آه در این سجن، چه با ما کنند خاک به افلاک، چه سودا کنند
تیغ ، اگـر بر رگ ما میزننـد خون به دلِ لالهی صـحرا کنند
مُهر اگـر بـر لب ما مینهنـد غنچه دهانان لب خود وا کنند
خاک، اگـر پیـکر ما میشـود از گِلِ ما محشـر کبری کنند
جام و سـبويی اگر ازما شکست میـکده ها زنده و بر پا کننـد
پای اگـر بر سـرِ ما میزننـد افسـر ما ، گنبـدِ مـینا کنن
خار اگـر بر سـرِ ما مینهنـد زنده جهان از دَمِ عیسی کنند
چاه اگـر در رهِ مـا میکَننـد یوسف کنعان همه پیدا کنند
بیـم نداریم ز طوفـان چه باک کشتی نوحی سوی دریا کننـد
گـر خَزَفـی در رهِ ما گم شود تاج جواهر همه پیـدا کننـد
پای بـه زنجیـر اگـر کردهانـد شهپرِ اندیشـه هویدا کننـد
راه بـه این پیـر اگـر بستـهاند خیلِ جوانان همه غوغا کننـد
گر همـه این بزم تماشـا کننـد از چه از این مهلکه پروا کنند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر