پنجشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۲
قتل دلخراش و ناجوانمردانه هموطن بهایی مرحوم عطاالله رضوانی باعث تاسف و تاثر است و بنده به نوبه خود به خانواده، دوستان و تمامی همكيشان ايشان تسليت عرض كرده و اميدوارم با گسترش عقلگرایی و پرهيز از تعصبات كور دينی در جامعه ايرانی ديگر شاهد چنين اتفاقات وحشتناكی نباشيم و صد البته اميدوارم كه مسئولين امر، آمرين و عاملين چنين جناياتی را شناسایی كرده و به مجازات برسانند، زيرا اگر جلو چنين جنايتهای غير انسانی گرفته نشود جدای از اينكه چهره دستگاههای ذيربط را در اذهان جهانی خدشهدار مینمايد باعث جری شدن آمرين و عاملين ديگری نيز خواهد شد.
ايران كشوری متشكل از اقوام و اديان و مذاهب مختلف است كه تمامی آنها در كنار يكديگر مليت ايرانی را بوجود آورده و میآورند. ايران متعلق به يك قشر يا قوم و دين و مذهب خاصی نيست، متعلق به همه ايرانيان است؛ و نمی توان و نبايد افراد را به جهت تعلقات دينی و مذهبی و قومی شان از حقوق اوليه انسانی و اجتماعی محروم و محدود كرد. انسان فی النفسه دارای ارزش است و جان و حياتش حرمت دارد. نمیتوان به انسانی كه به حقوق فردی و اجتماعی ديگران تعدی نكرده تنها به صرف آنكه دارای دين و آيين ديگریست تعرض كرد.
بنده از افكار و عقايد آيين بهائيت اطلاع دقيقی ندارم؛ اما بحث بر سر حق و ناحق بودن يا ضاله و هادی بودن اديان يك بحث مطول است كه اساسا هيچ نتيجهای در طول تاريخ نداشته و تنها منجر به همنوعكشی شده است. طبق افكار و عقايد يهود، عيسی مسيح (ص) در ادعای خود دروغگو بوده و به همين جهت او را به صليب كشيدند. امروزه نيز علمای يهودی دهها دليل بر ضاله بودن عقايد و افكار مسيحيت اقامه میكنند. در رم باستان نيز مسيحيان مورد تعرض و اذيت و آزار قرار میگرفتند. در دوران امپراطوری نرون برای اينكه مسيحيان را قتل عام كنند آتشسوزی تعمدی ايجاد كردند و آن را به گردن مسيحيان انداخته و مردم را تحريك كردند تا آنان را قتل عام كنند. نهايت اين ضاله دانستنها و آن اقدامات چه شد؟ مسيحيت از بين رفت؟
در دنباله اين ماجرا، علمای يهودی و مسيحی پيامبر اسلام(ص) را كذاب و دينش را با دهها دليل ضالهی مضله كه جز خشونت و خونريزی چيزی برای جوامع بشری به ارمغان نياورده است میدانند. در ميان امت اسلامی نيز چندين فرقه بوجود آمد و هر دستهای ديگری را به ذلالت و گمراهی متهم كرد، در صورتی كه كتاب و پيامبرشان يكیست. خوب كه نگاه كنيم اين يك داستان كشدار است كه حداقل سه دين بزرگ سامی يكديگر را قبول ندارند و افكار و عقايد يكديگر را يا ضاله قلمداد می كنند يا تحريف و منسوخ شده. هر طرف هم قصد داشت تا ريشه افكار و عقايد طرف مقابل را به هر طريق بخشكاند. هيچ كدام هم تا امروز نتوانسته ديگری را نابود كند يا متقاعد نمايد. تنها در اين ميان كلی انسان جانشان را از دست دادند و حقوق انسانیشان پايمال شد فقط بخاطر اينكه اين، آن را قبول نداشت. اينها تجربهايست كه از تاريخ جوامع و اديان بدست میآوريم. آن رفتارها و تعديات به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران به بهانههای تعلقات دينی و مذهبی در قرون گذشته، بخاطر اينكه بشر درك درستی از حقوق فردی و اجتماعي اش نداشته قابل توجيه است. اما امروزه كه بشر به حقوق فردی و اجتماعی خود پی برده و برای احقاق آن كوشش میكند، تعدی به جان و مال و