۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه
۱۳۹۲ بهمن ۸, سهشنبه
حکایت است ؛ نه شکایت !
چون کنم از جان و دل یاد
وطن
اشک خونینی ببارد چشم من
مهر میهن تا به جانم بسته است
جان من با خاک او پیوسته است
در غم میهن اگر دل خون شود
مهر او کی از دلم بیرون شود
سوی ایران کیست تا پیغام من
چون برد، گوید به ابنای وطن
هر که را حبّ بشر در دل بود
کی ز سودای وطن غافل بود
من در این صد سال بودم بیش و کم
پیش تو هر روز نوعی متهم
ابتدا گفتی بهائی کافر است
خصم دین و دشمن پیغمبر است
بعد گفتی کاین مرام نو ظهور
از طریق انگلیس آمد به زور
گه بهائی پیش تو جاسوس شد
گه خبر چین سفیر روس شد
گه مرا خواندی عدوی مملکت
دشمن شاه و بقای سلطنت
گه شدم از پیروان مارکسیسم
گاه جاسوس خبیث صهیونیسم
چون نبردی سودی تو از این اتهام
قصه ای نو ساز کردی نزد عام
خواندی آخر در فروع و در اصول
مفسد الارضم چو اعدای رسول
من نیم حیران از این روی و ریا
زینهمه مکر و دروغ و افترا
کرد شخصی از میان مسلمین
این سؤال از حاکم شرع مبین
این چه جاسوسی است کز دین بهاء
گر کند توبه نمائیدش رها
کاشکی بیدار گردند یک زمان
این مسلمانان از این خواب گران
تا بدانند صاحب سالوس کیست
خائن و بیگانه و جاسوس کیست
اشک خونینی ببارد چشم من
مهر میهن تا به جانم بسته است
جان من با خاک او پیوسته است
در غم میهن اگر دل خون شود
مهر او کی از دلم بیرون شود
سوی ایران کیست تا پیغام من
چون برد، گوید به ابنای وطن
هر که را حبّ بشر در دل بود
کی ز سودای وطن غافل بود
من در این صد سال بودم بیش و کم
پیش تو هر روز نوعی متهم
ابتدا گفتی بهائی کافر است
خصم دین و دشمن پیغمبر است
بعد گفتی کاین مرام نو ظهور
از طریق انگلیس آمد به زور
گه بهائی پیش تو جاسوس شد
گه خبر چین سفیر روس شد
گه مرا خواندی عدوی مملکت
دشمن شاه و بقای سلطنت
گه شدم از پیروان مارکسیسم
گاه جاسوس خبیث صهیونیسم
چون نبردی سودی تو از این اتهام
قصه ای نو ساز کردی نزد عام
خواندی آخر در فروع و در اصول
مفسد الارضم چو اعدای رسول
من نیم حیران از این روی و ریا
زینهمه مکر و دروغ و افترا
کرد شخصی از میان مسلمین
این سؤال از حاکم شرع مبین
این چه جاسوسی است کز دین بهاء
گر کند توبه نمائیدش رها
کاشکی بیدار گردند یک زمان
این مسلمانان از این خواب گران
تا بدانند صاحب سالوس کیست
خائن و بیگانه و جاسوس کیست
۱۳۹۲ بهمن ۴, جمعه
قرآن جنگ طلبان و قرآن صلح طلبان٬ مقاله اکبر گنجی در هافینگتون پست

به روایت شیعیان 29/10/92 و به روایت اهل تسنن 6/11/92 روز تولد پیامبر گرامی اسلام است. در اسلام، کتاب محمد(قرآن) اساس کار است، نه شخص پیامبر. امروز مسلمانان با قرآن چه کرده و می کنند؟
بنیادگرایان جنگ طلب و تروریست، با تفسیری غیر معتبر از قرآن، این متن مقدس را به کتاب جنگ و تروریسم تبدیل کرده اند. آنان بدین ترتیب، جنگ میان دینداران و بی دینان، مسلمانان و نامسلمانان، شیعه و سنی، جنگ میان سنیان، جنگ میان شیعیان، و...راه انداخته اند. خدای آنان یک جنگجوی تمام عیار است که جز کشتار و جنگ و تروریسم به چیزی فرمان نداده و نمی دهد. عمل به این قرائت نادرست، نه تنها به خون ریزی های فراوان انجامیده، بلکه چهره ای خشن و وحشی از اسلام و مسلمانان به تصویر کشیده است.
قرآن کتاب قانون فقهی نیست
آدمیان در فهم متون منفعل نیستند، فهم و تفسیر متن، محصول گفت و گوی متقابل خواننده و متن است. نه متن کاملاً خاموش است که خواننده بتواند آن را به هر صدایی تبدیل کند، نه ذهن خواننده صرفاً آیینه ای است که فقط و فقط متن را منعکس می سازد. هیچ متنی، از جمله متون مقدس دینی، بدون پیش فرض ها و پیش داوری های انسانی قابل فهم و تفسیر نیست. پیش فرض ها و پیش داوری ها نقش اساسی در فهم و تفسیر متن بازی می کنند.
بنیادگرایان، بسیاری از غیرمسلمانان و مخالفان اسلام، قرآن را کتاب قوانین فقهی به شمار می آورند. این پیش داوری، نادرست است. قرآن دارای 6236 آیه است. اما مطابق دیدگاه مشهور(از جمله: امام محمد غزالی و امام فخر رازی) "آیات الاحکام" حدود 500 آیه - یعنی کمتر از یک دوازدهم قرآن- است.
احکام فقهی قرآن هم به دو نوع عبادی(مانند نماز، روزه، حج، و...) و غیر عبادی تقسیم می شوند. احکام غیر عبادی،به امور فردی(مطهرات، و...)، امور خانوادگی(ازدواج و طلاق، و..)، اموال فردی( بیع، اجاره، و..)، مسائل قضایی، و...پرداخته و واژه جهاد و مشتقات آن حدود 32 بار در قرآن آمده است. مطابق یک نظر، اکثر آیات جهاد دفاعی بوده، و مطابق روایتی دیگر، همه آنها. در عین حال این دو آیه، بر عموم آیات جهاد قرآن حاکم هستند:
"خداوند شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، نهی نمی کند از این که در حقشان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید، بیگمان خداوند دادگران را دوست دارد. خداوند فقط شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار کرده اند و شما را از خانه و کاشانه تان آواره کرده اند و برای راندنتان[با دیگران] همدستی کرده اند، نهی می کند از این که دوستشان بدارید، و هر کس دوستشان بدارد، آنانند که ستمکار هستند"(ممتحنه، 9-8).
امضایی بودن 99 درصد احکام فقهی
فقهای شیعه و سنی احکام فقهی قرآن را به احکام امضایی و تأسیسی تقسیم کرده اند. احکام تأسیسی توسط پیامبر اسلام آورده شده اند، اما احکام امضایی، عرف عقلای قبل از اسلام است که توسط پیامبر اسلام تماماً یا با اندکی اصلاح تأیید شده اند. به گفته محققان(از جمله دکتر جواد علی، در الفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام )، 99 درصد احکام اجتماعی، امضایی اند. شاه ولی اله دهلوی، عارف و محدث و متکلم هندی قرن هجدهم، در کتاب حجة الله البالغة پس از ذکر امضایی بودن همه احکام فقهی می افزاید:"انبیأ در آیین و آداب عبادات هم چیزی نیاوردند که خودش یا مثلش در میان قومشان نباشد".
بدین ترتیب، پیامبر اسلام برساخته های عقلای پیش و دوران خود را تأیید کرده و با اصلاحاتی، آنها را عادلانه تر کرده است. منتها عدالت در چارچوب ساختارهای موجود زمانه و سطح دانش مردم آن دوران. انتظار احکام فمینیستی دو قرن اخیر از قرآن، انتظاری نابجا است.
به تعبیر دیگری هم می توان مدعای بالا را بیان کرد. اجتماعی که پیامبر در آن به پیامبری رسید، "متن" را تشکیل می داد. آن چه پیامبر گرامی اسلام گفت، "حاشیه" هایی بر آن متن بود. در آن متن، برده داری و سنگسار و قصاص و انواع نابرابری ها وجود داشت. حاشیه های پیامبر، متن را اصلاح و تعدیل می کرد. او نمی توانست نظام برده داری را ملغی سازد. برده داری اساس آن متن را تشکیل می داد. حاشیه های پیامبر در این خصوص، تعدیل کننده بود. مفهوم "الله" در متن جامعه عربی وجود داشت. الله، "خداوند بلند مرتبه، بسی بلند مرتبه" ای است که دست یافتن به او بسیار دشوار بود. او، "خدای خدایان" و "خالق علی الاطلاق" بود. در حاشیه ای که پیامبر بر آن متن زد، الله را به مرکز و اساس آن متن در آورد و حدود 980 بار در قرآن از آن استفاده کرد.
پیامبر رحمت
به تصویر قرآن از حضرت محمد بنگرید که او را سبمل رحمت و نرمخویی معرفی می کند:
"به لطف رحمت الهی با آنان نرمخویی کردی؛ و اگر درشتخوی سخت دل بودی بیشک از پیرامون تو پراکنده می شدند"(آل عمران، 158). "به راستی که پیامبری از میان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنج که شما می برید، برای او گران می اید، و سخت هواخواه شماست و به مومنان رئوف و مهربان است"(توبه، 128). "و تو دارای اخلاق بسیار بزرگوارانه ای هستی"(قلم، 4).
رحمت پیامبر مختص مومنان یا مسلمانان نیست، برای همه مردم جهان است: "و ما تو را جز مایه رحمت برای جهانیان نفرستادیم"(انبیاء، 107).
آیا کتاب چنین پیامبری را می توان به دستورالعمل ژنرال های جنگ طلب و مانیفست تروریست ها تبدیل کرد؟
الگو بودن پیامبر برای مسلمانان چه معنایی دارد؟
قرآن پیامبر اسلام را الگوی مسلمانان معرفی کرده که همگی باید به او اقتدأ کنند(احزاب، 21). الگو بودن پیامبر در قرن 21 چه معنایی می تواند داشته باشد؟ پیامبر اسلام عرف/برساخته های عقلای پیش از خود را "امضا" کرد. در اینجا چه امری باید الگو قرار گیرد؟ بنیادگرایان برساخته های مردم جزیرة العرب پیش از اسلام(یعنی احکام فقهی) را که به امضای پیامبر رسیده، الگوی سبک زندگی امروزی و پیروی از پیامبر قلمداد می کنند. در حالی که آن برساخته ها متناسب با سطح زندگی و دانش آن عصر بود. پیامبری پیامبر، منوط به تغییر تمامی رسم و رسوم زمانه نبود. او به زبان(فرهنگ) قوم خود سخن می گفت("و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر به زبان قومش"ابراهیم، 4) و موظف بود در حد سطح عقلی آنان سخن بگوید(انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم:
الکافی، ج1، ص23). نرمخو و مهربان و اخلاقی بود و موظف به مشورت با مردم در امور آنها بود(آل عمران، 159). امام فخر رازی در مفاتیح الغیب در تفسیر همین آیه مشورت از قول پیامبر آورده است که:"شما به امور دنیاتان آشناترید و من به امور دینتان". آن بزرگوار که مردم زمان را به امور دنیا آشناتر از خود می یافت، برساخته های دنیوی آنان را پذیرفت و "امضا" کرد.
تا حدی که من می فهمم، امضای "عرف عقلای زمانه"، چیزی است که باید الگو قرار گیرد. دموکراسی و حقوق بشر و آزادی، عرف و برساخته ی عقلای دوران مدرن اند. اگر پیامبر اسلام امروز آمده بود/می آمد؛ دموکراسی/آزادی/حقوق بشر/کثرت گرایی/کنوانسیون منع تبعیض از زنان را- به عنوان عرف عقلای امروز جهان- امضا می کرد.
کرامت انسانی و صلح
قرآن را نباید به عنوان کتاب قوانین فقهی قرائت کرد. تفسیرهای کلامی کشاف زمخشری و مفاتیح الغیب امام فخر رازی،و...از یک سو، و تفسیرهای عرفانی سهل شوشتری و حقایق التفسیر سلمی و لطائف الاشارات قشیری و کشف الاسرار و عدة الابرار میبدی و ابن عربی، روح البیان اسماعیل حقی و...از دیگر سو، راه را بر تقلیل گرایی فقهی می بندند.
قرآن بر کرامت و شرافت انسان تأکید نهاده است( اسرأ، 70). این متن بارها و بارها بر عدالت تأکید کرده است. "خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد"(نحل، 90). پیامبر و مسلمانان را به عدل و داد فرا می خواند(حدید، 25- شوری، 15- نسأ، 58- نسأ، 135- مائده، 8- حجرات، 9- انعام، 152). معنای عدالت در قرن هفتم با معنای آن در قرن بیست و یکم یکسان نیست. در دوران جدید، عدالت به معنای برابری و نفی تبعیض های ناموجه است. برابری مبنای مشترک دموکراسی و حقوق بشر و فمنیسم است. به همین دلیل، دموکراسی و حقوق بشر و فمینیسم ، عادلانه ترین برساخته های انسان مدرن تاکنون باید به شمار روند.
صلح هم یکی از فرامین اخلاقی قرآن است. قرآن می گوید:"صلح بهتر است"(نسأ، 128) و "بین خودتان صلح کنید"(انفال، 1). نمی توان با استناد به خداوند و سوگند خوردن به او از صلح برقرار کردن میان مردم تن زد(بقره، 224).
بنیادگرایان قرآن را به کتاب جنگ و تروریسم تبدیل کرده اند، اما صلح طلبان با استناد به کرامت انسان ها، عدالت، صلح، الگو بودن پیامبر رحمت، تفسیری صلح طلبانه از قرآن ارائه کرده و پیروی از پیامبر را به معنای امضای عرف عقلای دوران جدید، یعنی دموکراسی و حقوق بشر و فمینیسم، به کار می برند. این فهم از قرآن از نظر هرمنیوتیکی معتبر است، اگر براساس پیش داوری نادرستی قرآن را کتاب احکام فقهی به شمار نیاوریم و بدانیم که پیامبر اسلام عرف عقلای پیش از خود را برای همان دوران به طور موقتی تأیید کردند تا پیروان ایشان در قرون آینده بر همین الگو، عرف عقلای زمان خود را امضا کنند. بدین ترتیب "هویت مسلمانی" از طریق باورهای مشترک، عمل به فضیلت های اخلاقی که پیامبر برای آنها آمده بود، و امضای عرف عقلای دوران مدرن حفظ خواهد شد.
برگرفته از :
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/01/174239.php
در ضررورت رفـع تبعیض علیه بهائیان ایران
![]() |
برای ایـران امـری حیاتی و حیثیتی اسـت!
نامهی هفت تن از فعالان و مدیران جامعهی بهایی خطاب به رئیس جمهور
اسلامی ایران از این نظر حائز اهمیت و درخور دقت است که نویسندگان نامه با
وجود اینکه پنج سالی است اسیر و محبوساند و هر یک هم به بیست سال زندان
محکوم شدهاند، باز با احساس مسئولیت تمام از حق و حقوق اساسی “ملت شریف
ایران” از سربلندی مردم این “سرزمین مقدس” و یا از آنچه مصلحت ملت و دولت و
کشور عزیز ایران است مینویسند و از درد و رنجی که خود در زندان کشیدهاند
و یا مصایبی که متحمل شدهاند چیزی در این نامه نمیگویند و حتی در باب
آزادی خود از زندان جمهوری اسلامی درخواستی نمیدهند و از آنجایی که در
مطبوعات داخلی هنوز پاسخی مسئولانه به آن نامه داده نشده و دولت تدبیر و
امید هم به سبب انبوه گرفتاریها در این مورد سکوت اختبار کرده است،
اینجانب به حکم وظیفهی انسانی و ملی خود ضروری دیدم که در ضررورت حیاتی
رفع هرگونه تبعیض نسبت به بهائیان و اهمیت ملّی و بینالمللی حلّ این مسئله
قدیمی برای ایران و ایرانیان، خاصه در شرایط حساس کنونی به چند نکته، مهم
اشاره کنم:
۱- نکتهی اول اینکه رفع تبعیض نسبت به جامعهی بهایی بخش اساسی از
موضوع وحدت ملی و معنوی و کسب آبروی بینالمللی برای ایران است. اگر رهبران
جمهوری اسلامی واقعاً در پی آشنی و وحدت ملی هستند، در وهلهی نخست از
سرکوب سراسری بهائیان ایران که طی این ۳۵ سال پس از انقلاب اسلامی بی وقفه
ادامه داشته باید دست بردارند و تمامی حقوق ملّی و انسانی آنها را به آنها
برگردانند. زیرا جداً باعث تأسف و مایهی شرمساری عمومی است که جامعهی
بهایی ایران قربانی اصلی انقلاب اسلامی بوده و در این سه دهه و نیمی که از
استقرار نظام ولایت فقیه در ایران میگذرد، افراطیهای حاکم بر دستگاه
قضایی و دادگاههای انقلابی صدها تن از اعضاء جامعه بهایی را ربوده و
زندانی یا سر به نیست کردهاند. حدود دویست نفر از مدیران و فعالان
مؤمنشان را به جوخهی اعدام سپردهاند. اماکن مقدس بهایی مانند حظیرة
القدسها و آرامگاهها را مانند خانهی باب در محلهی قدیمی شیراز تخریب
کرده و به جای آنها مسجد و مؤسسات دولتی ساختهاند. بیمارستان میثاقیه
بهائیان را که در خدمت رسانی به مردم ایران نمونه محسوب میشد مصادره کرده
بیمارستانِ مصطفی خمینی نامیدهاند. خلاصه اینکه بهائیان ایران از هرگونه
حقّ و حقوق ملّی و اجتماعی و انسانی محروم شده و هزارانشان به سبب محرومیت
از تحصیل در دانشگاهها و یا اخراج از دستگاههای اداری و اقتصادی
خانهنشین و یا مجبور به ترکِ کشوری که مقدس میخوانندش، شدهاند... در اثر
این سرکوبگریهای عقیدتی- مذهبی که نظیرش را تنها در عربستان سعودی و یا
مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان و پاکستان میتوان سراغ گرفت، لطمه
حیثیتی بزرگی بر روحانیت شیعه، انقلاب اسلامی و به جمهوری اسلامی ایران در
سطح ملی و بینالمللی وارد آمده و در نهایت نام ایران را در جهان لکّهدار
کرده است.
به این سبب است که گفته میشود، رفع تبعیض نسبت به بهائیان و به رسمیت
شناختن حقوق انسانی و شهروندی آنها ضرورتی حیاتی برای ایران است تا
بدینوسیله به ایجاد وحدت ملی و معنوی و کسب حیثیت بینالمللی هر چه بیشتری
توفیق یابد. نیاز به چنین حرکتی آنجا پررنگتر میشود وقتی که به یاد آوریم
که سلطهجویان جهانی و جنگ طلبان منطقهای خاصه کشورهای تروریست پرورِ ضد
ایرانی و دشمنِ شیعه که وحدت ملی و تمامّیت ارضی کشور ما را هدف قرار
دادهاند در کمیناند تا از کوچکترین شکافی در صف وحدت ملی سود برده و به
اهداف ویرانگرانهی غیرانسانی خود دست یابند. آری تبعیض نسبت به ۱۲ میلیون
سنی مذهب ایرانی اجرای خواستهای القاعده و تروریزم بینالمللی است. تداوم
سرکوب بهائیان عملی کردن نیاتِ شوم سلطه جویان جهانی است...
آیا یک دولتِ واقعاً مسئول و صاحب تدبیر میتواند مجری نقشههای دشمنان خود باشد؟
۲- نکته دوم اینکه رفع تبعیضات موجود در ارتباط با جامعهی بهایی ایران
بخش اساسی از موضوع توسعه سیاسی، دمکراسی سازی و نهایتاً تأسیس آزادی و
استقرار حاکمیت ملی در ایران است.
زیرا تجربهی جوامع مختلف دنیا نشان داده که در شرایط سرکوبگریهای
عقیدتی و دینی از توسعه سیاسی و دمکراسی سازی سخنی نمیتوان به میان آورد.
از طرفی هم دمکراسیهای بزرگ دنیا نشان میدهند که میان دمکراسی سازی و رشد
همه جانبهی سیاسی و اقتصادی با مدارای مذهبی و آزادیهای دینی رابطهی
مستقیم و بنیادی وجود دارد.
اگر در هند یک میلیارد و چند صد میلیون نفری با آن گوناگونیهای
شگفتیآور قومی- زبانی و طبقاتی و عقیدتی... دموکراسی و حاکمیت ملی در
این ۶۵ سال روز بروز استوارتر و گستردهتر گشته از دولتِ سرِ مدارایِ
عقیدتی و مذهبی و همزیستی مسالمت آمیز فرقههای مذهبی مختلف در کنار یکدیگر
است که توسعه سیاسی و گسترش دموکراسی را در هند ممکن کرده و زمینه ترقی و
ایجاد وحدت ملی و اقتدار جهانی هندوستان را هم فراهم آورده است. در واقع
دمکراسی، توسعه سیاسی، آشتی ملّی، وحدت داخلی و اقتدار بینالمللی در کشوری
امکان وجود مییابد که سرکوبگری مذهبی علیه هیچ فرقهی مذهبی در آنجا
نباشد یا از هیچ شخصی به سبب وابستگی به اقلیت دینی خاصی حقّی سلب نشود و
به کسی نیز به علت پیروی از دین اکثریت، حق و امتیاز ویژهای تعلّق نگیرد.
وقتی جوان بهایی از تحصیل در دانشگاهها و کار در ادارات محروم میشود و
انبوهی از متخصصّان فنی و علمی و کارآفرینان درجهی اول ایرانی به جرم
پیروی از بهائیت تبعید و توبیخ یا حبس و اعدام میشوند، از کدام وحدت ملّی
میتوان سخن گفت؟ چطور میتوان ترقی و دموکراسی سازی کرد؟
وحدت و ترقی و توسعه سیاسی در جامعه انسانی فرآمد رفتار بدون تبعیض
نهادهای ملی و حکومتی با فرد فرد مردم آن جامعه است. وحدت ملّی که پایه
ترقی و آزادی و اقتدار ملی است از حسّ برابری ناشی میشود از احساس اجرای
عدالت و شرکت در اداره سرنوشت جمعی بیرون میآید وقتی میلیونها نفر
ایرانیِ سنّی مذهب از دست یافتن به پستهای کلیدی مملکت محروماند، وحدت
ملّی و ترقی و دمکراسی چطور به وجود آید؟ وقتی جامعه بهایی را فرقهی ضالهّ
مینامید و همه را بدون استثناء عامل استعمار و اسرائیل میخوانید و سرکوب
میکنید، ملتی که آگاه ازین واقعیتها باشد ادعای آشتیخواهی وحدت طلبی و
دموکراسی سازی شما حاکمان جمهوری اسلامی را چطور می تواند جدّی بگیرد؟
۳- نکتّه سوم اینکه روح تبعیضات و پایان دادن به سرکوبگریهایی که علیه
بهائیان اعمال میشود بخشی از مسئله اصلاحات دینی، تعالی معنوی و آشتی دادن
اخلاق و سیاست در ایران است که نیاز جدّی و حیاتی ملت ماست. وقتی انقلاب
مردمی ایران با رهبری روحانیت شیعه به پیروزی نهایی خود نزدیک میشد،
فیلسوف فرانسوی میشل فوکو نوشت که:
برگرفته از :
نامهی هفت تن از فعالان و مدیران جامعهی بهایی خطاب به رئیس جمهور
اسلامی ایران از این نظر حائز اهمیت و درخور دقت است که نویسندگان نامه با
وجود اینکه پنج سالی است اسیر و محبوساند و هر یک هم به بیست سال زندان
محکوم شدهاند، باز با احساس مسئولیت تمام از حق و حقوق اساسی “ملت شریف
ایران” از سربلندی مردم این “سرزمین مقدس” و یا از آنچه مصلحت ملت و دولت و
کشور عزیز ایران است مینویسند و از درد و رنجی که خود در زندان کشیدهاند
و یا مصایبی که متحمل شدهاند چیزی در این نامه نمیگویند و حتی در باب
آزادی خود از زندان جمهوری اسلامی درخواستی نمیدهند و از آنجایی که در
مطبوعات داخلی هنوز پاسخی مسئولانه به آن نامه داده نشده و دولت تدبیر و
امید هم به سبب انبوه گرفتاریها در این مورد سکوت اختبار کرده است،
اینجانب به حکم وظیفهی انسانی و ملی خود ضروری دیدم که در ضررورت حیاتی
رفع هرگونه تبعیض نسبت به بهائیان و اهمیت ملّی و بینالمللی حلّ این مسئله
قدیمی برای ایران و ایرانیان، خاصه در شرایط حساس کنونی به چند نکته، مهم
اشاره کنم:
۱- نکتهی اول اینکه رفع تبعیض نسبت به جامعهی بهایی بخش اساسی از
موضوع وحدت ملی و معنوی و کسب آبروی بینالمللی برای ایران است. اگر رهبران
جمهوری اسلامی واقعاً در پی آشنی و وحدت ملی هستند، در وهلهی نخست از
سرکوب سراسری بهائیان ایران که طی این ۳۵ سال پس از انقلاب اسلامی بی وقفه
ادامه داشته باید دست بردارند و تمامی حقوق ملّی و انسانی آنها را به آنها
برگردانند. زیرا جداً باعث تأسف و مایهی شرمساری عمومی است که جامعهی
بهایی ایران قربانی اصلی انقلاب اسلامی بوده و در این سه دهه و نیمی که از
استقرار نظام ولایت فقیه در ایران میگذرد، افراطیهای حاکم بر دستگاه
قضایی و دادگاههای انقلابی صدها تن از اعضاء جامعه بهایی را ربوده و
زندانی یا سر به نیست کردهاند. حدود دویست نفر از مدیران و فعالان
مؤمنشان را به جوخهی اعدام سپردهاند. اماکن مقدس بهایی مانند حظیرة
القدسها و آرامگاهها را مانند خانهی باب در محلهی قدیمی شیراز تخریب
کرده و به جای آنها مسجد و مؤسسات دولتی ساختهاند. بیمارستان میثاقیه
بهائیان را که در خدمت رسانی به مردم ایران نمونه محسوب میشد مصادره کرده
بیمارستانِ مصطفی خمینی نامیدهاند. خلاصه اینکه بهائیان ایران از هرگونه
حقّ و حقوق ملّی و اجتماعی و انسانی محروم شده و هزارانشان به سبب محرومیت
از تحصیل در دانشگاهها و یا اخراج از دستگاههای اداری و اقتصادی
خانهنشین و یا مجبور به ترکِ کشوری که مقدس میخوانندش، شدهاند... در اثر
این سرکوبگریهای عقیدتی- مذهبی که نظیرش را تنها در عربستان سعودی و یا
مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان و پاکستان میتوان سراغ گرفت، لطمه
حیثیتی بزرگی بر روحانیت شیعه، انقلاب اسلامی و به جمهوری اسلامی ایران در
سطح ملی و بینالمللی وارد آمده و در نهایت نام ایران را در جهان لکّهدار
کرده است.
به این سبب است که گفته میشود، رفع تبعیض نسبت به بهائیان و به رسمیت
شناختن حقوق انسانی و شهروندی آنها ضرورتی حیاتی برای ایران است تا
بدینوسیله به ایجاد وحدت ملی و معنوی و کسب حیثیت بینالمللی هر چه بیشتری
توفیق یابد. نیاز به چنین حرکتی آنجا پررنگتر میشود وقتی که به یاد آوریم
که سلطهجویان جهانی و جنگ طلبان منطقهای خاصه کشورهای تروریست پرورِ ضد
ایرانی و دشمنِ شیعه که وحدت ملی و تمامّیت ارضی کشور ما را هدف قرار
دادهاند در کمیناند تا از کوچکترین شکافی در صف وحدت ملی سود برده و به
اهداف ویرانگرانهی غیرانسانی خود دست یابند. آری تبعیض نسبت به ۱۲ میلیون
سنی مذهب ایرانی اجرای خواستهای القاعده و تروریزم بینالمللی است. تداوم
سرکوب بهائیان عملی کردن نیاتِ شوم سلطه جویان جهانی است...
