۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

سرگذشت گورستان هایی به نام گلستان جاوید !

ودیعه کریمان

در هفته های اخیر، از مشهد خبر رسیده که مسئولان حکومتی با به تعویق انداختن صدور جواز دفن یکی از درگذشتگان بهائی در گورستان بهائیان شهر، دوباره اقدام به آزار جامعۀ بهائی مشهد نموده اند। خانم زینت قربانی که در ۲۵ دی ۱۳۸۹ از دنیا رفت، طبق اخبار رسیده دومین فردی است که دفن جسدش در گورستان بیش از ۲۵ سالۀ بهائیان مشهد از سوی مسئولان حکومتی با مشکل مواجه می شود. ظاهراً مسئولان در صددند که محل دیگری را به عنوان گورستان به بهائیان مشهد بدهند و گورستان فعلی را از این جامعه بازپس گیرند. بهانۀ این کار هم ظاهراً واقع شدن گورستان بهائیان در مکانی سرسبز و مورد استفادۀ عموم است.این که گورستان بهائیان در مکانی سرسبز واقع شده و مردم برای تفریح از گوشه و کنار به این مکان و حواشی آن می آیند، صحیح است. اما این بدان معنا نیست که مسئولان در بیش از بیست و پنج سال پیش مکانی سرسبز به بهائیان داده اند تا مردگان¬شان را آنجا دفن کنند. در حقیقت این مکان سرسبز که عده ای آن را تفریحگاه خود می دانند، از روز اول چنین نبوده. اینجا مکانی دورافتاده در دره ای خشک بوده که مسئولان پس از ویران کردن گورستان قبلی بهائیان مشهد، برای دفن درگذشتگان به بهائیان دادند. اما برای آمدن به اینجا که اکنون تفرجگاه مردمان شده، به مدت چندین و چند سال باید از جادۀ خاکی و صعب العبوری می گذشتی؛ گذشته از این، آن وقت ها به جای درختان، با انبوه اجساد حیوانات و زباله مواجه می شدی و حشراتی که برای افراد مزاحمت ایجاد می کردند. تصویر آن زمانِ این گورستان، هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران دیده می شود: چون گاهی مسئولان در آزار بهائیان، به دادن زمین های دورافتاده و بد¬مسیر جهت گورستان اکتفا نمی کنند و محل دفع زباله و فاضلاب شهری را به نزدیکی گورستان های بهائی منتقل می کنند، حتی اگر از ابتدا و به عمد زمینی را در نزدیکی چنین مکان های متعفنی برای گورستان در اختیار بهائیان نگذاشته باشند.

علت اصلی دادن چنین زمین هایی صرف نظر از تحقیر جامعۀ بهائی و آزار و اذیت ایشان، این است که اساساً بهائیان را گمراه و خارج از دین می دانند و نمی خواهند هم میهنان عزیز مسلمان از دروغ بودن چنین ادعایی و از عقاید بهائیان در خصوص اعتقاد به خدا و عالم بعد و بقای روح و مراسم معنوی خاکسپاری آگاه شوند و سوء تفاهماتشان رفع گردد.دست بر قضا و ناخواسته، سال ها گذشت تا شهرداری زمین های اطراف گورستان بهائیان مشهد را با درخت کاری و جمع زباله، به فضای سبز تبدیل کرد. بهائیان نیز که اساساً گورستان های خود را «گلستان جاوید» می نامند، زمین را نهال کاری کردند و در زیباسازی محیط نهایت تلاش را نمودند. بهائیان مشهد از پیر و جوان هر یک در حدی که می توانست در این فرایند کمک کرد؛ یکی در جمع آوری زباله، یکی در کاشتن نهال ها، دیگری در ساختن غسّال خانه و آبدارخانه و سکوهای محل نشستن و از این قبیل. تمام این خدمات و نیز خدمات جاری گورستان، کارهایی چون حفر زمین و شستن جسد، مثل دیگر امور اداری و خدماتی جامعۀ بهائی به صورت داوطلبانه و بدون دریافت کوچک ترین هزینه از مسئولان دولتی انجام شده.از این گذشته، گورستان بهائیان مشهد هم مثل گورستان های شهرهایی چون سمنان، ویلاشهر، گیلاوند، تهران، یزد و چندین و چند شهر دیگر، به گزارش سرویس خبری جامعۀ بهائی، «در شامگاه ٨ خرداد ١٣٨٩ توسط مزاحمان ناشناس تخریب شد و دیوارهای گورستان، غسّال خانه و محل دعا و نماز به شدّت خسارت دید.»چندین و چند نفر از مسئولان بهائیان شهرهای ایران را دیده ام که برای دریافت تکه ای زمین برای گورستان بهائی مدت ها وقت صرف کرده و صدماتی را نیز متحمّل شده اند، از جمله در کرج دو تن از بهائیان شهر هنگام مراجعه برای دریافت زمین برای گورستان، بازداشت و ۱۵ سال زندانی شدند؛ جوان زندانی شدند و میانسال آزاد شدند. در این مدت متهمان و خانواده های شان را تحت فشار روحی قرار دادند به طوری که چندین بار به خانواده های آنان اجازۀ ملاقات داده و گفته شد که این ملاقات آخر است و دو نفر به زودی اعدام خواهند شد. عفو بین الملل در گزارش اردیبهشت ۱۳۷۴ خود دربارۀ «سرپوش رسمی جمهوری اسلامی بر سرکوب و اختناق» دربارۀ این دو نفر به نام های کیوان خلج آبادی و بهنام میثاقی می نویسد:«در آوریل سال ۱۹۸۹ در گوهر دشت دستگیر شده و بدون هیچ اتهام یا محاکمه‌ای تا تاریخ دسامبر ۱۹۹۳ در بازداشت نگهداشته شده‌اند تا این که در این تاریخ از طرف دادگاه انقلاب اسلامی تهران حکم اعدام‌شان صادر شده است. بنا بر گزارش‌ها علت این امر اعتقادات مذهبی این افراد است. محل بازداشت فعلی آن‌ها معلوم نیست.» (۱)با این حال کم نبوده مواردی که به خاطر محرومیت بهائیان از داشتن گورستان در بعضی شهرها، جسد درگذشتگان بهائی ساعات و روزها روبروی شهرداری بر زمین مانده و مسئولان رسیدگی نکرده اند؛ چه بسا گورستانی بوده، ولی جواز دفن صادر نشده، برای ورود تشییع کنندگان به گورستان مزاحمت هایی پدید آمده و قبرها مورد حمله و هتک حرمت واقع شده اند. و اینها صرفاً چند نوع از مزاحمت هایی است که در راه کفن و دفن درگذشتگان بهائی ایجاد شده و موارد مفصلی از آنها در سرویس خبری جامعۀ بهائی و یا دیگر خبرگزاری¬ها منعکس شده است.علاوه بر این، گورستان بهائیان مشهد اجساد افرادی را در خود دارد که فقط و فقط به خاطر بهائی بودن و یا کمک در امور جامعۀ بهائی به دست حکومت اعدام شده اند: جناب روح¬الله روحانی که آخرین نفری بودند که رسماً توسط حکومت و به خاطر رسیدگی به امور اداری جامعۀ بهائی مشهد دستگیر و بدون اطلاع اعدام شدند، در سال ۱۳۷۷؛ زمانی که به نظر می رسید رویۀ حکومت در کشتار بهائیان تغییر کرده و از خشونت ها اندکی کاسته شده؛ سرهنگ نصرت¬الله وحدت که اکنون پس از بیش از ۲۵ سال از اعدام¬شان، (۱۳۶۳) فرزندشان جلایر و داماد و نوه¬شان، داور و نورا نبیل زاده، با اتهامات ناروا دست و پنجه نرم می کنند؛ جناب فیروز پردل که ایشان نیز در سال ۱۳۶۳، در حالی که دو فرزند خردسال داشتند (۲)، اعدام شدند و چندی پیش، در تیر ماه امسال، مشکلاتی بر سر راه صدور جواز دفن برای مادرشان، خانم مرضیه غلامی، در همین گورستان مشهد پیش آوردند، به این صورت که جسد را در سردخانه نگه داشته و از تحویل آن به خانواده برای تدفین خودداری کردند و صدور جواز دفن را منوط به پرداخت مبلغ ۳۶۰ هزار تومان برای «خدمات» اعلام نمودند. (۳)به نظر می رسد علت این امر نیز مثل انواع دیگر آزار که به بهائیان روا می دارند، اعتقادات آنان و خدمات بی دریغ شان به وطن محبوب است که هنوز عده ای نسبت به آن دچار بدبینی هستند. عجیب است؛ زمینی که خود سال ها پیش به بهائیان داده اند و بهائیان آن را گلستان جاویدی ساخته اند، باز پس می گیرند و سنگزاری دیگر در نقطه ای دورافتاده به ایشان می دهند، مکانی به «مساحت بسیار کم»، «در ۴۰ کیلومتری خارج شهر مشهد و در جاده ای ناامن و نامناسب» و «فاقد هر گونه امکانات برای مراسم خاک سپاری»، مکانی که «زمینش چنان سخت است که گود کردن آن و حفر گور با دشواری فراوان» روبروست (۴)، شرایطی که با وضع «سابق» گورستان فعلی بهائی شباهت های انکارناپذیری دارد... گویی تاریخ دوباره تکرار می شود.کاش اندکی فکر می کردند که چرا بهائیان یک زمین خشک را نهال می کارند، در آن سکو می سازند و زباله هایش را جمع می کنند و در ارائۀ خدمتی به آن داوطلبانه و با سرور قلبی شرکت می کنند. چرا بهائیان گورستان ها را «گلستان» می خوانند؟ این زمین ها گلستان است چون پذیرای اجسادی ست که روزی روح انسانی به آنها تعلّق داشته و روح انسانی در باور بهائیان شریف است، ملکوتی است، کرامت دارد، قابلیت آن را دارد که با تعلّق به همان جسدی که اکنون به خاک سپرده شده، خدماتی به همنوعان خود ارائه کند و درنتیجه سرفراز و شاد و راضی به عالم بالا رود و صعود کند. جسدی که روزی حامل چنین روح انسانی بوده قابل احترام است و گورستان نیز بیش از آن که مکان عزا و غم باشد، مکانی ست برای تفکّر، تفکّر دربارۀ مردمانی که «جان خود را بر جهان افزوده اند»، تفکّر در این که دیر یا زود روزی می رسد که من نوعی هم خواهم رفت و باید برای این مدت باقیمانده ام چاره و برنامه ای کنم تا زندگی پویایی داشته باشم و شاد و راضی بروم. به این بیندیشم که حیف است در اینجا مثل یک کودک نابالغ در فکر اهداف کوتاه مدت خود باشم، سرم در کار خودم باشد و اگر هم رابطه ای با دیگران دارم با خودخواهی و ظلم آمیخته باشد، حیف است مثل کودکی نادان باشم که نصیحت پدر مهربان را پشت گوش می اندازد و از رشد و بلوغ، از خدمت به یگانگی و از خدمت به نوع انسان باز می ماند.

ودیعه کریمان

برگرفته از :
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/03/118671.php

قدمی برداریم !


شعری از اعماق تیره زندان های ایران


این شعر زیبا و لینک یوتیوب توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد ارسال شده است:

برداشتی آزاد از نوشته رها ثابت زندایی بهایی در شیراز

بالشی از پر قو و زیراندازی نرم،
یک لحاف
يك قدک گلناری
و دو صد ناز برای مادر، پدر یا همسر
و چه سان فهم توان کرد :
یک پتو ، جای نمور، سرد و خشن.
سوز سرما و شبی نامانوس
و خیالی نگران

بوی خوش، جای تمیز، یک جهان آب ولرم
و دو صد پیراهن
و تو سرگردانی که کدام یک را بیارایی بر تن خویش
و چه سان فهم توان کرد:
در آن تنگی جا
تو بلرزی ز سرما و آبی سرد بر تنت،
بوی نا، بوی تعفن و یکی پیراهن
که بشوری و دو صد بار به تن جامه کنی

یک بغل آرامش،
دوستانی همه سبز
همه با روح ظریف
همه با خنده و شاد،
همه سرمست ز با هم بودن
و آن گاه اندر آن ظلمت جا:
چهر ها سرد و خشن
عده ای بی لبخند
که نهایت عمرشان باید آنجا طی شود
در اتاقی که به اندازه ی یک دخمه ی تاریک است.
دو قدم برداری
پیش چشمت جسم بی روحی ست به نام دیوار
و چو خواهی به چپ بر گردی:
چهره ها منتظرند تا خطایی بکنی.
همه بی تاب زمان
و زمان کند تر از هرجایی

عده ای زندانی
که زمانی خوش و شاد
در جهانی که کمی بیش از آن ظلمت گاه
می توان آزاد زیست
روزگاری داشتند
لیک این فقر چه آسان به تزلزل می کشد
روح تبدار مرا
یا تو را
یا همه را
یا تعصب که چسان می کوبد
با دو صد ها توهین و ستم
جسم درمانده ی از ره مانده.
و چه زجری دارد
دیدن اجسامی را که تو گویی روحشان مرده است
و چقدر سنگین است که بدانی:
آن چه اینان را به این تیره مغاک انداخته است
ظلم یک جامعه است،
مرگ یک فریاد است
که به قرنی مانده است در حنجره ها
و چو فریاد زنی
جای تو زندان است.
درد یک مملکت است که سرانش
همه چنگیز صفت بر همه گان تاخته اند
گوش كن ناله ي آن زنداني
كه در آن سوز و ستم همچو ماري به خودش مي پيچد
گوش كن ضجه ي آن بيوه زني
كه هنوز ناگه از خواب پرد،
مردي از جنسِ غريب
جسم و روحش بكشد
و همين كابوس را همه شب بيند و فرياد زند
گر كه داري چشم دل، بنگر:
كه چسان روح انساني ِ هر زنداني
زير بارِ تحقيرِهمه از هم بند بگير تا زندانبان
خرد و نابود شود
اين يكي قطره از آن درياهاست
كه در روح حقيقت جاريست
داغ ننگي ست كه در كشورمان
چون به هر شهر نظر اندازي مي بيني
داغ ننگي ست بر پيشاني تاريخ و زمان
همچو تاراج مغول،
چون ستم بر بابك،
مثلِ ويراني به دست اسكندر
و هزاران ستم خرد و كلان
كه دلِ ايران را چو شقايق داغدار كرده است
ليك بنگر كه چه سان از پس تيره مغاك
باز ايران است كه جاويدان است،
ملتي با فرهنگ،
مردمي زيبا گو،
همه از جنس بلور
روح تبدار زمان تشنه ي اقدام است،
جان در بند شده چشم بر دست من و ما دارد،
همچو يعقوب،
آرش،‌
طاهره يا قدوس
و هزاران مرد و زن در دل تاريخ و زمان
از قديم تا الان
قدمي برداريم،
همه آگاه شويم،
تا ستم مرده شود،
‌ريشه جهل و خرافات به همياري ما خشك شود.
جاهلان هم سازند،
ظالمان جلادند
ريشه ها را بزنيم.
حرف جاهل نيست،‌ظالم نيست،
ظلم و جهل اگر نيست شود:
جاهل آگاه شود،
ظالم بي ظلم شود
همه ايران عزيز
سر به سر خلد برين گردد و
فخر عالم بشود
قدمي برداريم،‌
قدمي برداريم،
قدمي برداريم
د।ج

برگرفته از :
http://khabarnavard.blogspot.com/2011/03/blog-post_16.html





۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

پیام نوروزی آقای اوباما ، رئیس جمهور محترم آمریکا !

پیام نوروزی ۱۳۹۰ خورشیدی بیت عدل اعظم الهی

۱ شهرالبهاء ۱۶۸
۱ فروردین ۱۳۹۰

ستایندگان اسم اعظم در مهد امر الله ملاحظه فرمایند

دوستان عزیز و باوفا،
(۱) فرارسیدن نوروز باستانی، جشن فرخندۀ ایرانی، پایان ایّام مبارک صیام و حلول سال نو را مغتنم شمرده اشواق قلبیّۀ خود را به فرد فرد شما عزیزان، بندگان حضرت رحمان و از طریق شما به تمامی ملّت شریف ایران ابلاغ می‌داریم.
(۲) از جمله سنن معمول در بین ملل آن است که روزی را برای شادمانی عمومی تعیین ‌می‌نمایند، در نهایت سرور و حبور به ملاقات یکدیگر می‌پردازند و به آشتی و محبّت روی ‌می‌آورند. نوروز یادآور شکوه و عظمت ایران باستان و نمادی از بزرگی و فخر دیرین این ملّت نازنین است. این سنّت پسندیده فرصتی است برای مسرّت همگانی، شفقت و مهربانی، به دور افکندن کینه‌ و دشمنی و نو شدن درونی و برونی. ایرانیان از دیرباز این روز پیروز را فرخنده و مبارک شمرده آن را تقدیس و تکریم کرده و به شادی و سرور پرداخته‌اند. بهائیان عالم نیز از هر قوم و نژاد در بیش از ۲۰۰ مملکت و سرزمین این روز پرشکوه را با همان نام زیبای "نوروز" جشن می‌گیرند و بر طبق نصایح حضرت عبدالبهاء می‌کوشند که ثمرۀ چنین روز خجسته‌ای تنها "محصور در سرور و شادمانی" نماند بلکه سرآغاز اقداماتی شایان در جهت خیر و رفاه همگان باشد.
(۳) سالی که گذشت شاهد استمرار تضییقات و ادامۀ شداید و ستم‌های ناروا بر شما عزیزان درگاه کبریا بود. مرتکبین اصلی این ظلم و ستم براستی کسانی هستند که اهریمنِ جهل و تعصّب روح و قلب‌شان را تسخیر نموده و آنان را از نیکی و بزرگ‌منشی بازداشته است به طوری که عامل خشونت و شقاوت نسبت به هم‌نوع گشته و خود را از الطاف الهی محروم ساخته‌اند. عدّۀ دیگری از هم‌وطنان شما نیز در حالی که به بی‌گناهی شما معترف و قلباً مایلند که عدالت را در حقّ شما مجری دارند به علّت جوّ امنیّتی موجود دستورات رؤسای خود را با اکراه اجرا می‌کنند و در این ظلم و ستم سهیم می‌شوند.
(۴) سپاس پرودگار یکتا را که در همین سال چه در داخل و چه در خارج، شاهد هم‌بستگی جمع بی‌شماری از ایرانیان شریف و روشن‌ضمیر بودید. ندای سازمان‌های مدنی ملّی و بین‌المللی را در حمایت از آزادی و شرافت انسانی خویش شنیدید، از صدور قطع‌نامه‌ها و بیانیّه‌های متعدّد در مجالس ملّی و بین‌المللی در دفاع از حقوق حقّۀ خود مطّلع شدید و با پایداری و استقامت آرام و سازندۀ خود تحسین و ستایش جهانیان را جلب نمودید. برادران و خواهران روحانی شما نیز در سراسر عالم با الهام ‌گرفتن از خدمات و فداکاری‌های شما با عزمی راسخ‌ و روحی مصمّم‌ در میادین خدمت به پیش رفتند و همواره در دعا و مناجات‌ به آستان حضرت یزدان به یاد شما عزیزان بودند.

(۵) موجب مسرّت این مشتاقان است که از مطالعۀ پیام رضوان ۱۶۷ بدیع و تأمّل در موفّقیّت مجهودات پیروان جمال اقدس ابهی در سراسر جهان در اجرای نقشۀ پنج‌ساله و یادگیری طرق کمک به افزایش توان‌مندی معنوی مردم برای به عهده‌ گرفتن مسئولیّت پیشرفت روحانی، اجتماعی و عقلانی خود بهرۀ وافر بردید و هم‌چنان که در پیام مزبور آمده است به ایفای نقش خود در این مشروع ملکوتی به نحو احسن ادامه دادید. مرحلۀ بعدی مشروع عظیمی که جامعۀ بهائی عالم به آن اشتغال دارد در رضوان ۱۶۸ آغاز خواهد شد. پیام مورّخ ۲۸ دسامبر ۲۰۱۰ این جمع خطاب به مشاورین محترم قارّه‌ای تمهیدات نقشه را توضیح داده است. بهائیان در سراسر گیتی با اشتیاق به کسب موفّقیّت‌هایی شایان در اجرای نقشۀ جدید چشم دوخته‌اند و فرد فرد شما عزیزان نیز از پیر و جوان با جدّیّت کامل و تا جایی که اوضاع اجتماعی‌ اجازه ‌دهد، چه از طریق انجام فرایض روحانی فردی و چه با استفاده از دیگر امکانات موجود، در راه خدمت کوشا خواهید بود.
(۶) عالم در هیجان است و سیل خروشان تحوّلات با سرعت و قوّتی بی‌سابقه در جریان. نظم و ترتیب دیرینۀ عالم دست‌خوش تزلزل گشته و دگرگونی‌های شگرفی که در روابط بشری در همۀ سطوح رخ داده تجدید نظری بنیادین در کلّیّۀ جنبه‌های حیات انسانی را طلب می‌کند. کشور ایران البتّه از این مقتضیات زمان برکنار نیست. ملاحظه فرمایید که با چه عزم جزمی مردم آن سرزمین در بنای جامعه‌ای پیشرفته و سربلند می‌کوشند و در این راه از تحمّل هیچ عذابی دریغ ندارند. موسم نوروز و تازگی طبیعت فرصت مناسبی برای تجدید قوای روحانی و بازنگری امور وجدانی و معنوی فراهم می‌سازد. شایسته است که در این بهار دل‌انگیز که نمادی از بهار روحانی است در مکالمات هدف‌مند خود با همسایگان، دوستان، آشنایان، همکاران و هم‌فکران، در مورد آنچه موجب توان‌مندی انسان برای کمک به رفاه مادّی و معنوی دیگران می‌شود به تبادل افکار پردازید و در چگونگی بنای اجتماعی که در آن استعداد‌های هر فرد بدون توجّه به پیشینۀ قومی، مذهبی، جنسی و یا طبقاتی شکوفا می‌شود، تاٴمّل فرمایید. به اتّفاق در بارۀ هدف واقعی عالم هستی و زندگی دنیوی تفکّر و تعمّق نمایید، زیبایی و کارآیی جامعه‌ای مبتنی بر اصل وحدت در کثرت را در نظر گیرید و در مورد شرافت ذاتی انسان که او را قادر می‌سازد تا سعادت خود را در سعادت دیگران ببیند به بحث و گفتگو مشغول شوید. ظالمان را به خداوند واگذارید و این بیان مبارک را به خاطر آورید که می‌فرمایند: "ای ظالمان ارض از ظلم دست خود را کوتاه نمایید که قسم یاد نموده‌ام از ظلم احدی نگذرم." ورای مصائبی که شما را از هر جهت احاطه نموده بنگرید و به بینش شکوهمند این امر اعظم که اصلاح عالم و سعادت امم است ناظر باشید. با تأسّی به حیات هیاکل مقدّسۀ امر الله و نیاکان روحانی خود و بر طبق مثل بارزی که خود در طیّ سی سال گذشته به جهانیان ارائه داده‌اید در شداید صبور و بردبار بمانید، به فداکاری‌های الهام‌بخش خود ادامه دهید و سهم خود را در بنای جهان و ایرانی متّحد، آباد و آزاد بیش از پیش ادا نمایید.
در اعتاب مقدّسۀ علیا به یاد فرد فرد شما عزیزان هستیم.
[امضا: بیت العدل اعظم]

بهائیان زندانی در آستانۀ 1390 خورشیدی

گزارش کوتاهی از وضع بهائیان ایران در آستانۀ 1390 خورشیدی

سایت نگاه

بیش از 45 شهروند بهایی در آستانه سال نو زندانی می باشند.

در آستانه سال جدید و پایان سال 1389 بیش از 45 نفر از هموطنان بهایی به جرم دگراندیشی بدون آنكه اجازه مرخصی داشته باشند در زندان بسر می برند. این فقط گوشه ای از آزار و فشاریست كه طی سال 1389 بر شهروندان بهایی ساكن ایران وارد شده است در طی سال گذشته ده ها شهروند بهایی بازداشت ، بازجویی ، محاكمه و به نقاط دوردست تبعید شدند .حكم های سنگین برای شهروندان بهایی صادر شد . حکم مجموع 140 سال زندان برای مدیران پیشین جامعۀ بهائی در دادگاهی که فاقد استانداردهای متعارف و کمترین عرفهای قضایی بود، تائید شد. تعداد زیادی از شهروندان بهایی از كار و یا دانشگاه اخراج شدند منازل و محل های كسب بسیاری از بهاییان به آتش كشیده شد . رادیو و تلویزیون دولتی به پخش برنامه هایی سراسر تهمت و افترا نسبت به بهاییان پرداختند و این در حالی بود كه هیچ رسانه ای اجازه نداشت پاسخ بهاییان را به این تهمت ها انتشار دهد. سایت ها و وبلاگ بهایی چندین دفعه در سال فیلتر شدند و موارد متعدد دیگر ....

اسامی زندانیان بهایی در پایان سال 1389 عبارت است از :

تهران (اوین ) : پیمان كاشفی – شعله طائف – سوسن تبیانیان – صهبا رضوانی و منیژه نصرالهی ( منزویان )و مصباح منقطع

كرج ( رجایی شهر ) : مهوش ثابت – فریبا كمال آبادی – جمال الدین خانجانی – عفیف نعیمی – بهروز توكلی – سعید رضایی و وحید تیز فهم .

مشهد : سیما اشراقی – رزیتا واثقی – سیما رجبیان – ناهید قدیری – نسرین قدیری – داور نبیل زاده – جلایر وحدت – هومن بخت آور – كاویز نوزدهی - ضیائیه اسحاقی و فرهاد امری .

اصفهان : احسان الله اشتیاق – سروش پزشكی –فرهود اشتیاق – انیسا مطهر سمنان : علی احسانی – سیامك ایقانی – بهنام متعارفی – پویا تبیانیان – ترانه احسانی – نادر كسایی- زهره نیك آئین و ژینوس نورانی .

كرمان : سامان استوار – نهاله شهیدی و سحر بیرام آبادی .

یزد : وحید قدرت و مهران بندی ( تبعید به زندان زابل )

ساری : طره تقی زاده .

آمل : هوشنگ فنائیان .

یاسوج : علی بخش بذر افكن .

شیراز : رها ثابت .

همدان : سرور سروریان

برگرفته از :
http://www.newnegah.org/articles/1390-2

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

اعضای پارلمان هلند خواهان آزادی هفت رهبر بهايی در ايران شدند .

شنبه, 12/28/1389

در حالی که سرانجام حکم ۲۰ سال حبس هفت رهبر بهايی در ايران تأييد شد، نمايندگان پارلمان هلند در نامه‌ای به نمايندگان مجلس ايران خواهان آزادی آن‌ها شدند.

به گزارش راديو زمانه در اين نامه آمده است: «ما اعضای کميته دائمی سياست خارجی پارلمان هلند با شما تماس گرفته‌ايم چرا که ما دو کشور عضو سازمان ملل متحد هستيم و بنا بر اين مسئوليت ترويج و حمايت از حقوق بنيادين بشر را بر عهده داريم که در چارچوب سازمان ملل تعيين شده‌اند.»

نمايندگان پارلمان هلند نوشته‌اند که نسبت به نقض آزادی دين و عقيده در ايران نگران هستند. آن‌ها در همين رابطه به ماده ۱۸ منشور جهانی حقوق بشر اشاره کرده‌اند که در آن آمده است: «هرکسی حق دارد از آزادی انديشه، وجدان و دين بهره‌مند شود: اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش دينی، عبادت‌ها و اجرای آيين‌ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی، به‌طور خصوصی يا عمومی است.»

اعضای کميته دائمی سياست خارجی پارلمان هلند بر اساس اين ماده همکاران خود در ايران را فراخوانده‌اند تا به پيشنهادات آن‌ها توجه کرده و از توان و مسئوليت خود در راه پيشبرد آن‌ها استفاده کنند.

اين نمايندگان در پيشنهادات خود خواهان آزادی فوری فريبا کمال‌آبادی، مهوش ثابت، جمال‌الدين خان‌جانی، عفيف نعيمی، سعيد رضايی، بهروز توکلی و وحيد تيزفهم، هفت تن از رهبران بهايی شدند که هم‌اکنون در زندان گوهردشت کرج به‌سر می‌برند و محکوم به فعاليت عليه اسلام شده‌اند.

نمايندگان پارلمان هلند از نمايندگان مجلس ايران تقاضا کرده‌اند که از آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران بخواهند به اين پرونده رسيدگی دوباره شود و در مورد متهمان عدالت رعايت گردد.

نامه نمايندگان پارلمان هلند در حالی ارسال شده است که روز گذشته کميته گزارشگران حقوق بشر خبر داد هر يک از هفت مدير جامعه بهايی، از سوی دادگاه تجديدنظر به ۲۰ سال حبس محکوم شده‌اند.

پيش از اين در ۲۴ شهريور‌ماه سال جاری مقامات قضايی ايران «به‌طور شفاهی» به وکلای آن‌ها گفته بودند که احکام زندان آنان به نصف کاهش يافته و از ۲۰ سال به ۱۰ سال تغيير کرده اما سرانجام حکم ۲۰ سال زندان تأييد شد.

در مرداد ماه سال جاری، اين هفت رهبر بهايی هر کدام به ۲۰ سال و مجموعأ ۱۴۰ سال حبس تعزيری محکوم شده بودند.

شش نفر از هفت شهروند بهايی از تاريخ ۲۵ ارديبهشت سال ۸۷ در جريان حمله‌ هم‌زمان نيروهای امنيتی به منازلشان در بازداشت به‌سر می‌برند و نفر هفتم، خانم مهوش ثابت پيش از ايشان و در تاريخ ۱۵ اسفند سال ۱۳۸۶ در مشهد بازداشت شد.

نمايندگان پارلمان هلند خواستار تغيير سياست جمهوری اسلامی ايران در مورد جامعه بهايی و اعطای آزادی کامل به بهاييان بر اساس معاهدات مختلف بين‌المللی حقوق بشر شده‌اند.

آن‌ها از نمايندگان مجلس ايران خواسته‌اند از آن‌جا که قانون‌گذار اين کشور هستند به اصلاح قوانين ايران مطابق با توصيه‌های ذکر شده در بالا در مورد آزادی کامل دين يا عقيده و همچنين آزادی تغيير دين و اعتقادات مبادرت ورزند.

اعضای کميته دائمی سياست خارجی پارلمان هلند در ادامه خواهان آزادی يوسف نادرخانی، مدير و کشيش کليسايی در گيلان شده‌اند. آقای نادرخانی در تاريخ ۱۳ نوامبر ۲۰۱۰ به اتهام ارتداد محکوم به اعدام شده است.

در همين رابطه آن‌ها همچنين خواهان آزادی بهروز صادق خان‌جانی شده‌اند که وی نيز متهم به ارتداد شده است.

در مورد اين احکام نيز نمايندگان پارلمان هلند تأکيد کرده‌اند که با رئيس قوه قضائيه ايران در مورد عادلانه بودن محاکمات صحبت شود.

آن‌ها در پايان نامه خود از ايران خواسته‌اند تا با جامعه جهانی در راه پايبندی به حقوق بشر و رعايت حقوق اقليت‌های دينی، قومی و زبانی همکاری کند.

اين نامه را ۱۰ عضو کميته دائمی سياست خارجی پارلمان هلند از احزاب مختلف اين کشور امضا کرده‌اند.

برگرفته از :
http://radiozamaneh.com/news/iran/2011/03/19/2643

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

تصاویری از مقام اعلی

تصاویری از مقام اعلی (شامل تصاویر قدیمی و تصاویر مراحل بازسازی)



The Shrine with the first 6 rooms in 1909

تصویر مقام اعلی در سال 1909 شامل شش اتاق

تصویر مقام اعلی در سال 1939 به همراه اتاق هایی که توسط حضرت شوقی افندی اضافه شدند

The Shrine in 1939 with the 3 rooms added by Shoghi Effendi


تصویر مقام اعلی ، عمارت سنگی در زمان ساخت در زمان حضرت عبدالبهاء

The Shrine under construction during the time of ‘Abdul-Baha



تصویر مقام اعلی در سال 1952 در زمان ساخت

The Shrine under construction in 1952


تصویر مقام اعلی در سال 1952 از نمای کوهپایه جبل کرمل

The Shrine under construction in 1952 from the bottom of the mountain


تصویر مقام اعلی ، اولین کاشی گنبد که به دست حضرت شوقی افندی در رضوان 1953 نصب گردید

The Shrine under construction in 1953


تصویر مقام اعلی شامل 10500 کاشی

golden roof tiles 10500 Shrine with thT


تصویر مقام اعلی در زمان ساخت ، جناب ابوخلیل بناء مقام در وسط تصویر و جناب Ioas مدیر عملیات ساخت در سمت چم تصویر دیده می شوند

The Shrine under construction, Mr. Abu-Khalil, the mason seen in the middle of the picture

and Mr. Ioas, the construction supervisor at the left



جناب ابوخلیل در حال نصب یکی از کاشی های گنبد مقام اعلی

Mr. Abu-Khalil while fitting one of the roof tiles of the Shrine


مقام اعلی در حال بازسازی

nThe Shrine under renovatio


مقام اعلی در حال بازسازی

nThe Shrine under renovatio



مقام اعلی در حال بازسازی



مقام اعلی در حال بازسازی



مقام اعلی در حال بازسازی



مقام اعلی در حال بازسازی


مقام اعلی در حال بازسازی


عملیات تقویت سازه بنای مقام اعلی در مقابل زلزله


تصویر مقام اعلی در زمان بازسازی در شب




“Well, I dream’d
That stone by stone I rear’d a sacred fane,
A temple, neither Pagod, Mosque, nor Church,
But loftier, simpler, always open-door’d
To every breath from heaven, and Truth and Peace
And Love and Justice came and dwelt therein . . .”

-- Alfred Lord Tennyson 1892


۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

ترک تقالید و تحرّی حقیقت -- حضرت بهاءالله

اهانت به مسیحیان

سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹

آیت الله وحید خراسانی در درس خارج فقه در روز چهارشنبه 18اسفند 1389 گفته است:

"این مسیحیت با این ریشه در این كشور جوانان شیعه را گمراه می كند واینها روی ریاست خود دعوا دارند، یكی نیست به این دستگاه... بگوید این همه تبلیغات مسیحیت ضال و مضل حتی در قم به چه معناست؟ اینها را دارند به خورد این امت می دهند و درقبال اسلام، این دستگاه با این بساط اگر یك جایی یك كلمه بوئی برای تزلزل مقام من باشد همه آنجا حاضر می شوند، اما دین و ایمان از مغز این جوانها برده می شود همه در خفقان و خوابیده اند. دنبال مقام و مالند، دم از اسلام می زنند، بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملكت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت"[1].

این اولین بار نیست که فقیهان/مراجع تقلید به مسیحیان اهانت کرده/می کنند. "ضلالت" قلمداد کردن یک دین، اگر اهانت به آن دین و پیروانش نیست، پس اهانت چیست؟ مگر جز این است که اگر فردی چنین نسبت ناروایی را به اسلام نسبت دهد، از نظر فقیهان حداقل مصداق "سب النبی" بوده، حکمش اعدام است؟ پس چگونه است که یک مرجع تقلید چنین نسبت ناروایی به دین میلیون ها انسان شریف می دهد؟ انسان های مومنی که متأثر از همین دین، تاریخی بزرگ پدید آورده اند. کافی است به آنچه "هنر دینی/مسیحی" به شمار می رود، نگریسته شود. نظریه ی ماکس وبر درباره ی نسبت اخلاق مسیحی و مدرنیزاسیون جهان غرب را فعلاً نادیده می گیریم. مگر همین دین انسان هایی چون مادر ترزا پرورش نداده که تمام عمر خود را صرف خدمت به فقرای هندی کرد؟ امری که در تاریخ فقاهت شیعیان یک مصداق ندارد. سیمون وی یک نمونه ی برجسته ی دیگر همین دیانت است.

من نمی دانم که آیت الله وحید خراسانی تا چه حد با دین مسیح آشنایی دارد. اما به چشم خود دیدم که یکی از مراجع تقلید فعلی، در جلسه ای با برادران اهل تسنن، موارد زیادی به یکی از فقیهان آنان نسبت داد. یکی از سنیان کتاب آن فقیه را شاهد آورد که چنان مستنداتی در آن وجود ندارد. معلوم شد که مرجع تقلید ما آن مدعیات را در کتب فقیهان شیعه خوانده است. فقیهانی که خود کتاب آن فقیه سنی را نخوانده بودند.

به طور قطع اکثر مراجع تقلید ما متون کلامی/فلسفی/عرفانی/فقهی یهودیان/مسیحیان را نخوانده اند. مگر کتب ضاله ی یهودیان و مسیحیان "ارزش" خواندن دارد که آدمی وقت صرف آن کند؟ احتمالاً آنان کتاب مقدس را خوانده باشند. آنان مدعیات نامدلل و کاذبی درباره ی کتاب مقدس دارند که به سوی این نوع احکام اهانت آمیز سوقشان می دهد.

با معیارهای مقبول فقیهان، اگر کسی دین اسلام را دین "ضال و مضل" بخواند، به اسلام/قرآن/پیامبر اهانت کرده است. با همان معیار، اگر فقیه/مرجع مسلمانی یهودیت و مسیحیت را دین "ضال و مضل" بخواند؛ به آن ادیان اهانت کرده است. بدین ترتیب، ما مخالفت خود را با دو معیاری بودن آشکار می سازیم. اگر نسبت دادن عنوانی به اسلام اهانت باشد، نسبت دادن همان عنوان به یهودیت و مسیحیت هم اهانت باید به شمار رود. دشنام گویی در شأن آنان که مدعی مرجعیت" مردم اند، نیست. "مرجع دشنام گو"، "مقلد دشنام گو" پرورش می دهد.

اما فقیهان/مراجع تقلید راه فراری(موجه سازی) برای دشنام گویی خود برساخته اند. مدعای آنان این است: یهودیت و مسیحیت موجود، یهودیت و مسیحیت اصلی نیست، بلکه ؛ اینها "دین تحریف شده" اند. یهودیت و مسیحیت اصلی، "ضال و مضل" نیست، یهودیت و مسیحیت تاریخی/موجود که تحریف شده است، "ضال و مضل" است.

این مدعای ناموجه/کاذب با چه شواهد و قرائنی موجه و تأیید می شود؟ شاید باورتان نشود، اما مفسران و فقیهان مسلمان در طول تاریخ برای این مدعای ستبر خود حتی یک دلیل اقامه نکرده اند. آری نه راقم این سطور و نه هیچ فرد دیگری همه ی کتاب های مسلمین نخوانده است، اما در کتاب هایی که این مدعا را تکرار می کنند، دلیلی ارائه نشده/نمی شود. پس مبنای این سخن چیست؟

مدعا این است: قرآن حقیقت مطلق(و نزد مراجعی چون آیت الله جوادی آملی مطلق حقیقت، چون همه ی حقایق را می توان از دل قرآن در آورد) است. مدعیات هر کتاب/دین دیگری، به میزانی که با مدعیات قرآن(به عنوان مثال:مدعیات تاریخی) سازگار باشد، صادق است. هر مدعایی در ادیان دیگر که با مدعیات قرآن ناسازگار باشد، کاذب/باطل است. با توجه به اینکه قرآن حضرت موسی و عیسی را پیامبران الهی به شمار آورده، وحی آن پیامبران هم صادق/حقیقت است. اما این وحی به دست انسان ها افتاده و آن را در طول تاریخ "تحریف" کرده اند. دلیل تحریف، ناسازگاری با قرآن است.

فرض کنید آیت الله وحید خراسانی و یک یهودی/مسیحی به دادگاهی بی طرف رفته اند تا در این خصوص داوری صورت گیرد. آیت الله وحید خراسانی مدعیات تاریخی آنان- به عنوان مثال آنچه درباره ی حضرت داود گفته اند- را کاذب و نسبت های ناروا به شمار می آورد. در برابر، متهمان یهودی/مسیحی می پرسند: دلیل شما براین مدعا چیست؟ آیت الله وحید خراسانی پاسخ می دهد:قرآن. یهودی/مسیحی متهم می پرسد: از کجا معلوم که آنچه در کتاب شما در این باره آمده است، صادق باشد. شما مدعیات تاریخی متن مقدس خود را با کدام شواهد و قرائن برون متنی(مستقل از دین) اثبات می کنید؟ ما هم همین پرسش را از شما داریم:کدام کتب تاریخی مدعیات قرآن درباره ی حضرت داود را تأیید می کنند؟ آیت الله وحید خراسانی- و دیگر فقیهان- پاسخ خواهند داد:ما هیچ شاهد و قرینه ی مستقلی نداریم، از نظر ما قرآن حقیقت محض است و هرچه با آن تعارض داشته باشد، کاذب/باطل است. قاضی دادگاه به طور طبیعی مدعای آیت الله وحید خراسانی را رد خواهد کرد. فقیهی که مدعی است دین دو هزار ساله ی مسیحیان را بهتر از خود آنان می شناسد، بدون آن که آگاهی چندانی از آن دین داشته باشد. "مسلمان مادر زاد"/مسلمان علتی است و اگر در ژاپن به دینا آمده بود، اینک شینتویی یا بودایی بود. این گونه نبوده که مراجع تقلید تمامی ادیان را مطالعه کرده و با دلیل به حقانیت اسلام پی برده و مسلمان شده باشند. بدون مطالعه ادیان دیگر، فقط و فقط به دلیل به دینا آمدن در یک خانواده ی شیعه در ایران، شیعه شده و از "حقانیت محض" آن و "باطل" بودن ادیانی که نمی شناسند، دقاع می کنند.

حال به مدعای برخی یهودیان/مسیحیان بنگرید. به گمان آنان، قرآن از روی کتب یهودی/مسیحی کپی شده است. مدعیان- برعکس مسلمان ها- سال هاست که با پژوهش های تاریخی فراوان در صدد اثبات مدعای خویشند. من به عنوان یک مسلمان نمی توانم مدعای آنان را بپذیرم، اما فقیهان/مراجع تقلید ما اساساً آن مدعیات را نخوانده اند، چه رسد به پاسخگویی مستدل بدانها.

بدین ترتیب ما با دو مدعای متعارض از سوی گروهی از مومنان ادیان مختلف روبرو هستیم. برخی یهودیان/مسیحیان مدعی اند که قرآن از روی متون مقدس آنان رونویسی شده است. گروهی از عالمان مسلمان نیز مدعی هستند که کتب مقدس یهودی/مسیحی موجود تحریف شده است. حق با کدام طرف است؟ شاید با هیچ کدام. داستان های تاریخی متون مقدس ادیان را ناواقع گرایانه/اسطوره ای به شمار آورید(آن چنان که برخی مفسران آورده اند)، حداقل این مسأله حل می شود[2].

همه به یاد دارند که سخن ناموجه/کاذب پاپ درباره ی اسلام چه شورشی در جهان اسلام به پا کرد و مراجع تقلید قم را هم به واکنش واداشت. اگر خواهان "احترام" از سوی دیگران هستیم، باید به "دیگری" و "متفاوت" ها احترام بگذاریم. اینک مسلمان های زیادی در اروپا و آمریکا(حدود 7 میلیون تن) و کانادا زندگی می کنند. شاید کانادا بیش از همه جا مبلغ "چند فرهنگی" و زیست صلح آمیز همه ی ادیان باشد. اینک کمیته ی امنیت ملی کنگره ی آمریکا به طور دو معیاری/تبعیض آمیز در حال بررسی افراط گرایی در میان مسلمان های آمریکایی است. چگونه است که شیعیان و سنیان در کانادا و آمریکا و اروپا دین خود را تبلیغ می کنند، اما مسیحیان و یهودیان مجاز نیستند دین خود را در جوامع اسلامی تبلیغ کنند؟ البته، افکار/گفتار فقیهان درباره ی "جهاد ابتدایی" که آن را "دفاع" قلمداد کرده و مدعی هستند اگر در جامعه ای اجازه ندهند کلمه ی توحید/اسلام تبلیغ شود، مسلمان ها مجازند به آن کشور حمله ی نظامی کرده و آن را به تسخیر در آورند و حتی به زور دیگران را مسلمان کنند، بر همگان روشن است. تازه اینها نظر بهترین فقیهان چون علامه ی طباطبایی(در المیزان)، مرتضی مطهری(در کتاب جهاد) و جوادی آملی(در تفسیر تسنیم) است[3].

مدعای نوشتار کنونی را می توان با استفاده ی از قاعده ی زرین (Golden Rule Theorem) هم مدلل کرد. یعنی، با دیگران(به عنوان مثال به اقلیت مسیحیان) فقط طوری رفتار کنید که رضایت می دهید در همان شرایط با شما(به عنوان مثال با اقلیت مسلمان)رفتار شود[4]. آیا آیت الله وحید راضی اند که اگر در موقعیت اقلیت قرار داشتند و مسیحیان در اکثریت بودند، همین رفتار را با وی( و شیعیان)می کردند. عربستان سعودی همین الگوی مقبول آیت الله وحید را با شیعیان انجام می دهد.

اما موضوع اساسی تری هم وجود دارد. آیت الله وحید خراسانی ناقض حقوق بشر است. او و دیگر فقیهان نتوانسته اند/نمی توانند در فضای آزاد(یعنی بازار آزاد رقابتی) دین خود را در کنار دین یهود/مسیح مطرح سازند. با همه ی سرکوب هایی که این رژیم فقیه سالار علیه یهودیان و مسیحیان کرده/می کند؛ و اساساً راهی برای تبلیغ یهودیت و مسیحیت باز نگذاشته(یک نمونه ی آن قتل فجیع دو کشیش مسیحی- دیباج و میکائیلیان در مرداد 1373- در پروژه ی قتل های زنجیره ای توسط سربازان گمنام امام زمان- یعنی وزرات اطلاعات- است. سه فقیه به ترتیب بر سربازان گمنام امام زمان فرماندهی می کردند: علی فلاحیان، هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای)، هنوز حضرت آیت الله اعتراف می نماید که حتی در شهر قم جوان هایی مجذوب مسیحیت شده اند. آیا وظیفه ی "مراجع تقلید" فقط روضه خوانی و فربه کردن هر چه بیشتر فقه است؟ کدام یک از مراجع تقلید کتابی علمی در مقایسه ی اسلام با یهودیت و مسیحیت نوشته است؟ با این همه، دشنام گویی کفایت نمی کند، حضرت آیت الله به "سلطان" جبار فرمان می دهد که:"بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملكت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت".

این حکم ناقض حقوق بشر، از ضعف ایمان به دین خود حکایت می کند. اگر به حقانیت دین خود باور داریم، نباید از تبلیغ یهودیت و مسیحیت و بهائیت و بودیسم و... بهراسیم. هراس، نشانه ی تردید است. بگذارید پیروان ادیان مختلف آزادنه دین خود را تبلیغ/ترویج کنند، دین حق در این بازار خریداران بیشتری پیدا خواهد کرد. ممانعت و سرکوب، شأن جباران است. فقیهان به طرق مختلف برای خود "حق ویژه" برساخته اند. به عنوان نمونه، حکومت و زعامت "حق ویژه" ی فقیهان است. قضاوت حق فقیهان مرد است. نباید این "حق ویژه" را به آنان داد که به دیگر مومنان دشنام دهند، و کسی مجاز به انتقاد از آنان نباشد. نباید این "حق ویژه" را بدانان داد که فرمان سرکوب صادر کنند، و کسی مجاز نباشد بگوید:حضرت آیت الله، شما یکی از ناقضان حقوق بشر هستید. حضرت آیت الله با اینکه در حکومت نیست، و نشانی از مبارزه ی با حاکم ستمگر از خود بروز نداده، اما در قامت ستمگر ظاهر می شود. به جای آنکه به "سلطان جائر" که خود استاد سرکوب اقلیت های دینی است[5]، بگوید:مسیحیان و یهودیان و بهائیان و سنیان هم چون من و تو "انسان" اند، چرا بر آنها ستم روا می داری؟ به سلطان فرمان می دهد که ستمگری بر آنان را افزایش دهد. وگرنه، آبرو برای دولت باقی نخواهد گذارد.

"مرجع" تقلید ما فاقد حس ستم شناسی است. هزاران هزار جنایت و شکنجه و ظلم در سه دهه ی گذشته به وسیله ی این "نظام سلطانی فقیه سالار" رفته و می رود و این آیت الله آنها را ندیده یا نادیده گرفته است. این را می گویند، فقدان حس ستم شناسی و همدلی با مظلوم. اما حضرت آیت الله مطابق مذاق فقهی شان، سرکوب را خوب می شناسند و در مقام آمر سرکوب هویدا می شوند. وقتی او حکم برچیدن بساط تبلیغ مسیحیت را صادر می کند، سربازان گمنام امام زمان-ـ امامی/طائب ها ـ- دست به کار شده و بساط آنان را به شیوه ای که بساط دیباج و میکائیان را برچیدند، بر می چینند. عدالت(حقوق بشر) داور مستقل آدمیان است، نه مشرب فقهی آیت الله. بر مبنای این میزان عدالت، مرجع تقلید حوزه ی علمیه ی قم، ناقض حقوق بشر و عدالت است.

پاورقی:

1-

جالب اینکه سایت کلمه روز بعد از سخنان آیت الله وحید خراسانی در خبری جانبدارانه نوشت:

"دیروز و به دنبال انتقاد آیت‌الله العظمی وحید خراسانی از حاکمیت به خاطر مشغول بودن به دعوای قدرت و بی‌تفاوتی نسبت به وضعیت اعتقادی جامعه، چند طلبه تندرو تلاش کردند جلسه درس ایشان را برهم بزنند که موفق نشدند... آیت‌الله وحید خراسانی دیروز در درس خارج اصول خود هشدار شدیداللحنی را نسبت به ترویج و تبلیغ مسیحیت در کشور و حتی شهر قم بیان کرد".

رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.com/1389/12/19/klm-51210/

2- مدعای ما این نیست که کلیه ی مدعیات صدق و کذب بردار ادیان را می توان/باید ناواقع گرایانه تفسیر کرد، بلکه این پیش فرض/پیش انگاشت را فقط درباره ی داستان های تاریخی چون داستان آدم و حوا، هابیل و قابیل، قوم لوط، حضرت سلیمان، حضرت ابراهیم، حضرت داود، عبور حضرت موسی از دریا، فاقد پدر بودن حضرت عیسی و... مطرح کردیم. جان هیک در عالم مسیحیت مدافع چنین رویکردی است. علی شریعتی و محمد عبده هم در میان مسلمانان، چنین رویکردی داشته اند. درست است که دو گزاره ی متناقض نمی توانند همزمان درست باشند و قبول یکی مستلزم رد دیگری است. اما ناواقع گرایانه به شمار آوردن قصص تاریخی ادیان، این مسأله را حل می کند. در عین حال، مسأله فقط این نیست که مدعیات اسلام با مدعیات مسیحیت تناقض دارد، مسأله این هم هست که در دل متون مقدس تک تک این ادیان مدعیات متعارض/ناسازگار وجود دارد. مفسران هم غالباً از طریق تأویل یکی این مسأله را حل می کنند(مانند مسأله ی جبر و اختیار در قرآن). به گمان ما همچنان می توان ادیان را از نظر معرفت شناختی و اخلاقی با یکدیگر مقایسه کرد و راه داوری درباره ی آنها همچنان گشوده است. در ضمن، ما از صدق اخلاقی، صدق معرفت شناختی را استنتاج نمی کنیم.

3- عموم مفسران و فقیهان مسلمان یهودیان و مسیحیان را ضال و مضل به شمار می آورند. آنان این نظر را در تفسیر آیات مختلف قرآن بیان کرده اند. به عنوان علامه ی طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه 29 سوره ی توبه به صراحت نوشته است که اعتقادات یهودیان و مسیحیان درباره ی خداوند و زندگی پس از مرگ و نبوت باطل است و از نظر سبک زندگی هم چون به شریعت اسلام عمل نمی کنند، گمراه هستند. می گوید:

"اهل کتاب که به نبوت محمدبن عبدالله ایمان نیاورده اند کفار حقیقی هستند، ولو اینکه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند... علاوه ی بر اینکه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادی صحیح نیست، و مسأله ی مبدأ و معاد بر وفق حق تقریر نمی کنند، مثلاً در مسأله ی مبدأ که باید او را از هر شرکی بری و منزه بدانند مسیح و عزیز را فرزند او می دانند، و در نداشتن توحید با مشرکین فرقی ندارند، چون آنها نیز قائل به تعدد آلهه هستند، یک اله را پدر الهی دیگر، و یک اله را پسر الهی دیگر می دانند، و همچنین در مسأله ی معاد، که یهود قائل به کرامتند و مسیحیان قائل به تفدیه... [دلیل دیگر گمراهی یهودیان و مسیحیان این است که]یهودی عده ای از محرمات را که خداوند در سوره ی بقره و نسأ و سور دیگر برشمرده حلال دانسته اند، و نصاری خوردن مسکرات و گوشت خوک را حلال دانسته اند، و حال آنکه حرمت آن دو در دین موسی و عیسی و خاتم انبیأ مسلم است، و نیز مال مردم خوری را حلال می دانند... اهل کتاب با اینکه نشان های نبوت خاتم انبیأ را در کتب خود می خوانند و امارات آن را در وجود آن جناب مشاهده می کنند، و می بینند که او پلیدها را بر ایشان حرام می کند و طیبات را برای انان حلال می سازد، و غل و زنجیر هایی که ایشان از عقاید خرافی به دست و پای خود بسته می شکند، و آزادشان می سازد، معذالک زیر بار نمی روند و محرمات او را حلال می شمارند"(طباطبایی، المیزان، جلد 9، صص 320- 316).

بر مبنایی چنین پیش فرض هایی مسلمان کردن زوری یهودیان و مسیحیان یا کشتن آنها را واجب می کنند. طباطبایی در المیزان نوشته است که مسلمان کردن زوری هیچ پیامد سویی ندارد، برای اینکه یکی دو نسل که بگذرد، فرزندان مسلمان شده فراموش می کنند که والدینشان به زور مسلمان شده اند. به نوشته ی طباطبایی، سه راهی اسلام زوری یا مرگ یا زندگی ذلت بار، حکم جاودانه ی خداوند/اسلام است که هیچ کس قادر به نسخ آن نیست.

مرتضی مطهری کوشیده است تا جهاد ابتدایی تهاجمی(مسلمان کردن زوری) را "دفاعی" قلمداد کند. در هر صورت او نیز بر این باور است که مسلمانها حق دارند آئین خود را در همه جا به زور جنگ گسترش دهند و دیگران را مسلمان کنند، موانع هدف را هم از پیش پا بردارند، این جهاد دفاعی است. می گوید:

"این جور نیست که بشر هر چه را بخواهد و خودش انتخاب کرده است حقش باشد. انسان حقوق دارد ولی حقوق انسانی و آزادیهای انسانی، یعنی در مسیر انسانی... [انسانی]که از مسیر انسانیت منحرف شده، به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر[ادیان غیر اسلام] به هر شکل هست از دست و پای این شخص باز کرد، اگر ممکن است، خودش را آزاد کرد، اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت"(مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، جلد سوم، انتشارات صدرا، ص228). مطهری در کتاب جهاد کاملاً این مدعا را تئوریزه می کند. یکی از توجیه های او این است که اسلام باید در همه ی جوامع آزادنه تبلیغ شود تا دیگران مسلمان شوند، اگر کشوری مانع آن شد، باید از طریق حمله ی نظامی و تسخیر آن کشور این عمل صورت گیرد. می گوید:"اسلام به خودش حق می دهد که دعوتش را در جهان منتشر بکند ولی اگر دعوتش بخواهد منتشر بشود فرع بر این است که آزادی برای نشر دعوت داشته باشد که بتواند برود دعوت خودش را منتشر بکند... از نظر اسلام این [نوع جهاد ابتدایی] هم جایز است برای اینکه یک نوع قیام در برابر ظلم است"(مرتضی مطهری، جهاد، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم، آبان 1379، ص 48). "ما باید آزاد باشیم که عقیده و فکر خاصی[یعنی اسلام]را در میان هر ملتی تبلیغ کنیم... حالا اگر مانعی برای دعوت ما پیدا شود، ببینیم یک قدرتی آمده مانع می شود و می گوید من به شما اجازه نمی دهم، شما می روید افکار این مردم را خراب می کنید(می دانید که غالب حکومت ها فکر خراب را آن فکری می دانند که اگر پیدا بشود مردم مطیع این حکومت ها دیگر نیستند)، آیا با حکومت ها که مانع نشر دعوت [اسلام]در میان ملتها هستند، جایز است جنگیدن تا حدی که انها سقوط کنند و مانع نشر دعوت[اسلام] از میان برود یا نه؟ بله این هم جایز است این هم باز جنبه ی دفاع دارد، این هم جزء آن جهادهایی است که ماهیت آن جهادها در واقع دفاع است"(جهاد، صص 83-82).

آیت الله نوری همدانی هم در همین زمینه با تبعیت از طباطبایی/مطهری نوشته است:

"یقین داریم که در راه پیروزی حق و پاسداری از توحید و حیات انسانی، مواردی پیش خواهد آمد که اکراه و تحمیل به وجود آید. ولی این مسأله ای نیست که ما از آن ابا داشته باشیم؛زیرا اگر در این راه دلایلی قانع کننده ارائه شد و جای هیچ گونه اشکالی نماند، هر کس که از اطاعت سرپیچی کند[یعنی غیر مسلمان نپذیرفت که مسلمان شود] باید به زور او را به اطاعت وادار کرد. و این روش همه ی انقلابیها و همه ی حکومتهای عادل و همه ی راههای منصفانه است. ثانیاً افراد متمرد ناآگاه و لجباز عنود، فقط در یک نسل خواهند بود(نسلی که برای نخستین بار با آن مکتب آشنا می شود)و نسل بعد، پس از آنکه آگاهانه با فطرت و اصول توحید آشنا و براساس اصول اسلامی تربیت یافت، در همان راه فطری گام بر می دارد. پس چرا باید گفت:"مجبور شده که اسلام را بپذیرد؟"حال آنکه او خود، اسلام را درک کرده پذیرا شده است"(آیت الله نوری همدانی، جهاد، ص 302).

نظرات آیت الله جوادی آملی در این زمینه را در مقاله ی "مراجع تقلید: استوانه های اسلام" که در روز آن لاین 6 و 7 و 13 و 14 دی ماه 1389 منتشر شد، آورده ایم. رجوع شود به لینک:

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/january/03/article/-d2d100bd5e.html

4- این قاعده که می گوید: نباید رفتارهای ما با دیگران(مثلاً یهودیان و مسیحیان و بهائیان) با خواسته هایمان درباره ی رفتاری که در موقعیت برعکس، نسبت به خود ما(مثلاً مسلمان ها)، انجام می شود، ناهماهنگ باشد؛ به شیوه های گوناگون بیان/روایت شده است. مطابق یک روایت:

ما کاری را نسبت به دیگری انجام نمی دهیم، مگر آنکه براین باور باشیم که آن کنش بی اشکال است. باور نمی کنیم که فعل مان بی اشکال است، مگر آنکه اعتقاد داشته باشیم که اگر در همان شرایط، همان کنش، نسبت به خود ما صورت گیرد، بی اشکال است. باور نخواهیم داشت که در همان شرایط، انجام آن کنش نسبت به ما بی اشکال است، مگر آنکه راضی باشیم که در همان شرایط، همان کنش نسبت به ما صورت گیرد. بنابراین، هرگز فعلی را نسبت به دیگری انجام نخواهیم داد، مگر آنکه راضی باشیم در همان شرایط، همان کار نسبت به ما انجام شود.

5- علی خامنه ای در سفر مهرماه 1389 به شهر قم، خطاب به مردم آن شهر گفت:

"در داخل کشور، از طرق مختلف، [می خواهند] پایه‌هاى ایمان مردم، بخصوص نسل جوان را متزلزل کنند؛ از اشاعه‌ى بى‌بندوبارى و اباحیگرى، تا ترویج عرفانهاى کاذب - جنس بدلى عرفان حقیقى - تا ترویج بهائیت، تا ترویج شبکه‌ى کلیساهاى خانگى؛ اینها کارهائى است که امروز با مطالعه و تدبیر و پیش‌بینى دشمنان اسلام دارد انجام می گیرد؛ هدفش هم این است که دین را در جامعه ضعیف کند".

رجوع شود به لینک: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10302

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

امروز خدا هم «حقوق بشر» می‌خواهد !


امروز خدا هم «حقوق بشر» می‌خواهد


محمد مجتهد شبستری


سالها پیش در کتاب " نقدی بر قرائت رسمی از دین" نوشته بودم طرح و تصویب اعلامیه حقوق بشر یک «ضرورت تاریخی» بود که پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948، بر سیاستمداران انسان دوست جهان آشکار شد. آنان از مشاهدات تاریخی اسف بار خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه تئوریک نفی مطلق خشونت و خونریزی، این است که رشته‌ای از حقوق اولیه برای همه افراد بشر بدون هیچگونه استثناء و تبعیض و صرفاً از آن نظر که بشرند در سراسر جهان به رسمیّت شناخته شود و پایه و اساس تنظیمات حقوقی ـ سیاسی داخلی کشورها و روابط بین‌المللی قرار گیرد. آن حقوق اولیه در مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر به صورتی شفاف بیان گردید. از جهانیان و همه دولت‌ها خواسته شد این اعلامیّه را بپذیرند. و آن را در مقام عمل با کوشش وافر به کار بندند.

پس از انتشار آن کتاب یکی از منتقدان کتاب خطاب به من چنین نوشت: اگر اروپائیها و امریکائیها در جنگ جهانی دوم و پیش از آن خون یکدیگر را ریختند و به ضرورت طرح حقوق بشر رسیدند این واقعیت تاریخی چه ربطی به ما مسلمانان دارد؟ شما از مسلمانان می‌خواهید حقوق بشر را بپذیرند و آنرا بر زیربنای تنظیمات سیاسی خود قرار دهند. به چه دلیل آنچه را برای دیگران ضرورت تاریخی پیدا کرده برای مسلمانان نسخه پیچی می‌کنید؟ ما نیاز به حقوق بشر نداریم و به این ضرورت تاریخی نرسیده‌ایم.

در آن سال‌ها که آن منتقد چنین می‌نوشت گرچه ستمگری‌ها و خشونت‌ورزی‌ها در زیر پوست رژیم‌های کشورهای اسلامی به صورتی اسفبار جریان داشت امّا هنوز نه اقدامات خشونت بار دو سال اخیر آشکار در خیابان‌ها و زندان‌های ایران اتفاق افتاده بود و نه این همه خشونت و کشتار سبعانه که امروز اشکارا و در روز روشن در بعضی از کشورهای مسلمان رخ می‌دهد. امروز حوادث ایران و غیر ایران، روشن‌تر از آفتاب نشان می‌دهد که ما مسلمانان هم، بدون هیچ تردید به «ضرورت تاریخی حقوق بشر» در جامعه‌های خود رسیده‌ایم. هیچ تئوری دینی و غیر دینی دیگری، امروز نمی‌تواند در این کشورها به صورتی مؤثر جایگزین ایده حقوق بشر شود و کاری از پیش ببرد. من برای این مدّعا 3 دلیل دارم:

اوّلاً: مقابله همگانی ملّت ایران اعم از دیندار و غیردیندار، با خشونت مفرط که در سال‌های اخیر در کشور ما به نام دین رخ می‌دهد جز با ایده حقوق بشر که در مقام انتقاد و اعتراض سیاسی یک «موضوع قبل از دین» است با هیچ تئوری دیگری میسّر و عملی نیست.

ثانیاً: آنچه در ماه‌های اخیر افراد ملت‌های کشورهای اسلامی خاورمیانه را اعمّ از دیندار و غیردیندار، علیه سلب آزادی‌ها و تبعیضات و ستم‌های سازمان یافته حکومت‌ها به شکلی شگفت‌آور بسیج کرده واقعیتی جز مطالبۀ آزادی و برابری برای همه انسان‌ها که لبّ‌لباب حقوق بشر است، نمی‌باشد. هر کس از اخبار حوادث منطقه و شعارها و تحوّلات آن آگاه باشد و نامی دیگر بر این قیام‌ها بگذارد آشکارا به تحریف تاریخ می‌پردازد و منکر بدیهیات می‌شود. در این کشورها همه حقوق بشر می‌خواهند کسانی با انگیزه دینی و کسانی دیگر با انگیزه‌های غیردینی. جالب اینکه علمای دینی رسمی این کشورها، خصوصاً کشور مصر، موقعی به قیام پیوستند که اگر چنان نمی کردند سیل خروشان قیام آنان را نیز با خود می‌برد.

ثالثاً در برابر آن گونه قتل عام و جنایات ضد بشریت که در کشور لیبی اتفاق می‌افتد چه ایده‌ای جز حقوق بشر می‌تواند مایۀ استغاثه و دادخواهی ملت مظلوم لیبی نزد جهانیان گردد و عواطف جهانیان را با آن مردم همراه سازد و فشار بین‌المللی را علیه حکومت خونریز لیبی به اوج رساند و زوال آن رژیم سفّاک را رقم بزند.

آنچه اخیراً در ایران و سایر کشورهای اسلامی خاورمیانه اتفاق می‌افتد آشکارا نشان می‌دهد که مطالبۀ حقوق بشر برای مسلمانان هم یک ضرورت تاریخی شده است. تفسیرهای انسان دوستانه ایدئولوژی‌های دینی حکومتهای منطقه هرگز نمی‌تواند جای اعلامیه حقوق بشر را بگیرد. در برابر این تفسیرها تفسیرهای دیگر خشونت‌گرای پاره‌ای از عالمان رسمی دین یا طالبان و القاعده قرار دارد، خنثی شدن تفسیرهای انسان دوستانه با این تفسیرهای خشونت‌گرا عملاً به نیروی مقاومت و مقابله ستمدیدگان و در بند شدگان کشورهای مسلمان علیه حکومت‌ها، ضربه‌های شدید وارد می‌کند و آن‌ها را زمین‌گیر می‌سازد. تنها محتوای مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر است که مقاومت‌ها و مقابله‌ها را صریحاً و بدون امکان تفسیرهای خشونت‌گرا تأیید و تقویت و تحکیم می‌کند.

اگر واقعیت این است که در جهان امروز، ملتهای منطقه برای مقاومت و مبارزه بر ضد اختناق‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌های سازمان یافته حکومت‌ها، ایده حقوق بشر را برگزیده‌اند و عملاً هم راهی جز این پیش پای آنها نیست یک انسان خداباور چگونه می‌تواند مدعی شود خداوند مخالف این حقوق بشر است. چگونه می‌تواند در برابر اعلامیه حقوق بشر که امروز تنها سرمایه تئوریک این مقاومت‌ها و مبارزه‌ها ست ایده‌ای به نام «حقوق بشر اسلامی» علم کند که «لایسمن و لایغنی من جوع»، ایده‌ای که چون انطباق با شریعت اصلاح نشده را می‌طلبد در مقام عمل روح حقوق بشر را که آزادی و برابری انسان‌ها صرفاً به خاطر انسان بودن است نابود می‌سازد، افراد جامعه را در برابر حکومت‌های شریعتمدار ستمگر خلع سلاح می‌کند و از هیچ‌گونه وجاهت بین‌المللی برای فریاد و استغاثه برخوردار نیست. تردید ندارم امروز هم خدا از ما انسانها حقوق بشر می‌خواهد.

برگرفته از :
http://mojtahedshabestari.blogfa.com/post-58.aspx

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

مراسم بخاک سپاری خانم اشرف خانجانی !

مراسم بخاک سپاری خانم اشرف خانجانی

جمعه, مارس ۱۱, ۲۰۱۱





مراسم بخاک سپاری خانم اشرف خانجانی
دوستان عزیز مراتب سپاس عمیق خویش را بآستان جمال اقدس ابهی تقدیم
میداریم که در بحبوحه مشکلات جاریه هر رویدادی را در این خاک مقدس
وسیله اعتلا و اعتبار امر نازنینش میفرماید. صبح امروز مراسم تدفین
متصاعده الی الله اشرف خانجانی(همسر جناب جمالدین خانجانی)در شرایطی
انجام پذیرفت که متاسفانه همسر ایشان؛جناب خانجانی در زندان رجائی شهر
بودند . علیرغم تلاشهای بسیار فرزندان ایشان برای اخذ مرخصی بجهت ملاقات
با همسرشان که در آخرین لحظات حیات خویش ملازم بستر در منزل خویش بودند
نه تنها برای ملاقات ایشان در آن شرایط حادموافقت نگردید بلکه اجازه حضور
در مراسم تدفین مشارالیها و ابراز همدردی در کنار خانواده را ندادند. این
امر در حالی ست که طبق قانون عموم زندانیانی که حکمشان صادر شده است در هر
2ماه میتوانند از 5 روز مرخصی استفاده نمایند. به هر حال مراسم امروزدر
هوای مطبوع نیمه ابری بهاری در گلستان جاوید طهران جلوه ای از قوه وحدت
بخش امر الهی بود .جمع کثیری ؛افزون از 5000نفر از احبای طهران و برخی
شهرستانها ونیز عده ای از بستگان و دوستان غیر بهائی در گلستان جاوید
طهران با کمال متانت و آرامش و محبت و روح وریحان حاضر شدند.ایشان برسم
ادای احترام نه صرفا به یکی از مومنین آستان حضرت معبود که برسم ستایش
استقامت ومظلومیت جامعه بهائی ایران و ابراز همدردی درتحمل مشکلات حالیه
علی الخصوص زندانیان بیگناه بهائی حضور داشتند . این مراسم که در فرصت زمانی
کوتاه (کمتر از یک روز) تدارک دیده شد عموم احبای عزیز را (در حالیکه اغلب
روزه دار بودند) در غیاب تشکیلات بهائی در ایران بصورت خودجوش اینچنین
منظم گرد هم جمع نموده بود . لذا از جهتی سبب شور ونشور روحانی احبای الهی
گردید چه که فرصتی برای ملاقات یکدیگر ؛ آن هم در چنین جمعیتی انبوه حاصل
گشته بود واز جهتی سبب اعجاب دوستان غیر بهائی گردیده بود که اینچنین
آرام و با محبت چنین جمعی گرد هم می آیند و در فضائی روحانی به ابراز
عواطف روحانی به یکدیگر می پردازند.اگر چه مامورین امنیتی از ابتدای
صبح (قبل ازورود حاضرین در گلستان جاوید) حاضر بودند اما مطمئنآ آنان نیز
از ملاحظه اینهمه نظم، آرامش، متانت و روحانیت (انهم در شرایطی که تشکیلات
بهائی را در ایران تعطیل نموده اند) در حیرت بودند. اغلب رانندگان وسایل
نقلیه عمومی که مسلمان بودند چنین کیفیتی را می ستودند. وجود دهها تاج گل
های متعددی که تقدیمی از جانب بهاییان عموم شهرستانها ، هر یک جداگانه
ارسال شده بود؛ بانضمام سایر تاج گلهای تقدیمی اقوام وآشنایان منظره ای
خیره کننده و قابل تحسین برای عموم شرکت کنندگان بوجود آورده بود. پس از
انجام مراسم تکفین در سکوتی تام مناجات شروع توسط یکی ازحاضرین زیارت
گردید.سپس نمازمیت توسط آقای علاءالین خانجانی(یگانه پسر متصاعده الی
الله) با حالتی روحانی زیارت گردید.فی الحقیقه تمام اذکار : انا کل لله
عابدون/اناکل لله ساجدون/انا کل لله قانتون/اناکل لله ذاکرون/ اناکل لله
شاکرون/اناکل لله صابرون ؛ وصف الحال وضع احبای ایران بود. پس از تلاوت
نماز پیکر متصاعده الی الله به محل پیش بینی شده حمل و پس از آن با
زیارت 3 مناجات مراسم به پایان رسید. در خاتمه حاضرین در صفوفی منظم با
کمال آرامش گلستان جاوید را ترک کردند .

واین نیست مگر از مرحمتهای مکنونه تو ای پروردگارمن
*****




برگرفته از :
http://eybaha1.blogspot.com/2011/03/blog-post_11.html

پیامی از شیراز

اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺳﺮﺷﺎر از اﻣﻴﺪ و ﺁﺑﺎداﻧﯽ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ رهﺎ ﺛﺎﺑﺖ، زﻧﺪاﻧﯽ ﺑﻬﺎﻳﯽ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ 3 ﺳﺎل و 4 ﻣﺎﻩ‬
‫از دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ 4 ﺳﺎﻟﻪ اش را در زﻧﺪان اﻧﻔﺮادﯼ و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﻮان ﻓﺮﺳﺎ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮدﻩ و ﺟﺮﻣﺶ‬
‫ﺁﺑﺎداﻧﯽ ﻣﻴﻬﻦ و ﻣﻬﺮورزﯼ ﺑﻪ هﻢ ﻣﻴﻬﻦ ﺑﻮدﻩ. روح ﺳﺮاﭘﺎ ﺳﺮور و ﺗﻮاﻧﺶ، اﻟﻬﺎم ﺑﺨﺶ ﻣﺎ در اﻳﻦ‬
‫ﺳﻮﯼ ﻣﻴﻠﻪ هﺎﺳﺖ.‬

‫"ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﻳﮑﯽ از زﻧﺪاﻧﻬﺎﯼ ﻣﻌﺮوف و ﻗﺪﻳﻤﯽ ﺷﻴﺮاز اﺳﺖ . از وﻗﺘﯽ ﻳﺎدم ﻣﯽ ﺁﻳﺪ - ﺣﺪود 01‬
‫ﺳﺎﻟﮕﯽ - ﺑﺮاﯼ ﻣﺪت 2 ﺳﺎل هﻔﺘﻪ اﯼ ﻳﮑﺒﺎر ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎت ﭘﺪر ﺑﺰرگ (اﺣﻤﺪ ﻋﻠﯽ ﺛﺎﺑﺖ)، داﻳﯽ (ﭘﺮوﻳﺰ‬
‫ﮔﻬﺮرﻳز) و دﺧﺘﺮ ﻋﻤﻪ ام (اﺧﺘﺮ ﺛﺎﺑﺖ) ﺑﻪ هﻤﺮاﻩ ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﻣﯽ رﻓﺘﻴﻢ .ﺁﻧﭽﻪ از ﺁن‬
‫زﻣﺎن- ﺣﺪود 27 ﺳﺎل ﭘﻴﺶ- ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ در ﺧﺎﻃﺮم از زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ دﻳﻮارهﺎ ﯼ ﺑﻠﻨﺪ -‬
‫ﺳﺎﻟﻦ و ﮐﺎﺑﻴﻦ ﻣﻼﻗﺎت - ﭼﻬﺮ ﻩ هﺎﯼ ﻣﻌﺼﻮم و روﺣﺎﻧﯽ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﻬﺎﻳﯽ و ﺷﻮر و ﺷﻮق ﺧﺎﻧﻮادﻩ هﺎ‬
‫اﺳﺖ . (هﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﻴﺪﺑﻬﺎﻳﻴﺎن ﺑﻪ ﺟﺮم ﻋﻀﻮﻳﺖ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ در ﺗﺸﮑﻴﻼت ﺑﻬﺎﻳﯽ در اواﻳﻞ اﻧﻘﻼب‬
‫دﺳﺘﮕﻴﺮ و در دادﮔﺎﻩ هﺎﯼ اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺧﯽ ﺑﻪ ﺣﺒﺲ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﻪ اﻋﺪام ﻣﺤﮑﻮم ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ.اﺧﺘﺮ‬
‫ﺛﺎﺑﺖ ﻳﮑﯽ ازهﻤﺎن دﻩ دﺧﺘﺮﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺗﺎرﻳﺦ 82/3/26 در ﺷﻴﺮاز اﻋﺪام ﺷﺪ.) ﺗﺼﻮﻳﺮ ذهﻨﻴﻢ از‬
‫زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد هﻤﻴﻦ هﺎ ﺑﻮد واﻟﺒﺘﻪ روزهﺎﯼ ﭘﺮ از اﺿﻄﺮاب و ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﺧﺎﻧﻮادﻩ هﺎ وﻗﺘﯽ ﺧﺒﺮ اﻋﺪام‬
‫ﻋﺰﻳﺰاﻧﺸﺎن را درﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺑﺎر هﺎ و ﺑﺎرهﺎ از زﺑﺎن ﺧﺎﻧﻮادﻩ هﺎﯼ ﺷﻬﺪا و ﻣﺴﺠﻮﻧﻴﻦ ﺑﻬﺎﻳﯽ‬
‫ﺧﺎﻃﺮات ﺁن زﻣﺎﻧﻬﺎ را ﺷﻨﻴﺪﻩ و در دﺳﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ هﺎﻳﺸﺎن ﺧﻮاﻧﺪﻩ ﺑﻮدم و ﺑﺎ ﺗﻤﺎم وﺟﻮد از ﺷﺮاﻓﺖ و‬
‫ﻋﺰت و ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺁﻧﻬﺎ و اﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﺧﺎﻧﻮادﻩ هﺎﻳﺸﺎن درﺳﻬﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ و ﺑﺮاﯼ داﺷﺘﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﻼف ﭘﺮ‬
‫اﻓﺘﺨﺎرﯼ ﺷﺎﮐﺮ درﮔﺎﻩ اﻟﻬﯽ ﺑﻮدم.‬
‫وﻟﯽ ﺑﺮاﻳﻢ ﺧﻴﻠﯽ دور از ذهﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺧﻮد را در ﻓﻀﺎﯼ زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﮐﻪ ﺳﻪ‬
‫ﺳﺎل و ﭼﻬﺎر ﻣﺎﻩ از دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺻﻮرت زﻧﺪان اﻧﻔﺮادﯼ در ﺑﺎزداﺷﺘﮕﺎﻩ اﻃﻼﻋﺎت‬
‫ﺳﭙﺎﻩ ﮔﺬراﻧﺪﻩ ﺑﻮدم.اﻣﺎ روز 24 ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎﻩ 1389 ﺑﺮاﻳﻢ ﻳﮏ روز ﺑﻪ ﻳﺎد ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺧﻮاهﺪ ﺑﻮد .زﻳﺮا ﺟﻬﺖ‬

‫اداﻣﻪ دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪم . هﺮﭼﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﻢ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع را ﭘﻨﻬﺎن ﮐﻨﻢ‬
‫ﮐﻪ ورود ﺑﻪ ﺁن ﻣﺤﻞ و دﻳﺪن وﺿﻌﻴﺖ زﻧﺪاﻧﻴﺎن و ﻓﻀﺎﯼ زﻧﺪان ﺑﺮاﻳﻢ ﺷﻮﮎ ﺁور ﺑﻮد وﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ‬
‫روز از ﺁن ﺗﺎرﻳﺦ ﻣﯽ ﮔﺬرد ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﺎ ﺷﺮاﻳﻂ ﺟﺪﻳﺪ ﺧﻮد را ﺗﻄﺒﻴﻖ داد.‬

‫ﺁﻧﭽﻪ ﻗﺼﺪ دارم در اﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﻨﻮان ﻳﮏ زﻧﺪاﻧﯽ ﺑﻬﺎﻳﯽ - ﮐﻪ از ﻳﮏ زﻧﺪان ﻋﻤﻮﻣﯽ‬
‫ﺑﺮاﯼ دو روز ﻣﺮﺧﺼﯽ ﺑﻴﺮون ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ - ﺷﺮاﻳﻂ و ﻣﺤﻴﻂ ﺁن ﻣﮑﺎن را ﺷﺮح دهﻢ ﺗﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن‬
‫ﻣﺤﺘﺮم ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮ و ﻋﻤﻴﻘﺘﺮ ﺷﺮاﻳﻂ زﻧﺪاﻧﻴﺎن و زﻧﺪاﻧﻬﺎﯼ ﻋﻤﻮﻣﯽ اﻳﺮان را درﮎ ﮐﻨﻨﺪ .ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ‬
‫ﺁﮔﺎهﯽ ﺑﻪ هﻤﻪ ﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ وﻇﻴﻔﻪ و ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺧﻮد را درﻗﺒﺎل ﺗﻼش ﺟﻬﺖ ﺑﻬﺒﻮد ﺷﺮاﻳﻂ و ﺁزادﯼ‬
‫هﻤﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن (ﺑﻬﺎﻳﯽ و ﻏﻴﺮ ﺑﻬﺎﻳﯽ) ﺑﻪ ﻣﻨﺼﻪ ﻇﻬﻮر و ﺑﺮوز رﺳﺎﻧﻴﻢ.‬
‫زﻧﺪاﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ و 10 ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻢ دﻳﮕﺮ در ﺁن ﻣﺤﺒﻮس هﺴﺘﻴﻢ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان زﻧﺪان "راﯼ ﺑﺎز" در ﻋﺮف‬
‫زﻧﺪان هﺎﯼ ﻋﻤﻮﻣﯽ اﻳﺮان ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد. زﻧﺪان راﯼ ﺑﺎز ﻳﻌﻨﯽ زﻧﺪاﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﺒﻮﺳﻴﻦ در ﺁن ﻃﯽ‬
‫ﮔﺬاﺷﺘﻦ ﻳﮏ وﺛﻴﻘﻪ ﻣﻠﮑﯽ در ﺣﺪود 50 ﻳﺎ ﺣﺘﯽ 100 ﻣﻴﻠﻴﻮن ﺗﻮﻣﺎن ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﭼﻨﺪ ﺷﺐ در هﻔﺘﻪ –‬
‫ﻣﻌﻤﻮﻻ 2 ﻳﺎ 3 ﺑﺎر- را ﺑﻪ ﻣﻨﺰل ﺧﻮد ﺑﺮوﻧﺪ و روزهﺎ در ﮐﺎرﮔﺎهﻬﺎ ﯼ زﻧﺪان و ﻳﺎ ﻣﺤﻴﻂ ﺧﻮد زﻧﺪان ﺑﻪ‬
‫ﮐﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺑﺎﺷﻨﺪ .(ﮐﺎر هﺎﻳﯽ از ﻗﺒﻴﻞ: ﻧﻈﺎﻓﺖ – ﻧﺠﺎرﯼ – ﺑﻨﺎﻳﯽ- ﺧﻴﺎﻃﯽ - ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺎﻓﯽ و ....) ﺑﻨﺎ ﺑﻪ‬
‫ﮔﻔﺘﻪ ﺧﻮد زﻧﺪاﻧﻴﺎن در ﻗﺒﺎل اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ زﻧﺪاﻧﯽ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺎهﻴﺎﻧﻪ ﺣﺪود 200 هﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﺑﻪ ﺣﺴﺎب زﻧﺪان‬
‫وارﻳﺰ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪا ﻧﺼﻒ اﻳﻦ ﻣﺒﻠﻎ ﺑﻪ ﺧﻮد زﻧﺪاﻧﯽ ﻋﻮدت دادﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد . ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﮑﻪ اﻳﻦ ﻣﺒﻠﻎ‬
‫ﻋﻤﻮﻣﺎ از دﺳﺘﻤﺰد هﻤﺎن ﻣﺤﻞ ﮐﺎر زﻧﺪاﻧﯽ ﭘﺮداﺧﺖ ﻣﯽ ﺷﻮد ﻣﯽ ﺗﻮان ﻓﻬﻤﻴﺪ ﮐﻪ ﭼﻘﺪر زﻧﺪاﻧﻴﺎن در‬
‫ﻣﻀﻴﻘﻪ و ﻣﺸﮑﻞ هﺴﺘﻨﺪ . هﺪف از اﻳﺠﺎد ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻄﯽ اﻳﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺎﻧﻮادﻩ‬
‫هﺎ و ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﺑﻮدﻩ و در ﺿﻤﻦ ﻣﺪت دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺧﻮد را هﻢ ﺑﮕﺬراﻧﻨﺪ . (ﻻزم ﺑﻪ ﺗﺬﮐﺮ‬
‫اﺳﺖ ﮐﻪ اﺳﺘﻔﺎدﻩ از زﻧﺪان راﯼ ﺑﺎز ﭘﺲ از ﻃﯽ ﮐﺮدن دورﻩ ﻣﺸﺨﺼﯽ از ﻣﺪت ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ و ﺑﺎ ﺷﺮاﻳﻂ‬
‫ﺧﺎص ﺑﻪ ﺑﺮﺧﯽ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺗﻌﻠﻖ ﻣﯽ ﮔﻴﺮد)‬

‫اﻣﺎ واﻗﻌﻴﺖ : ﺣﺪود 10 زﻧﺪاﻧﯽ زﻧﯽ ﮐﻪ در ﮐﻨﺎر ﻣﻦ هﺴﺘﻨﺪ اﻏﻠﺐ ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺁﻧﻬﺎ زﻧﺪان اﺑﺪ اﺳﺖ ﮐﻪ‬
‫ﭘﺲ از ﻃﯽ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎل از دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺣﺎل ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ ﺑﺎ ﺷﺮاﻳﻄﯽ ﮐﻪ در ﻓﻮق ﺁﻣﺪ در زﻧﺪان‬
‫راﯼ ﺑﺎز ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ. ﺟﺮم ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮوﺧﺘﻦ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ . اﻏﻠﺐ ﺁﻧﻬﺎ از هﻤﺴﺮاﻧﺸﺎن ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ‬
‫ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺘﺎد و ﻳﺎ ﻓﺮوﺷﻨﺪﻩ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ ﺟﺪا ﺷﺪﻩ و ﺧﻮدﺷﺎن ﺳﺮ ﭘﺮﺳﺖ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد هﺴﺘﻨﺪ .‬
‫ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﻦ 25 ﺗﺎ 60 ﺳﺎل اﺳﺖ . ﻓﺮزﻧﺪان ﮐﻮدﮎ و ﻧﻮﺟﻮان ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﭘﻴﺶ از اﻳﻦ ﮐﻪ ﻣﺎدراﻧﺸﺎن در‬
‫زﻧﺪان ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺗﺤﺖ ﺳﺮ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﯽ و ﻳﺎ ﺑﺴﺘﮕﺎن ﻧﺰدﻳﮏ ﻗﺮار داﺷﺘﻨﺪ. هﺮ ﮐﺲ ﺑﺎ دﻗﺖ‬
‫ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻮش ﺑﺪهﺪ اﻧﺼﺎﻓﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ اﻳﻦ اﻓﺮاد را ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﯽ ﻣﻘﺼﺮﺑﺪاﻧﺪ. ﺷﺎﻳﺪ اﮔﺮ ﻣﺤﻴﻂ‬
‫اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺳﺎﻟﻢ - ﺁﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺻﺤﻴﺢ - اﻣﻨﻴﺖ ﻣﺎﻟﯽ و ﺷﻐﻠﯽ – اﻧﺪﮎ ﺣﻤﺎﻳﺖ‬
‫ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺧﺎﻧﻮادﻩ و ﺟﺎﻣﻌﻪ و ... ﺑﺮاﻳﺸﺎن ﻣﻘﺪور ﺑﻮد هﺮﮔﺰ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺟﺮم ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻧﺪ و ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ‬
‫ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد و ﺷﺎﻳﺪ هﻤﻪ ﺁن را در اﻳﻦ ﻣﮑﺎن ﻧﻤﯽ ﮔﺬراﻧﺪﻧﺪ.‬

‫ﺑﺎ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ اﺟﻤﺎﻟﯽ در وﺿﻌﻴﺖ اﻳﻦ زﻧﺎن ﻣﯽ ﺗﻮان ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﺮاﻳﻂ ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﻓﺮدﯼ و‬
‫اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺳﺒﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ اﻳﻦ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﺴﻴﺎرﯼ از ﺻﻔﺎت ﻧﻴﮏ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺧﻮد را ﺑﻪ اﺟﺒﺎر ﻓﺪاﯼ ﺣﻔﻆ‬
‫زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد و ﻓﺮزﻧﺪان و ﮐﺴﺐ درﺁﻣﺪ ﮐﻨﻨﺪ . ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﺎ ﺗﻤﺎم وﺟﻮد درﮎ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺣﻔﻆ‬
ﺧﺼﺎﻳﺺ روﺣﺎﻧﯽ و ﺷﺮاﻓﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﭼﻘﺪر اﻣﺘﺤﺎن ﺳﺨﺘﯽ اﺳﺖ. ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ‬
‫هﻴﭽﮑﺲ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺗﺎ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺮار ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ در ﺑﺎرﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﻀﺎوﺗﯽ ﺑﮑﻨﺪ.ﺷﺮاﻳﻄﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ از‬
‫ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﺧﻮد ﻃﺮد ﺷﺪﻩ اﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﻦ ﺁن ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ رﻓﺘﺎر ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﻧﺪارد.‬

‫ﺗﺼﻮر ﮐﻨﻴﺪ ﻓﻀﺎﻳﯽ ﮐﻪ اﻳﻦ زﻧﺪاﻧﻴﺎن در ﺁن هﺴﺘﻨﺪ ﻳﮏ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻗﺪﻳﻤﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﺳﻮم ﺁن ﻗﺎﺑﻞ‬
‫اﺳﺘﻔﺎدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻘﻴﻪ ﺁن را دﺳﺘﮕﺎهﻬﺎﯼ ﺟﻮراب ﺑﺎﻓﯽ و ﺗﺮﻳﮑﻮ ﺑﺎﻓﯽ اﺷﻐﺎل ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ . (اﻳﻦ دﺳﺘﮕﺎهﻬﺎ‬
‫ﺟﻬﺖ اﺷﺘﻐﺎل زاﻳﯽ ﺑﺮاﯼ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺧﺮﻳﺪارﯼ ﺷﺪﻩ وﻟﯽ ﻣﺪﺗﻬﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ هﻤﮕﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺮاب ﺷﺪﻩ و اﺣﺘﻴﺎج‬
‫ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮ دارد). ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﺳﻘﻒ هﻢ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻧﻴﻤﻪ ﺑﺎز اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻴﺮون رﻓﺘﻦ و ﺗﻌﻮﻳﺾ هﻮاﯼ‬
‫ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﻩ و ﺣﺎﻻ ﺣﻘﻴﺘﻘﺘﺎ ﻳﮏ ﻣﺸﮑﻞ اﺳﺎﺳﯽ ﺷﺪﻩ ﭼﻮن در اﻳﻦ هﻮاﯼ ﺳﺮد زﻣﺴﺘﺎن از‬
‫ﻓﻀﺎ هﺎﯼ ﺑﺎز ﺑﺎد ﺳﺮد ﻣﯽ وزد و ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎران هﻢ ﺗﻤﺎم ﮐﻒ ﺳﻠﻮل ﭘﺮ از ﺁب ﺑﺎران ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ‬
‫ﻣﺮﺗﺒﺎ ﺑﺎ ﺟﺎرو ﺁب ﺑﺎران را ﺑﻪ ﻃﺮف ﭼﺎﻩ ﮐﻨﺎر ﺳﻠﻮل ﺟﺎرو ﻧﻤﻮد ﺗﺎ ﻣﺤﻞ ﻧﺸﺴﺘﻦ و ﺧﻮاﺑﻴﺪن زﻧﺪاﻧﻴﺎن‬
‫ﻣﺮﻃﻮب ﻧﺸﻮد. ﮐﻒ ﺳﻠﻮل از ﮐﺎﺷﯽ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻳﮏ ﻣﻮﮐﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﺣﺪود ﻳﮏ ﺳﻮم ﺁن را ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ‬
‫اﺳﺖ . ﺗﻌﺪادﯼ ﭘﺘﻮﻣﻮﺟﻮد اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ اﻟﻘﺎﺋﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ هﺮ زﻧﺪاﻧﯽ 3 ﭘﺘﻮ ﺗﻌﻠﻖ ﮔﻴﺮد ﮐﻪ ﭼﻨﻴﻦ اﺗﻔﺎﻗﯽ‬
‫ﻧﻤﯽ اﻓﺘﺪ و اﮐﺜﺮا ﻳﮏ ﻳﺎ دو ﭘﺘﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ .و ﺑﺎ وﺟﻮد ﺑﺎد ﺳﺮدﯼ ﮐﻪ از ﺳﻘﻒ ﻣﯽ‬
‫وزد و ﺳﺮﻣﺎﯼ ﮐﻒ ﺳﻠﻮل ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﺷﺮاﻳﻂ دﺷﻮار ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد. دﻳﻮارهﺎﯼ ﺳﻠﻮل از ﮐﺎﺷﯽ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ‬
‫ﮐﻪ ﺧﻮد اﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺑﻴﺸﺘﺮﻓﻀﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . در اﻳﻦ ﺳﻠﻮل ﻳﮏ ﺗﻮاﻟﺖ در ﺧﻮد اﺗﺎق اﺳﺖ‬
‫ﮐﻪ ﺗﻬﻮﻳﻪ هﻮا ﻧﺪارد و اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮاﯼ ﺗﺨﻠﻴﻪ ﭼﺎﻩ هﻢ ﺁب ﺑﻪ اﻧﺪازﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻴﺴﺖ . ﺣﻤﺎم در اﻳﻦ ﺳﻠﻮل وﺟﻮد‬
‫ﻧﺪارد و زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﺮاﯼ اﺳﺘﺤﻤﺎم از ﻳﮏ ﺷﻠﻨﮓ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺑﻠﻨﺪ اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﺮا ﺑﻪ ﺷﻴﺮ ﻇﺮف ﺷﻮﻳﯽ‬
‫وﺻﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺷﻠﻨﮓ را ﻣﯽ ﮔﻴﺮد ﺗﺎ دﻳﮕﺮﯼ اﺳﺘﺤﻤﺎم ﮐﻨﺪ .‬
‫اﻳﻦ در ﺷﺮاﻳﻄﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﻳﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن در دو ﻳﺎ ﺳﻪ ﻗﺪﻣﯽ او ﻧﺸﺴﺘﻪ اﻧﺪ . ﺁب ﻧﺎﺷﯽ از ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ‬
‫ﻇﺮوف و اﺳﺘﺤﻤﺎم در ﮐﻒ ﺳﻠﻮل ﺟﺎرﯼ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﺑﺎ ﻳﮏ ﺟﺎرو ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﺮا ﺑﻪ ﻃﺮف ﭼﺎﻩ ﮐﻨﺎر ﺳﻠﻮل‬
‫هﺪاﻳﺖ ﮐﺮد . وﺿﻌﻴﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻬﺪاﺷﺖ ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﻧﮕﺮان ﮐﻨﻨﺪﻩ اﺳﺖ . ﭼﻮن در اﻳﻦ ﺳﻠﻮل از ﻧﻮر‬
‫ﺁﻓﺘﺎب ﺧﺒﺮﯼ ﻧﻴﺴﺖ و زﻧﺪاﻧﻴﺎن هﻮاﺧﻮرﯼ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺗﻬﻮﻳﻪ هﻮا هﻢ ﺻﻮرت ﻧﻤﯽ ﮔﻴﺮد ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻣﯽ‬
‫ﺗﻮان ﺗﺼﻮر ﮐﺮد ﮐﻪ رﻃﻮﺑﺖ و ﺁﻟﻮدﮔﯽ هﻮا ﭼﻘﺪر ﺳﻼﻣﺖ زﻧﺪاﻧﻴﺎن را ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . زﻧﺪاﻧﻴﺎن‬
‫ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺻﻮرت زﻧﺪان ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﺪﻧﺪ ﺑﺮاﯼ‬
‫ﻣﺪت 4 ﺳﺎل در هﻤﻴﻦ ﺳﻠﻮل ﺑﺎ هﻤﻴﻦ وﺿﻌﻴﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و اﻟﺒﺘﻪ ﺁن ﻣﻮﻗﻊ ﭼﻮن وﺳﻂ‬
‫ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻳﮏ ﺟﻮﯼ رد ﻣﯽ ﺷﺪﻩ هﻤﻴﺸﻪ در ﺳﻠﻮل ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺑﺰرگ ﺗﺮدد ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮاب‬
‫ﺑﺮاﻳﺸﺎن زﺣﻤﺖ اﻳﺠﺎد ﻣﯽ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻮاد ﻏﺬاﻳﯽ ﺁﻧﻬﺎ و ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﻳﺸﺎن هﻢ از ﺁﺳﻴﺐ ﻣﻮﺷﻬﺎ در‬
‫اﻣﺎن ﻧﺒﻮدﻩ اﺳﺖ .اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﺟﻮﯼ در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﻳﮏ ﺻﻔﺤﻪ ﻓﻠﺰﯼ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. اﻳﻦ زﻧﺪاﻧﻴﺎن‬
‫در ﺁن ﻣﻮﻗﻊ در ﻃﻮل روز ﭘﺸﺖ دار ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮدﻧﺪ و ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺎﻓﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﻮدﺷﺎن دﺳﺖ‬
‫ﻣﺰد ﺑﺴﻴﺎر ﮐﻤﯽ درﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ اﻏﻠﺐ ﺑﺮاﯼ ﺧﺮﻳﺪ ﺻﺎﺑﻮن و ﺷﺎﻣﭙﻮ و ﻟﻮازم ﺑﻬﺪاﺷﺘﯽ و ﻳﺎ ﮐﻤﯽ‬
‫ﺧﻮراﮐﯽ و ﻳﺎ ﭘﻮﺷﺎﮎ از ﺁن اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﻣﯽ ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ و ﻳﺎ ﻣﻘﺪارﯼ از ﺁﻧﺮا ﺑﺮاﯼ ﻣﺨﺎرج ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن ﺑﻪ‬
‫ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﯽ و ﻳﺎ ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﻣﯽ دادﻩ اﻧﺪ.‬

‫ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ در اﻳﻦ ﺳﻠﻮل زﻧﺪاﻧﻴﺎن از ﺳﻪ وﻋﺪﻩ ﻏﺬاﻳﯽ ﺑﻴﺸﺘﺮ اوﻗﺎت ﻣﺤﺮوم هﺴﺘﻨﺪ و ﭼﻮن اﻣﮑﺎن ﺧﺮﻳﺪ‬
‫هﻢ ﺑﺮاﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﯽ ﺗﻮان درﮎ ﮐﺮد ﮐﻪ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺧﻮدش ﭼﻘﺪر ﺑﺎﻋﺚ اﻳﺠﺎد ﻣﺸﮑﻼت رﻓﺘﺎرﯼ در‬
ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺷﻮد .ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮد ﻏﺬاﯼ ﮐﺎﻓﯽ و ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﺒﻮد ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن – رادﻳﻮ – روزﻧﺎﻣﻪ و ﻣﺠﻠﻪ‬
‫و ﻳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻟﻴﺖ هﺎﯼ دﻳﮕﺮ از اﻳﻦ دﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ در ﭘﺮ ﮐﺮدن اوﻗﺎت زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﻣﻮﺛﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮد‬
‫ﻋﻠﺖ دﻳﮕﺮﯼ اﺳﺖ ﺑﺮاﯼ اﻳﺠﺎد ﻣﺸﮑﻼت دﻳﮕﺮ. در اﻳﻦ ﭼﻨﺪ روز ﺗﻌﺪادﯼ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮد‬
‫ﺳﻴﮕﺎر و ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﺑﻪ ﺳﻠﻮل ﺁوردﻩ ﺑﻮدﻧﺪ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺷﺪﻩ و ﺑﻪ هﻤﺮا ﺁﻧﻬﺎ هﻢ ﺳﺎﻳﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺗﻨﺒﻴﻪ و ﻣﻤﻨﻮع‬
‫اﻟﺨﺮوج ﺷﺪﻧﺪ. اﻳﻦ ﺗﻨﺒﻴﻪ در ﺷﺮاﻳﻄﯽ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﻣﻌﺘﺎد ﺑﺪون اﺳﺘﻔﺎدﻩ از هﻴﭻ داروﻳﯽ‬
‫ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺮﮎ اﻋﺘﻴﺎد ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ . وﻗﺘﯽ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ ﺣﺎﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎ از ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺪارﯼ ﻣﻨﺘﻘﻞ‬
‫ﺷﻮﻧﺪ و ﻳﺎ دارو درﻳﺎﻓﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع هﻴﭻ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﻧﺸﺪ و ﺁﻧﻬﺎ را ﻣﺴﺘﺤﻖ ﭼﻨﻴﻦ وﺿﻌﯽ‬
‫داﻧﺴﺘﻨﺪ.‬

‫اﻳﻦ ﭼﻨﺪ روز ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ هﻤﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻮن در اﺛﺮ ﻋﻮارض ﻧﺎﺷﯽ از ﺗﺮﮎ‬
‫ﻣﻮاد ﺁﻧﻬﺎ ﻟﺮز ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﻪ ﭘﺘﻮﯼ اﺿﺎﻓﻪ ﺗﺮ اﺣﺘﻴﺎج داﺷﺘﻨﺪ و ﻳﺎ در اﺛﺮ ﺑﻬﻢ ﺧﻮردن ﺣﺎﻟﺸﺎن‬
‫ﭘﺘﻮ هﺎ ﺁﻟﻮدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ و ﺑﻨﺎ ﺑﺮاﻳﻦ از ﺗﻌﺪا ﭘﺘﻮ هﺎ هﻢ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ . اﺣﺘﻴﺎج ﺑﻪ اﺳﺘﺤﻤﺎم داﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ درد هﺎﯼ‬
‫ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻢ ﺷﻮد و اﻳﻦ در ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ هﻤﺎن وﺿﻌﻴﺘﯽ ﮐﻪ در ﺑﺎﻻ ذﮐﺮ ﺷﺪ در ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺪون‬
‫داﺷﺘﻦ ﻟﺒﺎس اﺿﺎﻓﯽ اﺳﺘﺤﻤﺎم ﮐﻨﻨﺪ . ﺑﻪ دارو و ﻣﺴﮑﻦ اﺣﺘﻴﺎج داﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ در اﺧﺘﻴﺎرﺷﺎن ﻗﺮار ﻧﻤﯽ‬
‫ﮔﺮﻓﺖ. ﺷﺎﻳﺪ دور از ذهﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺮﺧﯽ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺗﺤﻤﻞ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ را ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﺎ اﻳﻦ‬
‫اﻓﺮاد هﻤﮑﺎرﯼ ﻧﮑﻨﻨﺪ و ﻳﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮزﻧﺶ ﺁﻧﻬﺎ و.... ﺑﭙﺮدازﻧﺪ . وﺿﻴﻌﺖ ﺁﻧﻬﺎ و ﺳﺎﻳﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﮐﻪ‬
‫ﺑﺸﺪت ﻧﮕﺮان ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن ﺑﻮدﻧﺪ ﺷﺮاﻳﻂ را ﺑﻴﺸﺘﺮ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﺮد.‬

‫ﺁﻧﭽﻪ در ﺗﻤﺎم اﻳﻦ ﭼﻨﺪ روز درﻳﺎﻓﺖ ﮐﺮدم اﻳﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﮕﺎر رﻓﺘﺎر اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﻓﺮاﻣﻮش ﺷﺪﻩ و‬
‫ﻣﯽ ﺷﻮد ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺣﻘﻮق زﻧﺪاﻧﯽ ﻧﺎدﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد و زﻧﺪاﻧﯽ را ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺟﺮﻣﯽ ﮐﻪ اﻧﺠﺎم دادﻩ‬
‫ﻣﺴﺘﺤﻖ هﺮ ﮔﻮﻧﻪ رﻓﺘﺎرﯼ ﻣﯽ داﻧﻨﺪ. و ﺑﻨﺎ ﺑﺮاﻳﻦ دور از ذهﻦ ﻧﺨﻮاهﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ‬
‫اﺧﺘﻼﻓﺎﺗﯽ ﮐﻪ در ﺑﻴﻨﺸﺎن ﭘﻴﺶ ﻣﯽ ﺁﻳﺪ و ﻳﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺁوردن ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺑﻬﺘﺮ و ﻳﺎ ... ﺑﻪ راﺣﺘﯽ ﺗﺼﻤﻴﻢ‬
‫ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻼﻳﯽ ﺳﺮ ﻳﮑﯽ از هﻤﺒﻨﺪان ﺧﻮد ﺑﻴﺎورﻧﺪ .و ﻣﯽ ﺗﻮان ﺣﺪس زد ﮐﻪ ﮐﺴﯽ هﻢ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ‬
‫اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎت را ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻧﺨﻮاهﺪ ﮔﺮﻓﺖ . دﺳﺘﻪ ﺑﻨﺪﯼ – ﺗﻤﺴﺨﺮ – ﻋﺪم هﻤﮑﺎرﯼ و دﻟﺴﻮزﯼ وﻋﺪم‬
‫رﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎل دﻳﮕﺮان در ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮردن و ﺧﻮاﺑﻴﺪن و ﻳﺎ اﺳﺘﻔﺎدﻩ از اﻣﮑﺎﻧﺎت ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺤﺪود ﺳﻠﻮل و ...‬
‫از دﻳﮕﺮ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﺎ ﺁن دﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺒﺎن هﺴﺘﻨﺪ.ﺑﻨﺎ ﺑﺮاﻳﻦ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺧﻮب ﻓﻬﻤﻴﺪ ﮐﻪ‬
‫ﺁﻧﭽﻪ ﺣﺎﺻﻞ اﻳﻦ زﻧﺪاﻧﻴﺎن از دوران ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ اﺳﺖ ﭼﻴﺰﯼ ﺟﺰ ﺁﺳﻴﺐ هﺎﯼ ﻋﻤﻴﻖ روﺣﯽ و رﻓﺘﺎرﯼ‬
‫و ﻣﺸﮑﻼت اﺧﻼﻗﯽ ﻧﻴﺴﺖ.‬

‫ﺑﻪ دور ازاﺳﺘﻘﺎﻣﺖ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﻬﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ هﺪف ﺑﻠﻨﺪ و روح اﻳﻤﺎﻧﯽ ﺧﻮد ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ را ﺑﺮاﯼ‬
‫ﺧﻮد هﻤﻮار ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﺮاﯼ ﺳﺎﻳﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﻧﻴﺰ ﺑﺮﮐﺖ و رﺣﻤﺖ هﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻨﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮاﯼ‬
‫رﻓﻊ ﻣﺸﮑﻼت و ﺑﻬﺒﻮد ﺷﺮاﻳﻂ هﻤﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن (ﺑﻬﺎﻳﯽ و ﻏﻴﺮ ﺑﻬﺎﻳﯽ) اﻗﺪاﻣﯽ ﻧﻤﻮد. ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﻳﮑﯽ از‬
‫ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ هﺎ و ﻓﺮﺻﺖ هﺎﻳﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻬﺎﻳﯽ ﮐﺴﺐ ﮐﺮدﻩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻣﺸﻮرت و ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اوﻟﻴﺎﯼ اﻣﻮر‬
‫– دﺳﺘﮕﺎﻩ ﻗﻀﺎﻳﯽ و ﻣﺪدﮐﺎران اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ... ﺑﺮاﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ هﻤﻮﻃﻨﺎن ﺧﻮد ﻗﻴﺎم ﻧﻤﺎﻳﺪ.‬

‫ﺗﺤﻘﻴﻘﺎ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در زﻧﺪان ﻋﺎدل ﺁﺑﺎد ﮐﻪ در هﻤﻪ زﻧﺪاﻧﻬﺎﯼ اﻳﺮان وﺟﻮد دارد .‬

‫ﺧﻴﻠﯽ ﻣﺎﻳﻠﻢ ﻳﺎد ﮐﻨﻢ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﻬﺎﻳﯽ ﻣﺸﻬﺪ رزﻳﺘﺎ واﺛﻘﯽ - ﺳﻴﻤﻴﻦ ﻗﺪﻳﺮﯼ - ﺟﻼﻳﺮ وﺣﺪت و هﻮﻣﻦ‬
‫ﺑﺨﺖ ﺁور و... ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ در اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ روزهﺎﯼ ﺳﺨﺘﯽ را ﻣﺎهﻬﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﻨﺪ و هﻤﭽﻨﻴﻦ‬
‫زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﮐﺮج ﻓﺮﻳﺒﺎ ﮐﻤﺎل ﺁﺑﺎدﯼ - ﻣﻬﻮش ﺛﺎﺑﺖ - ﺳﻌﻴﺪ رﺿﺎﻳﯽ و ﻋﻔﻴﻒ ﻧﻌﻴﻤﯽ و ...ﮐﻪ در ﻣﻴﺎﻧﺴﺎﻟﯽ‬
‫ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﺗﺤﻤﻞ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺮاﻳﺸﺎن ﺳﺨﺖ ﺗﺮ اﺳﺖ و ﻳﺎ ﻣﻬﺮان ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ در زﻧﺪان ﺧﺎش‬
‫ﺗﺒﻌﻴﺪ اﺳﺖ .ﻧﻮﻳﺪ ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ - ﺳﻤﺎ ﻧﻮراﻧﯽ - ﻧﻴﻤﺎ ﺣﻘﺎر و هﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﻴﮑﻪ ﺑﺮاﻳﺸﺎن در دادﮔﺎ هﻬﺎﯼ اﻳﺮان‬
‫ﻣﺤﮑﻮﻣﻴﺖ ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮﯼ دادﻩ ﺷﺪﻩ و ﻣﻨﺘﻈﺮ اﺟﺮاﯼ ﺣﮑﻢ ﺧﻮد هﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ وارد اﻳﻦ زﻧﺪاﻧﻬﺎ ﺷﻮﻧﺪ –‬
‫ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﮑﻨﻴﻢ ﮐﻪ هﻤﻪ اﻳﻦ اﻓﺮاد ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ هﻤﻮﻃﻨﺎن و ﻳﺎ دﻓﺎع از ﺣﻘﻮق ﺷﻬﺮوﻧﺪﯼ وﻳﺎ ﺑﻪ‬
‫ﻋﻠﺖ ﺗﺒﻠﻴﻎ دﻳﺎﻧﺖ ﺑﻬﺎﻳﯽ ﻣﺤﮑﻮم ﺑﻪ ﺣﺒﺲ ﺗﻌﺰﻳﺮﯼ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ - وﻋﺰﻳﺰ ﺗﺮ از هﻤﻪ ﻳﺎدﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ از‬
‫ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﻳﮑﯽ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺑﻬﺎﻳﯽ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ – هﻤﺴﺮ ﺁﻗﺎﯼ ﺟﻤﺎل اﻟﺪﻳﻦ ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ ﻳﮑﯽ از زﻧﺪاﻧﻴﺎن‬
‫ﺑﻬﺎﻳﯽ ﮐﺮج - ﮐﻪ ﺑﻴﺶ از ﻳﮑﺴﺎل اﺳﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻴﻤﺎرﯼ ﺳﺨﺘﺸﺎن از ﻣﻼﻗﺎت ﺑﺎ هﻤﺴﺮ ﺧﻮد ﻣﺤﺮوم ﺑﻮدﻩ‬
‫اﻧﺪ .( ﻗﻄﻌﺎ ﺧﻮب ﻣﯽ ﺗﻮان اﺣﺴﺎس ﮐﺮد ﮐﻪ ﭼﻘﺪر ﻟﺤﻈﺎت ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻼﻗﺎت ﺑﺮاﯼ زﻧﺪاﻧﯽ و ﺧﺎﻧﻮادﻩ اش‬
‫ﻣﻐﺘﻨﻢ و ﺣﻴﺎت ﺑﺨﺶ اﺳﺖ .) و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻳﺎدﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ از ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن – ﺧﺒﺮ ﻧﮕﺎران – اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان و‬
‫هﻤﻮﻃﻨﺎن ﻏﻴﺮ ﺑﻬﺎﻳﯽ ﮐﻪ در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ دﮔﺮ اﻧﺪﻳﺸﯽ در زﻧﺪاﻧﻬﺎﯼ اﻳﺮان در ﺷﺮاﻳﻂ ﺳﺨﺘﯽ‬
‫ﺑﺴﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ .ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ اﻳﻦ اﻓﺮاد ﻣﺴﺘﺤﻖ ﭼﻨﻴﻦ وﺿﻌﻴﺘﯽ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.‬

‫هﺮ ﭼﻨﺪ دﻋﺎهﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮﻧﺲ و ﻣﻮﺛﺮﺗﺮﻳﻦ راﻩ ﺑﺮاﯼ ﺣﻞ ﻣﺸﮑﻼت اﺳﺖ وﻟﯽ ﻗﻄﻌﺎ دﻋﺎ ﺑﺪون اﻗﺪام‬
‫ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ را ﺑﻪ دﻧﺒﺎل داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﻓﺮﺻﺖ هﺎﯼ ﻃﻼﻳﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ‬
‫ﻓﻀﻞ و ﻧﻌﻤﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬارد ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ از اﻳﻦ ﻓﺮﺻﺘﻬﺎ ﺑﺮﮐﺎت روﺣﺎﻧﯽ اﯼ‬
‫ﺟﻬﺖ رﺷﺪ و ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻓﺮدﯼ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺴﺎزﻳﻢ .‬
‫ﻓﺪاﯼ ﺷﻤﺎ‬

‫رهﺎ ﺛﺎﺑﺖ‬
‫"82/11/98‬