین ساختن مردم سعی بلیغ مبذول می دارند و برای پاشیدن تخم نصرانیت اراضی سخت ناهموار را به جهت پروتستانیان نرم و شیار می سازند و بالبدیهه نفرت و ضدیت با رقیب و مزاحم وانس والفت با مساعد و معاون طبیعی هر قوم و ملت است.» ن.ک.به: میرزا ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، مرو شاهجهان: مهدی بن ابوالقاسمالعلوی، 1334ه.ق.، صص 437 و 435. دکتر حشمت مؤید در یادداشتی یادآوری کرده اند که 123 صفحه از کشف الغطاء را میرزا ابوالفصل گلپایگانی نوشته و بقیه را پس از مرگ او خواهر زاده اش سید مهدی گلپایگانی تکمیل کرده است.

20ـ انور ودود، ساخته های بهائیت در صحنه دین و سیاست، با مقدمه سیدابوالقاسم کاشانی، تهران: چاپخانه شرکت مطبوعات، 1326ه. ش. انور ودود که پدر جدش، میرزا محمود کلانتری کاشی، و خاله زاده پدرش، عین الملک هویدا، نقل قول ها به ترتیب از صص 2، 18،21، 139،140،141. از بهائیان سرشناس بودند، این کتاب را نخست به زبان عربی، محازل البهائیة علی مسرَح السیاسیه و الدین، (1947) نوشته بود.

21ـ مرتضی احمد آ، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، چاپ 3؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1346، نقل قول ها به ترتیب از صص 36،68-66، 75،76 و 79. عنوان روی جلد چاپ سوم این کتاب که در 10000 جلد به طبع رسیده بود «پرنس دالقورکی» است.

22ـ ناصر مکارم شیرازی، چاپ 17، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1357، ص 258.

23ـ «برادران دینی متحد شوید،» دنیای اسلام، 1:5 (18 آبان 1325)، ص 2. پس از کشتن احمد کسروی، «جمعیت مبارزه با بی دینی» که به کوشش حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، و شیخ مهدی شریعتمداری و برخی دیگر از علما برای مبارزه با او تشکیل شده بود به «اتحادیه مسلمین» مبدل شد. یکی از اهداف اتحادیه «مبارزه منطقی با هرگونه بیدینی ها و نبرد قلمی با انتشاراتی که برضد اسلام و و طریقه حقه جعفری شده و می شود» بود.

24ـ سید محمد مهدی موسوی (آل طعمه) دبیرکل کنگره جوانان اسلام، «حقایق آشکار می شود» دنیای اسلام، 1 (20 مهر1325)، ص 3.

25ـ صدرالسادات، «دو نمونه از فداکاری،»پرچم اسلام، 63 (25 تیر1326)، ص 3.

26ـ عطاءالله شهاب پور، شهادت علم و فلسفه به اهمیت و خوبی نماز و روزه: فوائد دینی، روحانی، جسمانی، اخلاقی، اجتماعی، چاپ 3؛ تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، 1323، ص 274.

27ـ عطاء الله شهاب پور، آئین گشایش راه نو در عالم حقیقت : نشریه یکم انجمن تبلیغات اسلامی، چاپ 4؛ تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، 1323.

28ـ انجمن تبلیغات اسلامی، یاران ما: شرح مختصری از آغاز یک کوشش بزرگ در راه اسلام، تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، 1322، صص 13 و21.

29 ـ مجتهد کمره ای، روحانیت و اسلام وفقه اسلام با مدارک و نصوص احکام؛ هبة الدین شهرستان، راهنمای یهود و نصارا؛ محمود طالقانی (مترجم)، راهنمای مناسک حج.

30ـ رمضانعلی رحیمیان، «اعلام به کلیه مسلمانان ایران،» دنیای اسلام، 39 (17 مرداد 1326)، ص 3.

31ـ «دارالعلوم دینی و عربی،» دنیای اسلام، 2:57 (19 دی 1326)، ص 3.

32ـ عطاءالله شهاب پور، «یک پیشنهاد مهم و سودمند: آسایشگاه برای زوار حسینی،» دنیای اسلام، 35 (20 تیر 1326)، صص 2-1.

33ـ یازده جزوه تعلیماتی انجمن تبلیغات اسلامی از فروردین1321تا آبان 1323 در 000،128 نسخه چاپ شد. ن. ک. به: عطاء الله شهاب پور، مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی، تهران: انجمن تبلیغات اسلامی، 1323، ص 3.

34ـ «اینها ازراه گمراهی بازگشته اند،» سالنامه نوردانش، 21 (1345)، صص 231 و 231.

35ـ سید حمید روحانی، «ریشه اندیشه اسلام منهای روحانیت،» 15 خرداد، 4:14 (بهار1373)، صص 27-17، به ویژه ص 26، پس نوشت شماره 10.

36ـ برای گزارشی از فعالیت های انجمن تبلیغات اسلامی در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد ن. ک. به: «جمعیت های مؤتلف اسلامی مشهد و سرنوشت انتخابات دره هفدهم مجلس شورای ملی در مشهد،» 15 خرداد، 4: 14 (بهار1373)، صص 40-28؛ برای گزارشی از همکاری نزدیک این انجمن با ساواک ن. ک. به: سید حمید روحانی، صص 27-17؛ «ساواک و انجمن حجتیه،» 15 خرداد،17 (زمستان 1373)، صص 125-123. برخی از تاریخنگاران جمهوری اسلامی انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن ضد بهائیت) را “استعماری” فرض کردهاند: «دلیل استعماری بودن این فرقه این است که در اوج خفقان پهلوی که ساواک به هیچ نیروی مذهبی اجازه فعالیت نمی داد این ها آزادانه (مانند بهائیت) با آرم و پرچم مشغول تبلیغ بودند. این دو فرقه متضاد؛ درتحقیق اهداف شوم استعماری هماهنگ عمل میکردند. بهائیت دخالت در سیاست را منع کرده بود. انجمن ضد بهائیت نیز دخالت در سیاست را ممنوع اعلام کرده و از افراد انجمن تعهد می گیرد که در سیاست دخالت نکنند. بهائیت حکم جهاد را لغو شده اعلام می کند. انجمن در پوشش یک شعار عوام فریبانه و به ظاهر مقدس یعنی اختصاص حکومت به امام عصرع جهاد و مبارزه را متوقف میکند،» «حربهتکفیر، 3؛ استعماروتکفیر،» حوزه، 16(شهریور 1365)، صص120-93؛ نقلازص111.

37ـ «جامعه تعلیمات اسلامی،» پرچم اسلام، 1:10 (9 خرداد1325)، ص 4؛ «جامعه تعلیمات دینی،» پرچم اسلام، 10 (9 خرداد1325)، ص 4؛ «جامعه تعلیمات دینی،» پرچم اسلام، 11 (16 خرداد 1325)، صص4-3. همچنین ن. ک. به: «بازهم دو شخصیت متضاد،» دنیای اسلام، 53 (21 آذر 1326)، صص 1 و 3.

38ـ «انجمن تعلیمات اسلامی،» پرچم اسلام، 2:44 (20 اسفند 1326)، ص 3.

39ـ عباسعلی اسلامی، «طرح نو،» در گفتار وعاظ: مجموعه سخنرانی های جمعی از دانشمندان و وعاظ مشهور ایران، از تألیفات محمد مهدی تاج لنگرودی، چاپ 9؛ تهران : انتشارات خزر، 1362، صص 26-17، نقل از ص 24.

40ـ حسین عبداللهی،«قابل توجه آقایان حجج اسلام و مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیت الله بروجردی مد ظله العالی،» دنیای اسلام، 2: 58 (26 دی 1326)، صص 2-1، نقل از ص 2.

41ـ «در خصوص قهوه رخ اصفهان،» دنیای اسلام، 2:60 (10 بهمن 1326)، ص 2.

42ـ «کتاب اخلاق گلشنی،» دنیای اسلام، 58 (26 دی 1326)، ص 2.

43ـ درباره دستور دکتر آذر وزیر فرهنگ درباره تعطیل کردن جامعه تعلیمات دینی ن. ک. به: علی دوانی، «شیرین کاری آقای دکتر آذر،» ندای حق، 148 (31 تیر1332)، صص 1 و 4؛ «نقش وزیر فرهنگ در انحلال جامعه تعلیمات دینی،» ندای حق، 149 (7 مرداد 1332)، صص 2-1؛ عباس غله زاری، «آقای وزیر فرهنگ اینجا ایران و کشور اسلامی است،» ندای حق، 150 (14 مرداد 1332)، صص 1 و 4؛ «تقلیل دروس شریعت و ،» ندای حق، 152 (28 مرداد1332)، صص 1 و4؛ «دکتر آذر چه شد؟،» ، 155 (18 شهریور 1332)، صص 1 و 4.

* محمد توکلی طرقی پرفسور تاریخ و تمدن های خاور نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه تورنتو است।

برگرفته از :
http://www.shahrvand.com/?p=15653

بهایی ستیزی و اسلامگرایی ـ بخش اول

محمد توکلی طرقی

مقدمه

گفتمان های سیاسی ایران در نیم سده گذشته کیش بهائی را آئینی بیگانه جلوه داده اند. این نگرش پیامد فراموشکاری هایی عامدانه برای غیرخودی برنمایاندن آئینی است که از بطن حوزه های علمیه شیعه و فرهنگ دینی ایران در نیمه دوم سده سیزدهم هـ. ق/ نوزدهم میلادی برآمده بود. زمینه غریبه سازی این جنبش شیعی ـ ایرانی با تبعید رهبران بابی و بهایی به بغداد پس از قصد جان ناصرالدین شاه در 1268ه ق/1852م فراهم آمد.1 در روایت هایی شبه تاریخی که در دهه 1320 شمسی/1940م اشاعه یافتند، رهبران این جنبش ایرانی به توالی کارگزاران دولت های روسیه، عثمانی، انگلیس، و اسراییل قلمداد شدند و هدف غائی آنان فروشکستن «وحدت دینی و ملی» شمرده شد. ترویج این روایت ها، که ایرانیان بهائی را غریبه جلوه می داد، متقارن با اوج گیری دگرزدایی در سیاستهای دولتی و کردارهای سیاسی بود. آزار بهائیان و یهودیان، مبارزه با «مادیگرایان»، و اقداماتی نظیر ترورهای سیاسی دهه 1320ش همه را می توان نشان روند نهادینه شدن دگرزدایی در فرهنگ سیاسی ایران دانست. دهه ای که اغلب دوره شکوفایی جنبش های مردمی شناخته می شود زمانه پذیرش همگانی «تئوریهای توطئه» نیز بود. این تئوری ها که «دست های خارجی» را کارگردان امور ایران می پنداشتند در واقع شگردی برای دگرسازی و پاکسازی دگردینان و دگراندیشان از گستره زندگی دینی و سیاسی ایران می بودند.

تخریب حظیره القدس در زمان محمدرضا پهلوی

دگرستیزی و دگرزدایی در ایران با خودستایی و خودآفرینی همزمان بود. اوجگیری بهائی ستیزی، که در دوره حکومت رضا شاه فروکش کرده بود، در دهه 1320ش، با پی افکندن جنبشی اسلام گرا متقارن بود. این جنبش، که در پی ساختن آینده ای اسلامی در ایران بود، در مقابله با آئین بهایی شکل گرفت. دراین مقابله که به تبلیغ و ترویج اسلام در سراسر ایران انجامید، هیئتها و نشریه های اسلامی نقش بارزی در پیدایش تدریجی «حوزه همگان شیعی» داشتند. این حوزه که از بهم پیوستنمساجد، تکایا، هیئتها و منازلیکه مراسمدینی در آنها برگزار میشد سامان یافته بود، «همگان بدیلی» (counter public) را در برابر«حوزه همگان ملی» (national public sphere) به وجود آورد کهتا آنزمانگستره گفتگو و برخورد آرای عمومیو زایشفرهنگ و هویتجدید ایران و دربرگیرنده پیروان تمامی ادیان بود. در روند مبارزات تبلیغاتیبرایپیشگیری ازگسترش آئین بهائی، اینحوزه شیعی به نیروی توانمندی تبدیل شد که توانست به رهبری آیت الله بروجردی درسال 1327هـ.ش تعلیمات اسلامیرا در برنامه درسیدبستان ها و دبیرستان ها بگنجاند. دولتو دربارکه با حمایت از حوزه همگانشیعه در دهه 1320 و سال های نخستین دهه 1330 مشروعیتی دینی کسب کرده بودند، در آغازه 1334هـ. ش/ 1955م با بحرانیراهبردیروبرو شدند. در آن سال حجةالاسلام محمدتقی فلسفی، در برنامه رادیوییماه رمضانحمله پیگیریعلیه بهائیان را آغاز کرد. در پی این حملات، فرمانداری نظامی تهران حظیرة القدس (مرکز اداری و عبادی بهائیان در تهران) را اشغال و تخریب کرد. تهاجم هماهنگ شده به بهائیان و سازمان های بهائی در سراسر ایران، که دهه ای پس از کشتار یهودیان در اروپای فاشیست اتفاق افتاد، افکار بهائیان جهان را نگران این شهروندان ایرانی کرد. اعتراض محافل بینالمللی بهائی به سازمان ملل و واکنش بین المللی در دفاع از حقوق شهروندی بهائیان دولت ایران را متوجه ساخت که پس از قتل عام یهودیان در اروپا، دگرزدائی دینی با عرف سیاسی و اخلاق مدنی جدید ناسازگار است.2 با رویگردانی دولت از سیاست های بهائی ستیزانه روحانیت، همگامی روحانیت و دولت از آن پس به تعارض و تخاصمگرائید. رویارویی مستقیم بین این دو در سالهای 1342-1341 ش پیامد گسستی بودکه پس از اشغال و تخریب حظیرةالقدس آغاز شد.

در این نوشته به بررسی برخی از جوانب بهم پیوسته بهایی ستیزی و اسلامگرایی در بین سال های 1320 تا 1334هـ.ش می پردازم.

دگرسازی بهائیان

شیوه برخورد با بابیان و بهائیان در یک قرن و نیم گذشته را می توان به دوگونه و دو دوره کلی تقسیم کرد. در گونه و دوره نخست که در دهه 1260هق/ 1840م آغاز شد، جدل با علی محمد باب و اهل باب و بهاء جدل هایی درونی در فرجامشناسی(eschatology) شیعه بودند. اینجدلهای آغازین زمینه دگرگونی مفهوم “امام زمان” و “انتظار” در فقه شیعه را فراهم آورد. درگونه و دوره دوم که کمابیش در دهه 1320هـ.ق/1940م انسجام یافت، جدل های درونی جای به گفتمان سیاسی یی داد که کیشی برآمده از بطنِ فرهنگِ دینی ایران را به کل ساخته استعمارگران قلمداد کرد. در این دوره که با افزایش فعالیت های تبلیغاتی بهائیان مقارن بود، هیأت های اسلامی بسیاری در سراسر ایران برای مقابله با بهائیان تشکیل شدند و به چاپ و نشر آراء خود پرداختند. در این بسیج همگانی روحانیت شیعه هم تشکیلاتگسترده ای را پی انداخت و هم گفتمان سیاسی را بر ساخت که زمینه کسب اقتدار سیاسی در آستانه «انقلاب اسلامی» را فراهم آوردند. غریبه سازی بهاییان در گفتمان سیاسی نقش تعیین کننده ای در شکلگیری مفهوم «ملت مسلمان ایران» داشت. این گفتمان هرگونه دگر دینی را نقشه ای استعماری برای شکستن «وحدت ملت مسلمان» شناساند و ایرانیانی را که با «ملت مسلمان» هم دین و هم آرمان نبودند غیرخودی و دست نشانده خارجیان برنمود.

میرزاعلی محمد و روح الله ورقا در قل و زنجیر به دلیل بهایی بودن در سال 1896

ردیه های رئیس و مرجع شیخیان، حاج محمدکریمکرمانی(1288-1225هق)، نمونه ای از گونه نخستین تقابل با بابیان است. کرمانی گمان داشت که علی محمد باب «خلاف ضرورت اسلام و شیعه و سیرت ایشان بدعت هائی. . . مرتکب شده است.» پس از برشمردن “بدعت” علیمحمد باب در پایان رساله تیر شهاب در راندن باب (1262ه /1845م)، کرمانی به شناسایی انگیزه های پیروانش پرداخت: «جمعی به طبع ریاست اجابت او کردند و جمعی به محض محبت تغییر دولتی و اوضاعی و بعضی به عداوت دولتهای ظاهره و جمعی از راه شدت ظلم و جور در عالم و هکذا.» در این انگیزه شناسی «هرکسی به خیالی» به اهل باب پیوست و «امر این مرد باطل از حق عاطل را شهرتی داد.»3 در رساله سلطانیه (1275 هـ. ق/1859م)، که به خواهش ناصرالدین شاه نوشته بود پس از شرح آنکه «در زمان غیبت حرام است بر مردم. . . به شمشیر خروج کنند» توضیح داد که «ما از همین جهت بابیه را که خروج به شمشیر کردند و از مردم بیعت گرفتند جبت و طاغوت گفتیم و کتابها در رد او و در حرمت خروج قبل از ظهور امام علیهالسلام نوشتیم و به اطراف عالم منتشر کردیم.»4 در این ردّیه خروج بابیان و مقابله آنها با دولت اساس «ضال و مضل و کافر» پنداشتن آنها بود. حاج محمدخان کرمانی (1324-1263ه ق)، فرزند حاج محمد کریم خان نیز بر اساس همین معیارهای شیعی به رد باب و بابیان پرداخت.5

همانند بسیاری از علمای دیگر، شیخ زین العابدین نوری شاه حسینی طهرانی نیز در ارغام الشیطان فی رد اهل بیان (1342ه ق/1923م) به شرح اختلاف شیعه و بابیبر اساس موازین شیعی پرداخت. اینکتاب که در ردالایمان فی اظهار نقطةالبیان نوشته شده بود، به ترتیب به نقل و رد مطالب آن رساله پرداخت. وی با اشاره به تغییر رویهای که در دوره میرزاحسینعلی بهاء الله (م.1309ه.ق/ 1892م) و عباس عبدالبهاء(م.1340 ه.ق/1921م) پدید آمده بود نوشت:

تخریب خانه باب در شیراز

آنچه عجالةً از طایفه بابیه دیده و شنیده می شود از حسن سلوک و مراعات نزاکت تمام برای این است که ملتفت شدند که مقاصد اولیه متبوع ایشان خطا و غلاط بوده است. لهذا تغییر سیر و سلوک داده کار بجایی رسید که عبدالبهاء ایشان به خیال افتاد که دول متفرق دنیا را به صلح عمومی دعوت نماید؛ غافل از اینکه مقارن با جنگ بین الملل خواهد شد و عکس مقصود نتیجه خواهد یافت.6

میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلیحاجب الائمه نیز در رساله اصول دین و کشفالخطای مسلمین پس از ابراز تأسف از آنکه «می بینیم بعضی عوامه های بی غیرت و بی ناموس از دین اسلام دست کشیده بابی میشوند» به اختصار به تکرار ادعاهای” قبیح” بابیان و بهائیان و رد آنها پرداخت. این ردیه ها اغلب به ذکر اشتباهات عربی در متون بابی و گزارشهایی چون «بی شرمی و بی حیائی طایفه بابی و بهائیه که زن و مرد در یک مجلس جمع شده چراغ از مجلس برداشته با زن های همدیگر هم آغوش شده زنا میکنند» می پرداخت. در این ردیه ها نقش فعال قرّة العین در جنبش بابی نشانی از فساد اخلاقی بابیان پنداشته شد.8

نوشته های احمد کسروی (م.1324ه. ش/1946م) دوره پایانی بررسی مبانی اشتراک و آغاز گونه جدیدی انتقاد دینی بود. برخلاف گرایش دیگری که در همان سال ها شکل گرفت و «یادداشت های کینیاز دالقورکی» (1320ه ش) نمونه بارز آن است،9 کسروی باور داشت که بهائی «به روی بابیگری، و آن به روی شیخیگری، و آن به روی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایهای جز پندار نمی دارد.» کسروی مهدیگری را «با آیین خدا (ِیا بهتر گویم: با آیین گردش جهان) ناسازگار می دانست.» در این باره او توضیح داد که مهدی گرایان «می پندارند که مهدی با یک نیرویی بیرون از آیین جهان خواهد آمد و به کارهایی که بیرون از توانایی دیگرانست خواهد برخاست.» براساس این پیش فرض، مهدیگرایان می پندارند که مهدی «جهان را به یکبار دیگر خواهد گردانید و ریشه بدی ها از جهان خواهد برانداخت.»10 کسروی گمان داشت که «سران بهایی و پیشروان آنان، بیشترشان همان ملایانند و در گفتگو همان شیوه ملایان را به کار می برند.»11

در مقابله با بابیان و بهائیان، انتظار ظهور مهدی که امری قریب الوقوع پنداشته می شد به تدریج به آینده ای دورتر ارجاع داده شد. تأخیر ظهور مهدی زمانمندی آینده را در پی داشت و زمینه فکری طرح «ولایت فقیه» را فراهم آورد. بدین سان به جای انتظار برای آینده ای پیش بینی نشدنی، شیعیان به ساختن آینده ای اسلامی دعوت شدند.

فراموش کاری و یاد آفرینی

پس از این دوره نخستین، جدال ها و مباحث علیه بابیان و بهائیان از مبانی درونی و دینی به عوامل برونی و سیاسی تبدیل شد. این گرایش نو که در دهه 1320ش رواج گرفت، آئین بهایی را ساخته قدرت های استعماری برنمود. این نگرش با چاپ یادداشت های کینیاز دالگورکی: اسرار پیدایش مذهب باب و بها در ایران که گویا برای نخستینبار درسال 1320 در تهران به نشر رسیده بود آغاز شد. این«یادداشتها» که به نام شاهزاده روسیکنیاز دالگورکی[Kniaz Dolgorukov]جعل شده بود بار دیگر در سال 1322هـ. ش در بخش تاریخی سالنامه خراسان تحت عنوان «اعترافات سیاسی یا یادداشت های کینیاز دالقورکی» منتشر شد. پس از چندی چاپ دیگری از این اثر در 15 شعبان 1323 با اندکی تغییرات تاریخی با هشدار «یک درس عبرت برای مسلمین، بخوانند و به هوش آیند» در تهران به چاپ رسید. «یادداشتهای کینیاز دالقورکی» که پیش و پس از اینها نیز به گونههای مختلف خطی، ژلاتینی، و چاپی پخش شده بود، تأثیر بسزایی در دامنهدار شدن تئوریهای توطئه داشت.12

نویسنده “یادداشتها” را ترجمهای از گزارش های سفیر روس در ایران جلوه داده. اما این «یادداشتها» شباهت چندانی به گزارش سفیر روس در ایران در سالهای 1854-1845م، دمیتری ایوانویچ دالگورکی (Dimitri Ivanovich Dolgorukov) نداشت.13 در«یادداشت ها» وقایع تاریخی آغاز و انجامی دگر دارند. براساس «یادداشت ها» پرنس دالقورکی در ژانویه 1831 وارد تهران شد. بدین روایت بازپرداخته شده، پس از ورود به تهران، دالقورکی در نزد «شیخ محمد از طلاب مدرسه پامنار و از تلامذه حکیم احمد گیلانی» عربی آموخت و با برکردن عبا و عمامه به جاسوسی پرداخت. در همان زمان او با میرزا حسین علی نوری (بها الله) و میرزا یحیی نوری (صبح ازل) آشنا شد و آنها را به خدمت گرفت. دالقورکی چندی نیز با نام شیخ عیسی لنگرانی در مجلس درس سید کاظم رشتی در عتباتحضور یافت و درآنجا با سیدعلی محمد شیرازی که همدرس و همسایه اش بود دوست شد. به روایت “یادداشت ها”، دالقورکی پس از چندی سیدعلیمحمد شیرازی را روانه ایران کرد. در سال 1260 ه ق/1844م سید خود را نائب امام زمان و باب علم خواند. دالقورکی “یادداشت ها” همچنین ادعا کرد زمانی که سید علی محمد به ایران رفت «من در عتبات شهرت دادم که حضرت امام عصر ظهور کرده و همین سید شیرازی امام عصر بوده و به حالت ناشناس سرِ درسِ (کاظم رشتی) حاضر می شد و مردم او را نمی شناختند. پس از کشتن علی محمد باب در 28 شعبان 1266، نویسنده «یادداشت ها» ادعا کرد: به میرزا حسینعلی گفتم جنجال برپا نماید و چند نفر که سید را ندیده و مرید شده بودند و تعصب دین پیدا کرده بودند در صدد برآمدند ناصرالدین شاه را به قتل برسانند. تیری به طرف ناصرالدین شاه انداخته شد، لذا یک صد نفر را گرفتند به زجر زیاد کُشتند و میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر از محارم مرا هم گرفته و من از آن ها حمایت کرده با هزاران زحمت همه کارکنان سفارت حتی خود من شهادت دادم که اینها، بابی، نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانه شان ساخته، من [به] میرزا حسینعلیگفتم تو میرزا یحیی را در پس پرده گذارده او را«من یظهرالله»بخوان و مگذار با کسی طرف مکالمه شود، تو خود متولی بشو. مبلغ زیادی پول دادم که شاید بتوانند کاری صورت بدهند. علم و اطلاعی نداشت. چندین نفر مردم باسواد همراه او نمودم. ولی بازی را نمیتوانستند خوب انجام دهند. من که به شخصه نمیتوانستم علنا وارد این بازی بشوم و هیچ کدام لایق نبودند ولی چه باید کرد. کاری را که با این زحمت به جریان انداخته نمی توانستم دست بردارم. وانگهی مخارج زیادی از برای این کار از دولت روسیه گرفته بودم و خوب هم پول میدادم.15 نویسنده «یادداشت ها» که سعی بر استعماری برنمودن کیش بهایی داشت، “اعتراف” کرد که «یک قسمت عمده سفارت خانه من منحصر به تهیه لوایح و انتظامات دین تازه بهایی بود.» با تحریکات پی در پی دولت ایران، نویسنده گزارش داد که رهبران آن کیش را از بغداد به «عکا روانه نمودند و دولت روسیه هم به تقویت آنها پرداخت، خانه و مکان برای آنها ساخت.» دراین روایت که عاملان خارجی نقش تعیین کننده در تحولات درونی در کیش بهایی داشتند، نویسنده گزارش داد که «در این حیص و بیص، میرزا یحیی چون باسواد بود نمی خواست کاملاً زیر بار میرزا حسین علی به نام ریاست برود، و چون زیر بار برادر خود نرفت، معلوم شد تحریک رقبای ما سبب اختلاف آنها شده است. دراین گونه موارد ما هم بی میل نبودیم و این خود کمکی به اصل موضوع که اختلاف بین مسلمانان خاصه ایرانی ها باشد می گردید، چنان چه رقیب ما هم که در باطن با این فکر همراه بود به همین نظر بوده است.» با بالا گرفتن این اختلافات که در این گزارش به تحریک انگلیس ها صورت می گرفت، نویسنده این یادداشتهای شبه تاریخی نوشت: «نزدیک بود کار و زحمات چندین ساله مرا که با پول های گزاف به این پایه رسیده بود از میان ببرند، لذا ما در ایران وسائلی فراهم نمودیم که هرکس دعوی بابی گری کند از میان برداشته شود.» بدین روایت، به کوشش روس ها اساس پیدایش بهائی گری فراهم آمد: «رقبای ما ساعی بودند همیشه الواح ضد و نقیض را که به وسیله نویسندگان ما تهیه می شود انشاء [افشاء] کنند و به واسطه شهرت هاییکه به اسم یحیی داده بودند لابد شدیم اسم “بابی” را تبدیل به اسم “بهائی” کنیم.»16 بدین روایت، دالقورکی نه تنها باب، بها، و صبح ازل، بلکه علمای شیعه را نیز به خدمت گرفته بود:

کمک عمده را آخوندهای طهران و ولایات به ما کردند، با هرکس که مخالفتی داشتند او را “بابی” قلمداد می کردند. . . بهترین مُبلغ ما همین آخوندها بودند که مردم را دسته دسته کافر و اگر دشمنی زیاد با آن ها داشتند بابی خطابشان میکردند. . . هرکس را طالب بودیم من به وسائل محرمانه ای که داشتم آخوندی را با او طرف می کردیم که او را بابی و کافر قلمداد کند. آن وقت یک نفر را پیش او فرستاده از دسته خودمانی اش می کردیم چون به حدی این عمل سهل بود که حد نداشت. فقط کافی بود که یکی از کسانی که مورد توجه و در صف نماز جماعت حاضر می شد بگوید که شنیدم فلانی بابی شده است، و اغلب از ترس و ظلم و جور بهائی می شدند.17

در این یادساخته ها جنبشی بومی که از بطن حوزه های علمیه و فرهنگ شیعه برخاسته بود، حرکتی ساخته و پرداخته یک دیپلمات روسی ناآشنا با دین اسلام و فرهنگ ایران برنموده شد. اگرچه این یادساخته معتقدان بسیار در میان علما و روشنفکران ایرانی داشته است، پیش فرض «یادداشت های دالقورکی» زبون و ساده انگاشتن مردم و علمای دینی ایران بود. با اشاعه این نگرش تاریخی شبه مترقی، بسیار کسان دست های خارجی را بانی هر اتفاقی در ایران میپنداشتند. احمد کسروی از نخستین کسانی بود که به این ساده انگاری پی برده بود.

کسروی که «یادداشت های کینیاز دالقورکی» را همراه با یادداشتی از جانب کسی که خود را مترجم اش خوانده بود دریافت کرده بود پی برد که «این یادداشت ها دروغ است و آن را ساخته اند.» او که خود از منتقدان بهاییان بود، عقیده داشت که «این گونه دروغ سازی ها زیانش بیش از سودش تواند بود. کسانی اگر میخواهند به کیش باب و بهاء ایراد گیرند راه ایراد دروغ سازی نیست.» اشکالات عقلانی یی که کسروی بر «یادداشت ها» داشت بدین قرار بود: یک کسی چگونه می توانسته هم کار کن سفارت روس باشد و هر روز به آنجا رود و هم در میان مردم با رخت ملایی و با کفش زرد بگردد و زندگی کند؟!

یک کسی چگونه می توانسته به تنهایی در همه کارها دست داشته باشد. ظلالسلطان را به دعوی پادشاهی وادارد، و سپس او را به زمین بزند، یک دسته را به زندان اردبیل بفرستد، و یک دسته را از آنجا بگریزاند؟ این کارها از یک تن چگونه ساخته می شده؟! اینها دلیل دیگری به پستی اندیشه سازنده نوشته میباشد. بدبخت شنیده بوده که برخی کارکنان سیاسی دولت های اروپایی در کشورهای شرقی به کارهایی پردازند و نیرنگ هایی انگیزند، می پنداشته که آن کارکنان نیروهایی بیرون از اندازه (خارق العاده) دارند و هرکاری را که خواستند توانند کرد. بدبخت از یک دالقورکی حسین کرد شبستر درآورده.

در رد «یادداشت های دالقورکی» کسروی به ارتباط تاریخی بهائی، بابی، شیخی و شیعی و وجه اشتراک مهدیگرایانه آنها تأکید کرد. او توضیح داد که کیش های بابی و بهایی «بی ریشه نبوده» و «به یکبار پدید نیامده.»18 از تأثیرات مهم «یادداشت های دالقورکی» فراموش کردن پیوستگی تاریخی بین مذهب شیعه و جنبش بابی و بهایی بود.

«یادداشت های دالقورکی» نقطه عطف احساس حقارت ایرانیان در قبال قدرتهای خارجی بود. این یاد ساخته ها نه تنها نیروهای خارجی را محرک دگرگونی های درونی ایران فرض کرده بود، بلکه با نفی نفسِ خود آگاه و مشروطهخواه و انتخاب گر ایرانیان را اشخاصیساده لوح، خود فروش، و وطن فروش می پنداشت. براین اساس، علی محمد باب، نیز که جوانی برخاسته از بطن فرهنگ ایران و پرورده پیشتازان فکری شیعه در سده سیزدهم بود، به آلت بی اختیار شاهزاده ای روسی که اندک زمانی در ایران زندگی کرده بود تبدیل شد. بر همین منوال بهاءالله و صبح ازل و جانشینان و پیروان ایشان نیز آلت دست دولت های روس، عثمانی، انگلیس، و اسرائیل پنداشته شدند.

ادامه دارد

* محمد توکلی طرقی پرفسور تاریخ و تمدن های شرق نزدیک و میانه در دانشگاه تورنتو است.

پانوشت ها:

1. برای پژوهشی جامع در باره پیدایش جنبش بابی ن. ک. به:

Abbas Amanat, Resurrection and Renewal: The Making of the Babi Movement in Iran, 1844-1850, Ithaca: Cornell University Press, 1989.

برای تحلیلی تاریخی از کیش بهائی ن. ک. به:

Juan Cole, Modernity & the Millennium: The Genesis of the Baha’i Faith in the Nineteenth- Century Middle East, New York: Columbia University Press, 1998.

2. در این باره ن. ک. به:

Amatul’ I-Baha Ruhiyyih Khanum, “The Guardian of the Baha’i Faith, “in The Baha’i World, 1954-1963, Haifa: The Universal House of Justice, 1970, particularly pp. 156-158; “The Baha’i International Community and the United Nations, 1954-1963,” in The Baha’i World, 1954-1963, pp. 788-794, particularly 789-791.

3. حاج محمد کریم خان کرمانی، رساله تیرشهاب در راندن باب خسران مآب، کرمان: چاپخانه سعادت، 1387، به ترتیب بر صص 211-210و 220.

4. حاج محمد کریم کرمانی، کتاب مستطاب سلطانیه، بمبئی: کارخانه عبدالغفور المشهور بداد و میان دهایلی، 1277، به ترتیب صص 220-219.

5. حاج محمدخان کرمانی، هدایة المسترشدان . . . در جواب هدیة النمله، مطبعه مروی، 1342، ص 262.

6. زین العابدین نوری شاه حسینی، ارغام الشیطان فی رد اهل البیان و الایقان، تهران: مطبعه مروی، 1342، به ترتیب از صص 392 و 396.

7. میرزا علیاکبر مجتهد اردبیلیحاجب الائمه، اصول دین مسلمین و کشفالخطای خوانساری، بی جا، بی ناشر، 1334، صص 313 و 318.

8. در این باره ن. ک. به:

Negar Mottahedah, “The Mutilated Body of the Modern Nation: Qurrat al-Ayn Tahirah’s Unveiling and the Iranian Massacre of the Babis,” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East, XVIII:2 (1998), pp. 38-50.

9. فریدون آدمیت بر این ادعاست که «نویسنده این جزوه مجهول، علی جواهر کلام است.» ن. ک. به: فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ 6؛ تهران: انتشارات خوارزمی، 1361، ص 456. اما وی شواهدی دراین باره ارائه نکرده است. علی جواهر کلام که تحصیلاتش را در تهران و بیروت به انجام رسانیده بود و عربی و روسی و انگلیسی نیز میدانست، مترجم چندین کتاب از جمله آثار الشیعة، ایران نو (الول ساتن)، تاریخ تمدن اسلام (جرجی زیدان) بود.

10. احمدکسروی، بهاییگری، تهران: کتابفروشی پایدار، بی تاریخ، صص 70، 73-72.

11. احمد کسروی، «پاسخ بهائیان،» پرچم، 1:1 (فروردین 1322)، صص 31-29.

12. برای چاپ جدید این اثر ن. ک. به: «یادداشت های کنیازدالفورکی [دراصل]» در خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، نوشته حسن اعظام قدسی اعظام الوزاره، تهران: نشر کارنگ، 1379، صص 929-911. حسن اعظام در معرفی «یادداشتهای کنیاز دالقورکی» نوشت: «اینک راجع به پیدایش باب از جزوه ای که خطی و در کتاب خانه مرحوم مخبرالدوله بزرگ برادر مرحوم حاج مخبرالسلطنه هدایت، به پسرش مرحوم فهیم الدوله که از رجال پاکدامن وطن خواه و با ایمان بودند رسیده بود، نظر با این که نویسنده با ایشان دوستی کامل داشته و غالباً با معظمله معاشر بودم، موقع پیش آمد قضیه انبار غله دولتی یک روز اظهار نمودند “جزوه خطی” راجع به پیدایش بهایی که در کتابخانه پدرم بود و به من منتقل گردیده است در این موقع به شما می دهم که تا پس از استنساخ اصل جزوه را رد نمایید، نویسنده هم با تقدیم تشکر از روی آن ماشین نموده اصل آن را به مرحوم فهیم الدولی رد نمودم. . . . اینک موقع درآن دانستیم که برای روشن شدن تاریخ که یگانه هدف و آمال خود می دانم برای خوانندگان عزیز خاصه جوانان حاضر و نسل آینده عین جزوه را بدون کوچکترین تصرفات به شرح ذیل درج نمایم، و ضمناً متذکر میشوم که خواننده عزیز کاملاً توجه نمایند که نفوذ خارجه تا چه اندازه در دربار قاجاریه و مملکت و حتی شاه وقت بوده است؟» ن. ک. به: حسن اعظام قدسی، همان، ص 910.

13. در این باره ن. ک. به: محفل روحانی ملی بهائیان ایران، جوابی به رساله اعترافات سیاسی کینیاز دالقورکی، طهران: محفل روحانی ملی بهائیان ایران، بهمن؛ نیز ن. ک. به:

Amin Banani, “Religion or Foreign Intrigue: The Case of the Babi-Baha’i Movement in Iran,” in Thirty First International Congress of Human Sciences in Asia and North Africa in Tokyo, Tokyo: Institute of Eastern Culture, pp. 279-80.

برای گزیده ای ازگزارشهای سفیر روسیه در ایران ن. ک. به:

M. S. Ivanov, Babidskie Vosstaniya V Irane, 1848-1852, Moscow, 1939, Appendix l, pp. 141-59;

برای ترجمه فارسی و انگلیسی بخشی از این گزارش ها، به ترتیب، ن. ک. به: مرتضی مدرسی چهاردهی، شیخیگری و بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ، اجتماع، چاپ 2، تهران، 1351، صص 289-269؛ و نیز ن. ک. به:

F. Kazimzadeh, “Excerpts from Dispatches Written During 25-8481 by Prince Dolgoroukov, Russian Minister to Persia,” World Order (Fall 1966), pp.17-24.

14. «یادداشت های دالقورکی» در خاطرات من، ص 925.

15. همان، ص 927.

16. همان، ص 928.

17. همان، ص 929.

18. احمد کسروی، «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا،» پیمان، 1:5، خرداد 1322. نقل قول ها، به ترتیب از صص، 172-171، 207-203. دیگر نوشته های کسروی درباره کیش بهایی عبارتند از: «آفتاب حقایق یا دروغ رسوا،» پیمان، 1:4 (اردیبهشت 1322)، صص 177-169؛ «پاسخ بهائیان،» پیمان، 1:1 (فروردین 1322)، صص 31-29؛ «پرسش های ما از بهائیان،» پیمان، 1:5 (خرداد1322)، صص 198-193؛ «باز چند سخنی از بهائیان،» پرچم، 1:12 (شهریور1322)، صص 483-481।

برگرفته از :
http://www.shahrvand.com/?p=15452