آیا یک دولتِ واقعاً مسئول و صاحب تدبیر میتواند مجری نقشههای دشمنان خود باشد؟
۲- نکته دوم اینکه رفع تبعیضات موجود در ارتباط با جامعهی بهایی ایران
بخش اساسی از موضوع توسعه سیاسی، دمکراسی سازی و نهایتاً تأسیس آزادی و
استقرار حاکمیت ملی در ایران است.
زیرا تجربهی جوامع مختلف دنیا نشان داده که در شرایط سرکوبگریهای
عقیدتی و دینی از توسعه سیاسی و دمکراسی سازی سخنی نمیتوان به میان آورد.
از طرفی هم دمکراسیهای بزرگ دنیا نشان میدهند که میان دمکراسی سازی و رشد
همه جانبهی سیاسی و اقتصادی با مدارای مذهبی و آزادیهای دینی رابطهی
مستقیم و بنیادی وجود دارد.
اگر در هند یک میلیارد و چند صد میلیون نفری با آن گوناگونیهای
شگفتیآور قومی- زبانی و طبقاتی و عقیدتی... دموکراسی و حاکمیت ملی در
این ۶۵ سال روز بروز استوارتر و گستردهتر گشته از دولتِ سرِ مدارایِ
عقیدتی و مذهبی و همزیستی مسالمت آمیز فرقههای مذهبی مختلف در کنار یکدیگر
است که توسعه سیاسی و گسترش دموکراسی را در هند ممکن کرده و زمینه ترقی و
ایجاد وحدت ملی و اقتدار جهانی هندوستان را هم فراهم آورده است. در واقع
دمکراسی، توسعه سیاسی، آشتی ملّی، وحدت داخلی و اقتدار بینالمللی در کشوری
امکان وجود مییابد که سرکوبگری مذهبی علیه هیچ فرقهی مذهبی در آنجا
نباشد یا از هیچ شخصی به سبب وابستگی به اقلیت دینی خاصی حقّی سلب نشود و
به کسی نیز به علت پیروی از دین اکثریت، حق و امتیاز ویژهای تعلّق نگیرد.
وقتی جوان بهایی از تحصیل در دانشگاهها و کار در ادارات محروم میشود و
انبوهی از متخصصّان فنی و علمی و کارآفرینان درجهی اول ایرانی به جرم
پیروی از بهائیت تبعید و توبیخ یا حبس و اعدام میشوند، از کدام وحدت ملّی
میتوان سخن گفت؟ چطور میتوان ترقی و دموکراسی سازی کرد؟
وحدت و ترقی و توسعه سیاسی در جامعه انسانی فرآمد رفتار بدون تبعیض
نهادهای ملی و حکومتی با فرد فرد مردم آن جامعه است. وحدت ملّی که پایه
ترقی و آزادی و اقتدار ملی است از حسّ برابری ناشی میشود از احساس اجرای
عدالت و شرکت در اداره سرنوشت جمعی بیرون میآید وقتی میلیونها نفر
ایرانیِ سنّی مذهب از دست یافتن به پستهای کلیدی مملکت محروماند، وحدت
ملّی و ترقی و دمکراسی چطور به وجود آید؟ وقتی جامعه بهایی را فرقهی ضالهّ
مینامید و همه را بدون استثناء عامل استعمار و اسرائیل میخوانید و سرکوب
میکنید، ملتی که آگاه ازین واقعیتها باشد ادعای آشتیخواهی وحدت طلبی و
دموکراسی سازی شما حاکمان جمهوری اسلامی را چطور می تواند جدّی بگیرد؟
۳- نکتّه سوم اینکه روح تبعیضات و پایان دادن به سرکوبگریهایی که علیه
بهائیان اعمال میشود بخشی از مسئله اصلاحات دینی، تعالی معنوی و آشتی دادن
اخلاق و سیاست در ایران است که نیاز جدّی و حیاتی ملت ماست. وقتی انقلاب
مردمی ایران با رهبری روحانیت شیعه به پیروزی نهایی خود نزدیک میشد،
فیلسوف فرانسوی میشل فوکو نوشت که:
”من ازین جهت هوادار این انقلاب هستم که بر دنیای سیاست یک بُعد
معنوی نیز افزوده است”. این گفتهی او هر چند در اروپا و آمریکا با نقد تند
بسیاری از روشنفکران روبرو شد ولی حق با فوکو بود زیرا انتظار توده ملّتی
که در آن انقلاب حضور یافته بودند همان بود و شخصیتهای ملّی و مذهبی و
روحانیانی چون طالقانی و منتظری... نیز چراغ راهشان اخلاق و معنویت بود.
وااسفا که از فردای پیروزی انقلاب اسلامی جنگ بر سرِ قدرت و رهبری شروع
شد و نو دولتان افراطی- مذهبی معنویت و اخلاقیات را با سرکوبی که علیه
روشنفکران و دگراندیشان شروع کردند به باد فنا دادند در این میان نخستین
چاه سقوط اخلاقی تباه کنندهای که پیشِ پای حاکمان تازه دهان باز نمود، دست
تعدی و تجاوزی بود که این افراطیهای مکتبی به سوی جامعه بهایی دراز کردند
و با هر ظلم و جوری که مرتکب شدند در چاه تدنّی اخلاقی فروتر رفتند. در
این جاست که میپرسیم: اگر تهدید دایمی مردمی به جرم دگراندایشی دینی سقوط
اخلاقی نیست پس چیست؟
دروغگویی و تهمت زنی و افترا و تحریفهای تاریخی درمورد بهائیان اگر سقوط اخلاقی نیست پس چیست؟
ربودنها و سر به نیست کردنها و حبس و قتل و غارتها اگر از مصادیق بارز جنایت و سقوط در قعرِ درۀ بداخلاقیها نیست پس چیست؟
پس اگر خواهان اصلاحات دینی و رستاخیزِ معنوی و آشتی اخلاق و سیاست
هستیم در گام نخست باید ازین سیاست شرمآوری که در حق بهائیان تا کنون پیش
برده شده دست برداریم. برای اینکه اصلاحات دینی در شرایط کنونی یعنی تطبیق
دین با اصول شناخته شدهی دمکراسی و حقوق انسانی، دینی که اگر در اکثریت
است حامی اقلیت باشد، در قدرت است، قدرت را در انحصار خود در نیاورد. اگر
حقّی را طلب میکند با مسالمت و به دور از خشونت طلب کند و خود را فارغ از
احترام به قانون و اصول شناخته شده آزادی نداند و مخالف خود را به موجودی
بی پناه و بی حق و حقوق تبدیل نگرداند...
آری مبارزه با خود مرکزبینی دینی و سلطهطلبی مذهبی در ایران شرط اصلی
رستاخیز معنوی و آشتی دادن اخلاق و سیاست در کشور است. یعنی با ارتقاء
اخلاقی و تعالی معنوی است که توفیق در زمینههای مختلف ملی و بینالمللی
ممکن میگردد. پیروزی اخلاقی و تعالی معنوی سر حلقۀ زنجیر پیروزیهای دیگر
است.
باری، پایان دادن به سرکوبگری علیه بهائیان و بازگرداندن آنها به آغوش
ملّت بزرگ ایران مقدمهی آن تعالی معنوی و آشتی اخلاق و سیاست است.
پایان سخن اینکه، رئیس جمهوری اسلامی ایران، آقای حسن روحانی در هر جایی
سخن گفته به درستی از ضرورت آشتی و وحدت ملی حرف زده و آن را کلید اصلی
حلّ مشکلات ملّی و بینالمللی خوانده است.
اینجانب در صدق گفتار وی کمترین تردیدی ندارم اما یادآور میشوم که نفس
انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهوری، نشان از درک بالای تودهی ملت ایران
از ضرورت آشتی ملّی دارد. یعنی آن انتخاب تاریخی فرصتی بوده آشتیطلبانه که
ملت ایران به حکومت اسلامی داده تا از خودسریها و زشت کاریها و مردم
سوزیهای گذشته دست بردارد و خود را اصلاح کند. حال نوبت دولت است که با
کردار درست خود صدق گفتارش را در آشتی ملّی به اثبات برساند. برای آشتی
ملّی چه چیزی مهمتر از التیام زخمی است که با سرکوب بهائیان در دل ملت ما
به وجود آمده است. شما آموزگار و پشتیبانی چون ملت دریادلِ ایران دارید که
دهههاست فراسوی اختلافات مذهبی و عقیدتی سیر میکند و از شیعه و سنی گرفته
تا بهایی و یهودی و مسیحی یا مؤمن و غیرمؤمن را فرزندان خود میداند و همه
را به یک چشم مینگرد. میدانم که هر چیزی را از شما خواستن با مشکلاتی که
دارید دور از عقل و انصاف است اما با توجه به تأییدات ملّی و حمایتی که
رهبری و عناصر آگاه و مسئول نظام از دولت تدبیر و امید میکنند، امید است
که در سی و پنجمین سالگرد انقلاب گامی بلند در جهت حلّ این مشکل ملی
بردارید.
ژانویه ۲۰۱۴- تگزاس
برگرفته از :
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/49211/
اشتراک در:
پستها (Atom)