۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

نه در غربت دلم شاد و نه رويی در وطن دارم !

 مهرداد وجدانی :
 
آقای برقعی عزیر پرسیده اید : (http://news.gooya.com/politics/archives/2013/10/169483.php) وطن من کجاست ؟ من نشانتان می دهم : شما که در سفینه خیال پردازی خوب پرواز می کنید ، لطفا سر سفینه خود را کج کرده وبه سوی آسمان برانید و از منظومه خورشیدی خودمان هم خارج شده و همچنان بر بالهای خیال تا دور ترین کرانه های کهکشان شیری بشتابید . آنجا کمی استراحت کرده و سپس تلسکپ خود را به دست گرفته و 2500000000000 کهکشان همسایه کهکشان خومان را رصد کنید (فراموش نکنید که این 2500000000000 کهکشان در یک یونیورس قرار دارد - خدا می داند چند تا یونیورس در مولتی یونیوس وجود دارد ) حالا در این لحظه از سفر کهکشانی خود سر تلسکوپ خود را به سوی وطن مإلوف یعنی کره زمین عزیزمان بگردانید و آن را خوب رصد کنید . وطن خود را خواهید شناخت . در آنجا کمی تعمق کنید . به باور های نادرست ما زمینی ها به عشق ها و نفرت های مان به تعصب های نژادی وطنی مان به ملیت پرستی هایمان به تعصب های جنسی و مذهبی مان به جنگهای صلیبیمان و همه جنگهائی که این وطن عزیزمان را یعنی کره زمین را تکه تکه کرده .این مرزهائی که وسیله سرداران جنگ طلب و خون خوار بر ما زمینیان بی خبر از همه کهکشانها تحمیل شده . همان سردارانی که دروغهای بزرگ را به ما زمینیان باورانده اند . برایمان خودی ناخودی و دوست و دشمن شناسانده اند
آقای برقعی عزیز وطن شما اینجاست . کره زمین ، این سیاره زیبا و متبرک . این خانه ماست . که خداوند به ما هدیه داده . ما در این خانه دشمنی نداریم . ما همه خواهران و برادران یکدیگریم که در آفرینش ز یک گوهریم . مگر سعدی آن افتخار بشریت این درس را بما نیاموخت ؟
تا آنجا که از تاریخ می فهمیم نوع بشر چه گروهی و چه فردی در حال مهاجرت دائم بوده و همچنان این روند ادامه دارد . مادها پارس ها و پارتها از سرزمین های شمالی تر به این سرزمینی که ما ایران اش می نامیم مهاجرت کردند . چه کسی می داند شاید بعضی از آنها دوباره به وطن "مألوف" شان برگشته اند و بیشترینشان مانده اند و پایه گذار تمدنی بزرگ شده اند .
وقتی بهاء الله در ارطبات با نیازهای تکاملی جامعه بشری پند و اندرز داد که دوست داشتن "وطن" (سرزمین متعلق به یک دولت - ملت) ، افتخاری ندارد ، بلکه به دوست داشتن عالم باید افتخار کرد ، تاریک فکران وطنی معروف به روشنفکری هیچ درکی از این شعار پَرشعور نداشته وهنوز ندارند و جهلای معروف به علم ، بهاء الله را بی وطن و جهان وطن خواندند . برای آنان که هنوز از این رهنمائی بهاء الله ، درکی ندارند ولی انصاف دارند ،مثالی می زنم : اگر کسی بگوید برای انسان این افتخار نیست که فرزند خود را دوست بدارد ، بلکه افتخار انسان این ست که فرزندان همة انسان های دیگر را دوست بدارد . یک شنونده با هوش و البته منصف از این نتیجه می گیرد که دوست داشتن فرزندان دیگران افتخار دارد ، در حالیکه دوست داشتن فرزند خود افتخاری ندارد . چون این از وظایف هر انسان ست که فرزند خود را دوست بدارد ودر رشد وپیشرفت او بکوشد . یعنی بهاء الله دوست داشتن و خدمت به "وطن" را از وظایف انسان می داند و نه افتخارات او .


برگرفته از :
https://www.facebook.com/profile.php?id=100001021194224

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر