۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

نسل کشی بهاییان و سکوت !

 

چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲
پدیده نسل کشی بهاییان یکی از شرم آور ترین پدیده های اجتماعی و فرهنگی در تاریخ ایران است. اگرچه تشدید و گسترش تهدید علیه بهاییان بخشی از نقض گسترده حقوق مدنی شهروندان ایرانی با مذاهب و قومیت های گوناگون است، در مورد آزار بهاییان، مساله از وسعت، شدت و تداومی تاریخی برخوردار است که‌آن را به پدیده ای متمایز در میان موارد متعدد نقض حقوق ملت ایران تبدیل می کند.
بنا بر تعریف بین المللی، نسل‌کشی هرگونه اقدام جهت نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت گروهی نژادی، قومی، ملی، مذهبی، ایدئولوژیکی است و ازسال ۱۹۴۸ در شمار جرایمی آمده که سازمان ملل متحد مقابله با آن را وظیفه دولت ها و جامعه جهانی دانسته است.
در بیانیه سازمان ملل در این زمینه تصریح شده است که هرگونه اقدام به نابودی یک گروه نژادی، ملی، مذهبی مانند کشتار دسته جمعی یک گروه خاص، ایجاد لطمات روانی و جسمانی بر یک گروه خاص، ضربه زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص، تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آنها، جا به جایی اجباری فرزندان گروه‌ها به یکدیگر، طرح ریزی برای آسیب رساندن به گروهی خاص و... همه از مصداق‌های بارز نسل کشی است.
نسل كشي پديده اي اجتماعي و فرهنگي و باز مانده رفتاري گروهي در جوامع مبتني بر مناسبات قبيله اي ست. دراين جوامع وقتي گروهي با مذهب يا نژاد يا قبيله اي غير خودي معرفي مي شدند، نزاع بر سر منافع مشخص مادي يا معنوي مي توانست به دليلي همه پسند براي نسل كشي تبديل شود. به اين ترتيب نسل كشي نه نتيجه دشمني يك نفر با ديگران، كه نتيجه دشمني يك جامعه با جامعه اي ديگر يا بخشي از خود است؛ پديده اي كه در جنگ هاي مذهبي مثلا ميان شيعه و سني در ايران زمان صفويه يا جنگ های مذهبی در اروپاي مركزي در قرون میانه یا جنگ های قبیله ای در آسیا و افریقای کنونی ديده مي شود. اما فراگيرترين و پايدار ترين نسل كشي ها هنگامي صورت مي گيرد كه جماعت اقليت هدف حمله صاحبان قدرت در اكثريت جامعه اي قرار مي گيرند. مانند آنچه عليه يهوديان در تاريخ اروپا اعمال شده يا عليه ارمنيان در تركيه در سال هاي ميان دو جنگ جهاني يا عليه بهاييان در ايران، از حدود صد و پنجاه سال پيش تاكنون.
پذيرش اين واقعيت تلخ كه جامعه شيعه ايران در قرن بيستم و يكم در حال ادامه پروژه نسل كشي است كه از نيمه دوم قرن نوزدهم أغاز شده ممكن است براي وجدان بيدارهر ايراني شرم آور باشد و بخواهد آن را انكار كند، اما شواهد آشكار تر از آن است كه بتوان واقعيت جاري پديده نسل كشي بهاييان زير حمايت روحانيت و دولت شيعه را انكار كرد. 
گروهي با اشاره به رابطه خوب اكثريت مردم غير بهايي با بهاييان و اين واقعيت كه بهاييان بخش جدا نشدني از مردم ايران هستند، مي گويند حمله كنندگان به بهاييان به گروه اندكي از روحانيون و متعصبان مذهبي محدود مي شود که از حمایت حکومت برخوردارند و بنا بر اين نبايد اين مساله را نوعي نسل كشي مورد حمايت كل جامعه دانست. البته اين واقعيت دارد كه اكثريت مردم ايران هيچ تعارضي با جامعه بهائي ايران ندارند. اما تداوم تاریخی آن در سه رژیم متفاوت قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی نشان می دهد که نهادی فرا رژیمی از این اقدام دفاع می کند. این نهاد فرا رژیمی بخش سنتی روحانیت شیعه است. باورهای این بخش از روحانیت سنتی ایران، هم از حمایت آیت الله خمینی برخوردار بوده و هم اکنون از حمایت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی برخوردار است. 
در تازه ترین مورد از موارد نسل کشی بهاییان، شامگاه دوشنبه ۱۴ بهمن، فرد نا‌شناسی که ماسک زده بود، بعد از ورود به خانه یک خانواده بهایی در بیرجند، با ضربات چاقو قدرت‌الله مودی، طوبی سبزه‌جوو دختر آنان، اعظم مودی، را به شدت زخمی کرده است. تابستان امسال هم عطاالله رضوانی یکی از چهره های مورد احترام مردم بندرعباس به جرم بهایی بودن به قتل رسید. 
دستگاه های انتظامی و امنیتی و قوه قضاییه ایران عملا نسبت به حملات علیه بهاییان اعتنایی نداشته اند. به این ترتیب این بخش از جامعه ایران به شهروندانی بی پناه تبدیل شده اند که هیچ راهی برای مقابله یا احقاق حق خود جز گریختن از ایران ندارند. به همین دلیل اکثر ناظران می گویند هدف این حملات این است که بهاییان از جامعه ایران بیرون رانده شوند و به مخفی گاه های خانگی یا آنچه قرنطینه هایی مانند گتو های یهودیان در جوامع یهود ستیز پناه ببرند یا به بیرون از ایران بگریزند.
رهبران جامعه بهایی می گویندکه "در هشت سال گذشته، یعنی از سال ۲۰۰۵ تا کنون به جان ۵۰ بهایی سوقصد شده و ۹ نفر کشته شده ‌اند بدون آنکه هیچ محکمه قضایی تشکیل یا قاتل شناسایی شود."
این موارد غیر از دستگیری پیاپی بهاییان و جلوگیری از ادامه تحصیل آنان، حتی به صورت خصوصی وآنلاین، جلوگیری از تجمع های مذهبی، تخریب پرستشگاه ها و قبرستان ها و ایجاد فشار های روانی از طریق انجام تبلیغات مذهبی و دولتی و بازگو کردن اتهام و تهدید علیه این گروه از شهروندان ایران است که هدف آن تحریک اکثریت جامعه علیه اقلیت بهایی است.
اگر این اقدام های سازمان یافته علیه بهاییان محدود به اقدام های دولتی می شد اهمیت اجتماعی و فرهنگی تا آن حد نبود که در واقعیت امروز جامعه ایران دیده می شود. این نسل کشی سازمان یافته با سکوت روحانیون و نخبگان ملی و مذهبی جامعه ایران همراه است. این سکوت را نمی توان فقط به دلیل ترس از مقابله حکومت دانست چرا که در موارد دیگر نقض حقوق بشر توسط دولت، بسیاری از روحانیون و جناح های سیاسی و چهره های سیاسی و مذهبی در ایران حداقل مخالفت خود را بیان می کنند اما در مورد بهاییان در میان همه جناح ها نوعی سکوت همگانی دیده می شود. حتی در شرایطی که فضا برای بازگو کردن موارد نقض حقوق بشر علیه شهروندان وجود دارد نیز جناح های اصلاح طلب و چهره های سیاسی میانه رو و روحانیون خارج از دولت در برابر این اقدام ها سکوت کرده  و شهروندان بهایی به ستمدیدگانی فراموش شده فرو کاسته شده اند.
مطالعات انجام شده در باره نسل کشی نشان می دهد که دلیل تداوم این رفتار، سکوت اجتماعی در برابر آن است. جامعه بزرگ تر از طریق سکوت در برابر این اقدام ها خود را به نوعی تجاهل می زند که به معنای تایید ضمنی این اقدام ها در ناخودآگاه جمعی تثبیت می شود. حتی اگر ادعاهایی را نپذیریم که در باره مشارکت و حمایت برخی از روحانیون بلند پایه شیعه مورد حمایت دستگاه های امنیتی از شبکه اعمال جنایت علیه بهاییان مطرح می شود، باز هم نمی توان این واقعیت را انکار کرد که نهاد سنتی روحانیت در ایران از طریق تداوم بخشیدن به بهایی ستیزی موفق شده است بهاییان را به انزوا براند و روان جمعی جامعه ایران را وادار سازد تا به تدریج این نسل کشی را به عنوان امری طبیعی و لازمه جامعه مذهبی شیعی بپذیرد. اگرچه در این زمینه مسئولیت اصلی با روحانیون و نهاد های مذهبی است اما نمی توان مسئولیت عمومی مقلدین این مراجع را به عنوان کسانی که دستورات آن ها را اجرا می کنند یا در برابر نقض حقوق شهروندان بهایی سکوت می کنند، نادیده گرفت. آحاد شیعیان ایران، با سکوت در برابر این خواسته غیر انسانی نهاد های مذهبی، درعمل شریک پایدارسازی نسل کشی بخشی از هموطنان خود هستند.
بدون درخواست موکد رهبران سیاسی و مدنی و مذهبی جامعه  از مقام های رسمی ایران، از رهبر و رییس جمهوری گرفته تا قوه قضاییه برای پایان دادن به نسل کشی بهاییان، نمی توان امیدوار بود که جامعه بهایی ایران بتواند به حقوقی دست یابد که حتی در قانون اساسی ایران هم تصریح شده است. به همین دلیل وظیفه دفاع از شهروندان ایرانی  بهایی پیش از آنکه وظیفه رهبران جامعه جهانی بهایی در خارج از ایران باشد وظیفه هر شهروند ایرانی است که می داند نادیده گرفتن حقوق یک شهروند دیگر گام اول برای نادیده گرفتن حقوق خود اوست. و بیش از آن، وظیفه اخلاقی و انسانی هر ایرانی در شرایط کنونی سکوت نکردن در برابر نسل کشی بهاییان ایران است. 

برگرفته از :

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2014/february/12/article/-62a032e739.html

۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

مسئووليت ما و رژيم در استمرار جنايت عليه ايرانيان بهائی!

 
علی کشتگر

ای خواننده، ای ايرانی بگو وقتی اين خبر را می خوانی چه احساسی به تو دست می دهد؟
"فردی با ورود به منزل يک خانواده بهايی ساکن بيرجند، سه تن از اعضای اين خانواده را به ضرب چاقو مجروح کرد. بنابه اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، شامگاه دوشنبه ۱۴ بهمن ماه فرد ناشناسی با سلاح سرد(چاقوی نوک تيز) وارد منزل يکی از شهروندان بهايی ساکن بيرجند شده و با ضربات پی درپی و مهلک اعضای خانه را مجروح نمود. يک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: " مهاجم با چاقويی که البته آلت قتاله محسوب می شود، با سروصورت کاملا پوشانده شده، از بالای درب وارد حيات منزل شده بود. وی درب را باز نموده و به صورت کاملا وحشيانه شروع به زدن ضربات چاقو به ساکنين منزل می کند."
در اين حادثه آقای قدرت اله مودی از ناحيه شکم و پهلو، خانم طوبی مودی از ناحيه گردن (بسيار نزديک به شاهرگ) و اعظم مودی دچار صدماتی در نزديکی ريه ها می شود.
ضارب بدون هيچ عمل خاصی نظير سرقت پس از مجروح نمودن اين سه شهروند بهايی از منزل خارج می شود.
گفتنی است، قدرت اله مودی و همسر ايشان طوبی سبزه جو زوج ميانسالی هستند که در بيرجند تنها در منزل خود زندگی می کنند که البته صبح همان روز فرزند ايشان "اعظم مودی" که دانشجو و در تهران ساکن می باشد برای ديدار با خانواده به بيرجند رفته بود"(گويا نيوز).

با خواندن اين خبرکه نظير آن ۳۵ سال است در گوشه و کنار ايران رخ می دهد آيا اندکی از ايرانی بودنت شرم می کنی؟ گونترگراس نويسنده و شاعر سرشناس آلمانی که به ميهن خود و زبان آلمانی عشق می ورزد، در يادآوری آنچه آلمان نازی با يهوديان کرده می گويد: "من از آلمانی بودن خود شرمسارم..." و به راستی چگونه ممکن است آدم اين همه شقاوت و ستمی که در ديار بخت برگشته ما عليه هم شهری و هم سايه بهايی اش می کنند ببيند و دم فروبندد. و شايد مصيبت بزرگتر همين سکوت خفت بار ما است (از استثنائات می گذرم). چرا که اگر چنين نبود چه بسا آيات عظام جهل پرور و قداره بندان آنان جرات نمی کردند با اسلحه مرگبار تکفير هر روز از ما قربانی بگيرند. "از ما"؟
راستی بهائيان از ما هستند يا خير؟ چه تعداد از ما مردم، در کنه ضميرمان دگردينان و دگرانديشان را از خود نمی دانيم و خواسته يا ناخواسته هيزم بيار معرکه تبعيض و تکفيريم؟ وجدان خود را قاضی کنيم و از خود بپرسيم من بعنوان يک ايرانی تا کجا مسئوول رنج هم وطن بهائی ام هستم.
آزادی واژه ی پرمعنا و بزرگی است. آن که اين واژه را فرا می خواند نمی تواند با تبعيض، با کوچکترين و کم رنگ ترين تجلی تبعيض مذهبی دمساز باشد، نمی تواند از دشنه ای که در پيکر دختر دانشجو اعظم مودی آنهم در برابر ديدگان هراسناک پدرومادر به خون غلتيده فرو می رود احساس درد نکند و فرياد اعتراض نکشد. ملت بودن و ملت شدن نيز بدون نفی تبعيض مذهبی و برابری کامل شهروندان در برابر قانون و فرصت های ملی بی معناست.
مبارزه ايرانيان برای آزادی در گام نخست از مخالفت و مبارزه با تبعيض، هرگونه تبعيض دينی و مذهبی آغاز می شود.
۳۵ سال است که بهايی ايرانی به قتل می رسد، بدون آن که قاتل معرفی و مجازات شود. ۳۵ سال است که رهبر و سخنگويان جمهوری اسلامی بهائيت را فرقه ظاله و بهائيان را جاسوس بيگانه می خوانند تا ستم خود عليه بهائيان توجيه کنند. و با ظلم بی کران خود عليه اين مردم بی پناه هم عطش تعصبات مذهبی شان را سيراب کنند و هم از همه ملت ايران زهرچشم بگيرند. اگر سکوت توام با رضايت خامنه ای و آيات عظام نبود، هرگز متعصبان مذهبی که همگی از عوامل و جيره خواران شبکه های سرکوب ولايت مطلقه فقيه اند، جرات نمی کردند به حريم بهائيان تجاوز کنند. خامنه ای و آيات عظام بارها متعصبين را عليه بهائيان تحريک کرده اند، اما حتی يکبار هم شده ، خشونت عليه بهائيان را به صراحت محکوم نکرده اند.
هربار که اين گونه جنايات تکرار می شود، بايد همگان، هم ايرانيان و هم جامعه جهانی انگشت اتهام خود را به سوی رهبر و حاميان متعصب و جاهل وی نشانه روند، مگر آن که آنها با صدای بلند و با صراحت اين جنايات را محکوم کنند، و جنايتکاران را به مردم معرفی نمايند که هرگز نخواهند کرد.
آيا آقای روحانی و يا دست کم سخنگويان ايشان اين جنايت را محکوم می کنند؟ و يا برعکس اين جنايت جديد را نيز حادثه ای جزيی و بی اهميت می بينند که نبايد با اشاره به آن خاطر خطير بت بزرگ را مکدر نمايند و يا باعث تحريک عواطف مومنان شوند؟
آقای روحانی در هفته های گذشته بارها جهانيان را به کنار گذاشتن خشونت و جنگ و استقبال از تعامل و صلح فرا خوانده است. آيا جهانيان حق دارند به ايشان بگويند شما در حوزه مسئووليت خود برای زدودن خشونت و برقراری تعامل چه کرده ايد؟
علی کشتگر 

برگرفته از : 
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/174938.php