ناموس و آبروی يك انسان تنها بخاطر تعلقات دينی، مذهبی، قومی، نژادی و جنسيتی هيچ توجيه عقلانی ندارد. ما حق نداريم حقوق فردی و اجتماعی هيچ انسانی را كه متعدی به جان و مال و ناموس و حيثيت ديگران نيست محدود كنيم و يا بدان تعرض نماييم. در دنيای امروز حقوق فردی و اجتماعی و در يك كلام حقوق شهروندی انسان بر اساس تعلقات دينی، مذهبی، قومی يا جنسيتی تعريف نمیشود. انسان به ما هو انسان بدون در نظر گرفتن تعلقات عقيدتی، قومی يا جنسيتی دارای حقوق انسانی است و هيچ كسی حق ندارد اين حقوق را برای انسانی كه متعرض به حقوق ديگران نشده محدود كند. هر حاكميتی هم موظف است كه از حقوق فردی و اجتماعی همه شهروندان بدون هيچ گونه استثناء قايل شدنی بصورت بیطرفانه دفاع كند و با هر كسی كه به هر بهانه و عقيدهای، حقوق شهروندی انسانی را مورد تعرض قرار میدهد برخورد نمايد.
در هر كجای اين كره خاكی، پيروان هر دين و آيينی –حتی گاو پرستان هندوستان- دين آيين خودشان را حق مطلق میدانند و مابقی اديان را ضالهی مضله. اين حرفهای قرون وسطایی كه من هدايت شدهام و دينم حق مطلق است و مابقی گمراه و ناحق مطلق هستند، امروزه در عصر ارتباطات و دهكده جهانی وجه درست و عقلانی ندارد. انسانی كه به جان، مال، ناموس و حيثيت ديگران تعدی نكرده و نمی كند بايد محترم شمرده شود حال به هر دين و آيينی كه میخواهد باورمند باشد. بنده فكر نمیكنم كه در عصر حاضر تفكر و انديشهای ضاله و مضلهتر از اين مسلمانان خشك مغز و افراطی كه با آرامش آدم می كشند يافت شود. به نظر بنده آن تفكر و دين و مذهبی ضالهی مضله است كه آسايش و امنيت را از دنيای ديگران سلب میكند و برای حيات انسان ارزشی قايل نيست، والا نشستن و اتهام زدن و چوب و چماق حق و باطل بر فرق يكديگر كوفتن، در طول تاريخ جز خونريزی و همنوعكشی هيچ نتيجهای نداشته.
بنده از پژوهش در سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام اين را فهميدهام كه پيام و چكيدهی آموزههای اين اديان آن است كه ما به هم آزار نرسانيم، به هم ظلم نكنيم، به حقوق هم تعدی و تجاوز نكنيم؛ حالا خدا را با هر زبان و عملی كه می خواهيم عبادت نماييم. فردای قيامت خدا خودش می داند كه چگونه با بندگانش رفتار كند، اما يقين دارم كه خدا كسی را به صرف مسلمان بودن يا مسيحی و يهودی و زرتشتی و بهایی و.... بودن به بهشت يا جهنم نمیفرستد، به عمل و رفتارش جزا و پاداش میدهد. هيچ كسی را هم در گور ديگری نمیگذارند و عمل هر كسی به گردن خود اوست.
بقول حافظ شيرازی:
عيب رندان مكن ای زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب يارند چه هوشيار و چه مست
همه جا خانهی عشقست چه مسجد چه كنشت
نا اميدم مكن از سابقهی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی كه چه خوبست و كه زشت
بنده اميدوارم روزی در اين كشور شیعه، سنی، زرتشتی، مسيحی، يهودی، بهایی و حتی خداناباوران از حقوقی يكسان و كرامتی همسطح برخوردار باشند؛ در چنين جامعهايست كه استعدادها شكوفا میگردد و كشوری را قدرتمند میكند. البته اين اتفاق مبارك در جامعهی ايرانی خوشبختانه در حال گسترش و نهادينه شدن است و انشاءالله روز به روز بيشتر نيز خواهد شد.
برگرفته از :
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2013/september/05/article/-2f65cfeb5a.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر