۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

"تحقیق و تفحص دینی دکان فقها نیست !"

ترک تقالید ، و تحری حقیقت ؛ شاهراهی برای رسیدن به رستگاری !

مهرداد وجدانی :


آقای فانی عزیز ! آفرین به شما . دفاعیه شما از آقای گنجی یادآور دو واقعیت تلخ در تاریخ معاصر ایران است . یکی فرو کاستن مفاهیم تجدد طلبی وسیله به اصطلاح روشنفکران ما ، مطلبی که بخوبی توسط آقای ماشاالله آجودانی مورد تحقیق و تحلیل قرار گرفته است . مطلب دیگری که توسط به اصطلاح روشنفکران ما ، محتوایش دچار بلای فروکاستگی شده سکولاریزم است .ایشان (به اصطلاح روشنفکران ما) مفهوم سکولاریزم را تنها به جدائی دین از حکومت فروکاسته اند . در حالیکه در غرب مفهوم وسیع تر و اصلی ترش رهائی دین از دست عمامه به سران و عبا پوشان است . یعنی دین از قفس کلیسا (حوزه) و خرافه خارج می شود و با ورود به فضاهای باز آکادمیک با عنوان تئولوژی موررد مطالعه ، تحقیق ، و نقد قرار می گیرد ، به دور از هر گونه تعصب و پرخاشگری . شرایطی که به انسان این امکان را می دهد که بر عکس نظر آقای برقعی یاد بگیرد که دین نه ارثی و نه تقلیدی و تعبدی ، بلکه تحقیقی و اختیاریست . و اما دین به عنوان فرایندی تربیتی ، بستگی دارد آقای برقعی از تربیت چه مفهومی استنباط می کنند . اگر مفهوم تربیت برای ایشان مترادف است با شستوشوی مغزی ، آنوقت این خصوصیت دینی ایشان در کنار خصوصیت کار بردی (من می خوانم استفاده ابزاری از دین _ آن کاری که آخوند ها ومقلدینشان با دین می کنند) که ایشان برای دین قائلند ، منشا ننگی به نام جمهوری اسلامی خواهد بود . آقای برقعی وقتی آقای گنجی را برای نقد و برسی مباحث دینی صالح نمی دانند و این وظیفه را در حد لیاقت و تخصص دینکاران می دانند ، عملا مفهوم سکولاریزم را تا حد نابودی فروکاسته اند ، و از طرف دیکر همان اشتباه تاریخی کسانی را مرتکب شده اند که به مسیح می گفتند : "ما تورات را از بر داریم و تو نجار فاقد صلاحیت از خط قرمز هائی گذشته ای که نباید . و ادعای مسیح بودن می کنی . ما هیچ وقت دین <موروثی> خود را ترک نمی کنیم که پیرو توئی شویم که همه سنتهای مقدس ما را شکسته ای" . همین سناریو را علمای(؟) اسلام در مقابله با باب اجرا کردنذ و همان بلائی را به سر باب آوردند که خاخام ها مسیح را به ان دچار کردند . حتما در نگاه آقای برقعی گناه مسیح و باب این بود که اولا هیچکدام اهل فن نبودند که وارد جر و بحث های دینی و کلامی شوند . چون اولی نجار و دومی تاجر بود . ثانیا هر دوی آنها ( مسیح و باب ) مثل منصور حلاج جر و بحث را به کوچه و خیابان کشیدند و رازشان را برای آدمهای نا اهل فاش کردند !! آقای برقعی توجه نفرموده اند که شخصیت هائی که واقعا دین زمانه خود را به چالش واقعی کشیده اند و حتی تا مرحله نسخ دین فرسوده و بی رمق زمانه ( این همان دین پوسیده و نخ نمائی ست که آقای برقعی پی به خصوصیت توارثی و تقلیدی آن برده اند .) پیش رفته اند هیچکدامشان فارغ التحصیل حوزه های علمیه نبوده اند . بودا شاهزاده بود ، موسی در دربار فرعون بزرگ شده بود ، مسیح نجار بود ، باب تاجر بود ، و سرانجام بهاءالله که وزیر زاده بود و احتمالا مربیان وی خواب وزیری برایش می دیدند و اگر دعوت ناصرالدین شاه را برای اشغال این پست و مقام پذیرفته بود ، امیر کبیر در تاریخ معاصر ایران جایگاهی دیگر داشت . و سرانجام ، آنگاه که آقای برقعی صادقانه برای پرسش آقای فانی پاسخی بیابند ، یعنی روشن کنند که چرا وقتی آقای گنجی برای حاکمان جمهوری اسلامی شمشیر را از رو بسته اند ایشان نگران نمی شوند ولی وقتی شمشیر را برای خرافات از رو می بندند ، نگران و آشفته می شوند ، شاید مشکلات نا خود آگاه خیلی از به اصطلاح روشنفکران ما را حل کنند !
به امید آن روز طلائی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر