نگارش: م. جلالي
۹/شهريور/ ۱۳۸۷
نه نفرمان را كه عضومحفل روحاني بهائيان شهرمان بوديم به دو بند مجزاي زنان ومردان بردند. موقع ورود به بند، زندانيان سياسي ازگروه هاي توده اي ومجاهدين وچريك هاي فدائي اقليّت واكثريّت وپيكاروجاما وغيره كنجكاوانه به مهمانان جديد بند خيره شده بودند. بعضي متعجّب بودند چرا بهائيان را كه كارسياسي نكرده اند به زندان سياسي آورده اند! ازشما چه پنهان بعضي نيزبهائيان را نسبت به مشكلات خلق بي تفاوت مي دانستند وبه اين خاطرظاهراً كسرشأنشان بود كه ما درجمع مبارزين سياسي باشيم! علت آن هم اين بود كه فكرمي كردند مبارزه باظلم، فقط ازطريق احزاب وروش هاي سياسي وقهرآميزممكن است. ما هم كه خوب نه درتظاهرات انقلاب اسلامي براي سرنگوني رژيم پهلوي شركت كرده بوديم ونه قيامي مسلحانه نموده بوديم! البته معدودي نيزبودندكه يواشكي مي گفتند
ازقضا بهائيان ازهمه خطرناك ترند چون معتقدند پس ازاسلام، ديني جديد آمده.
چيزي نگذشت كه دراوقات هواخوري آشنائي حاصل شد و حسّ مشترك زنداني بودن همه را به هم نزديك كرد و توّاب وغيرتوّاب ازهمهء گروه ها كم وبيش سراغ بهائيان آمدند تا از افكارشان بيشترمطلع شوند ــ البته توّاب ها براي كسب خبر و بردن آن براي مسؤولين زندان و اگر شد براي توبه دادن بهائيان سراغ آنها مي آمدند! اين رابطه متقابل بود و ما نيز با افكارهمبنديان عزيزآشنا شديم. چيزي نگذشت كه زندانبانان نيزبا عقايد ديني ما "جاسوسان امريكا وصهيونيسم (!)" بيشترآشنا شدند. از جمله كم كم آنچه دراذهان زندانيان از منابع ردّيه هاي بعضي مسلمين ومعدود آثاركمونيستي درباره اديان بابي و بهائي، معتبر و محتوم فرض شده بود زيرسؤال رفت. مثلا ًيكي ازدوستان چپي كتاب بي جلد آقاي فشاهي را كه به ترتيبي وارد بند كرده بود ازجمله به بنده داد تا مطالعه كنم. برايم جالب بود كه حضرت باب را به لوتر و حضرت بهاءالله را به كالون تشبيه كرده بود ومعتقد بود ايشان انقلاب حضرت باب را منحرف كرده، به سازش كشانده اند! چيزي كه اسباب تعجّب بود، اطلاعات كم و ناقص نويسنده بود. چه كه نه حضرت باب انقلابي به معناي كمونيستي آن بودند، و نه حضرت بهاءالله سازشكار! البته اينك عملاً روشن شده است كه نظرآسماني حضرتشان درجلوگيري ازادامه انحراف معدودي از بابيان به سمت تروريسم و خشونت مذهبي، نه تنها براي آنان مفيد بود، بلكه روش صحيحي نيز براي آغاز و ادامهء دوره جديد بلوغ اجتماعي انسان محسوب مي گردد. رفع اتهام وابستگي به رژيم پهلوي وهويدا و امثال آن نيز سر گرم كننده بود!
عكس العمل زندانبانان هم جالب بود. اوّل ورود از يكي از ايشان پرسيديم قبله كجاست؟ جهت رانشان داد و فكر كرد سر به راه و مؤمن و نماز خوان شده ايم! آخر به ايشان تلقين كرده بودند آئين بهائي حزبي سياسي است ودين نيست كه نماز و روزه داشته باشد! بعداً كه ديده بود نمازرا رو به جائي ديگر با انحراف زاويه اي حدود 10-20 درجه نسبت به مكّه مي خوانيم، متوجّه شد كه قضيه ازچه قرار است و قبله ، قبله اي ديگراست! بعدها ايّام روزه بهائي(19روزصيام بهائي) هم به همه فهماند كه جاسوسان روزه هم مي گيرند! اما همه اينها باعث نشده بود كه اتاق ها، بندهاي رخت داخل حياط زندان، سرويس هاي بهداشتي و حمام و دمپائي هاي ما و ساير دوستان بهائيمان را از ساير زندانيان جدا نكنند! حرف "ب" با رنگ قرمز در كنارمحل هاي مزبورنشان مي داد كه متعلّق به نجس هاي بهائي است وهمبنديان بايد از آن اجتناب كنند! عجيب آن كه همان ايام مقاله اي انتقادي درباره آپارتايد در آفريقاي جنوبي دريكي از روزنامه ها چاپ شده بود كه تصوير دو حمام جدا ازهم سياهان وسفيدها را نشان مي داد و مقاله نويس درتقبيح آن داد سخن داده بود! يكي از زندانبان ها تا چهارماه جواب سلامم را نمي داد! حرصم گرفته بود! ازيك طرف مي ديدم تأكيد حضرت بهاءالله اين است كه اگر دشمنانتان" زهردهند، شهد دهيد"، و از طرفي دعا كه مي خواندم در دلم مي گفتم ، آخر تا كي؟! چيزي نگذشت كه يك روز پاسخ سلامم را داد و فهميدم كه عشق حقيقي وخالص اگرچه آميخته با درد است ولي هميشه پيروز است. همين زندانبان پس از آزادي هروقت مرا مي ديد مي بوسيد وروزي ازسردلسوزي گفت چرا از ايران نمي روي؟ اينجا نمي گذارند زندگي كني! هنوزهم سپاهي است...
از دو سه اتاقمان نيز بگويم كه درنوع خود جالب بود؛ ازنظر تنوع افراد كمي شبيه سازمان ملل بود! براي تنبيه بعضي افراد ديگر گروه ها، آنها را به اتاق هاي ما مي فرستادند. ازجمله آنان تعدادي اكثريّتي، يهودي، ارمني ، توده اي و... بودند. هرروزي يك نفرمان مسؤول اداره امورهراتاق بود. دوستي بود وهمدردي وگذراندن ايام حبس؛ بخصوص وقتي نياز به عواطف انساني جلوه مي نمود. مثلاً هنگام فوت مادران يكي ازاكثريتي ها ويكي ازما؛ همهء زنداني ها ازگروه هاي مختلف براي تسليت وهمدردي به اتاق نجس ها واردمي شدند. آه كه بعضي نيزاعدام شدند وازنزدما رفتند! بعضي ازهمشهري ها وهموطنان نيزدربيرون زندان درجبههء جنگ كشته مي شدند!دوست توده اي مان پيرومريض بود. نوبتي حمامش مي برديم ونظافتش مي كرديم؛ اينجا بحث سياست وعقيده نبود! بحث عواطف بود وانسانيّت. عواطف راازما بگيرند، چه مي ماند؟!همان طور كه بعضي زندانبانان حزب اللهي، پنهاني هم كه شده،مهربان بودند، دوست مجاهدي نيزبود كه خيلي مهربان بود؛ يادش به خير! اوهم اعدام شد. يادم نمي رود تنها دفعه اي را كه برخلاف ميل مسؤولين زندان درخصوص اختلاط ومؤانست بهائيان باديگران،توانستم دربازي واليبال همبازي اووبعضي همبندان سياسي شوم؛ خيلي هيجان انگيزبود؛ كاش يكي ازآبشارها بدجوري به صورتش نخورده بود!...
20 سال گذشته! احساس مي كنم سوء تفاهمات گروه هاي سياسي وغيره دربارهء بهائيان وعقايدايشان درحال برطرف شدن است. امروزمنصفين ايران عزيزهمچون آقاي عباس ميلاني ازسكوت 100 سالهء جامعهء روشنفكري ايران دربارهء حقايق ديانت بهائي وحقوق بهائيان انتقادمي كنند . قبل ازايشان نيزمعدودي چون استادناصرالدين صاحب الزماني دربارهء حقايق مزبورگفته بودند، " تاكنون هرگز به درستي ، بي طرفانه، انگيزه كاوانه و جامعه شناسانه مورد بررسي عميق قرار نگرفته است"(خط سوم،صص:380 به بعد). آه ازجدائي ها ونشناختن ها وسوءتفاهم ها كه منشأ همهء كژي ها ودشمني هاست!بي جهت نيست كه حضرت اميرفرمود مردم دشمن آن چيزي هستند كه آن رانمي شناسند! آيا براي ما ايرانيان راهي جزشناختن حقيقي همديگر وهمياري وهمكاريمان دربهبودوسعادت ايران عزيزمان باقي مانده است؟ خوشبختانه چنين امرخطيري كه ازنظربهائيان سرنوشت ايران وجهان بسته به آن است شروع شده وازجمله جاهلانه بتواند موجب تبعيض وجدائي بين مردم گردد به سرآمده وسعادت واقعي اين ملّت را درايراني متنوّع ولي متّحد مي دانند".
عزيزان ايران ازهردسته وگروه دريافته اند كه روش مسالمت آميزبهائيان درقبال مشكلات مختلف سياسي وغيرسياسي جهان، بي تفاوتي نبوده ، بلكه بهائيان هميشه نگران ايران و بحران جهان بوده وهستند و در راه تحقق صلح و وحدت جهانيان تحمّل حبس و شهادت و محروميّت، و از همه آنها آزار دهنده تر، تحمل انواع افترا و تهمت را كرده و مي كنند. اينك دراثراستقامت مستمر165 سالهء بهائيان براصول اساسي اعتقاداتشان،هوشمندان اين آب وخاك دريافته اند كه سازشكاري پنداشتن ِ سازگاري ايشان، سوءتفاهمي بيش نبوده است! اينك وقت آن است كه دربرابرتبليغات دروغين بعضي بي انصافان درسه دورهء قاجاريه وپهلوي وجمهوري اسلامي عليه بهائيان، فرهيختگان ونيزاحزاب وگروه هاي اين خاكِ مِهرنشان، براي رفع سوء برداشت هاي ديگرنيز،به تحقيق دربارهء واقعيّات آئين جديد يزدان ادامه دهند تا دريابند كه حقيقت آن چيست.
جامعهء جهاني بهائي بيش از60 سال است كه به عنوان سازماني غيردولتي مشاوروياروياوربسياري دول وسازمان ملل وزيرمجموعه هاي آن دراموراجتماعي وصلح ورفاه وحقوق كودكان وزنان ودگرانديشان وحفظ محيط زيست وتعليم وتربيت وامثال آن بوده است. چرا چنين جامعه اي وطن دوست ومنسجم وباكفايت، به جاي آن كه درزادگاه خود نيزرسماً درخدمت هموطنان عزيزش قرارگيرد، هنوزچون دههء 60 بايد مديران وجوانانش درزندان هاي تعصّب وتنگ نظري به سربرند؟!
اول انقلاب اسلامي شعري مي خواندند كه مضمون آن اين بود كه رسم روزگاراين بوده كه مظلومين بالاخره ظالمين را شكست داده، خود برمسندامورمي نشينند. اما چندي بعدخود ظالم شده، مظلوميّتشان رافراموش مي كنند وآنچه براي خودنمي پسنديدند براي دگرانديشان مي پسندند! بندي كه دائماً درشعرمزبورتكرارمي شد اين بود كه:"بت شكن بت شد"! واقعاً تا كي اين دورباطل مظلوميّت- ظالميّت- مظلوميّت- ظالميّت-...ادامه خواهدداشت؟! آيا وقت آن نيست كه حكومت محترم ايران كه به نام اسلام،يعني صلح وسلام، مزيّن است، اين دورباطل رابشكند وهمهء فرزندان اين مرزوبوم را ازهرگروه ونژاد وآئين درسايهء حمايت خودگيرد ودگرانديشان را رحمت افزايد ونه زحمت كه رسول گرامي را ازجانب حق اين ندارسيده است:اي محمدما تورا نفرستاديم مگربه خاطررحمتي براي جهانيان.
فداي انصاف ومحبّت وانسانيّت فرزندان ايران
برگرفته :
http://www.noghtenazar2.info/content/view/575/145/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر