(تفتیش عقاید ممنوع ! شیرین خانم و دخترشان نرگس ، آزادند مسلمان باشند و یا بهائی !)
نوشابه اميري nooshabehamiri@yahoo.com
چهارشنبه ۲۳ مرداد۱۳۸۷
اين روزها، دفاع از هموطنان بهايي ما، بهانه ديگري شده است براي «زدن» شيرين عبادي. بهانه اي رنگ باخته که در پس خويش اهداف ديگري را سامان مي دهد و پيش مي برد. اما پرداختن به اين بهانه، موضوع اين مقاله نيست؛ بحث بر سر آن است که امروزه دفاع از حقوق ايرانيان، از هر قوم و دسته که باشند و به هر دين و آيين، اگر به«اما»هايي محدود شود که مطلوب افراطيون حاکم بر کشورماست، آنگاه يک قصه ديگر تاريخي تکرار مي شود: مصلحت انديشي هاي نابهنگام. همان مصلحت انديشي ها که باعث مي شود بگوييم: من چپ نيستم، اما از چپ ها دفاع مي کنم. من با نهضت آزادي مخالفم اما فکر مي کنم نبايد مانع فعاليت آنان شد. من مردم اما فکر مي کنم نبايد حقوق زنان را نقض کرد. من خودم يک جنسي هستم اما به نظرم بايد براي دوجنسي ها فکري کرد و ....
گذاشتن تمام اين«اما» ها اما تاکنون يک حاصل داشته:عقب نشيني از اصول پايه اي. آن هم درست در شرايطي که دشمن در ازاي هر وجب که مي گيرد، عجب هاي بسيار برمي انگيزد.همان حکايت هموطنان بهايي ما که سال هاست در متن اين«اما»ها، بديهي ترين حقوق شهروندي شان نقض شده است در سکوت.
هدف از اين سخن محاکمه کردن اين و آن نيست؛ ما هر چه هستيم و هر کجا هستيم وجوه گوناگون يک منشوريم؛از کوزه همان برون تراود که در اوست. بحث اصلي اما اين است که آيا جامعه ما در کليت انديشه ورز خود، به واقع به اين نتيجه رسيده است که حقوق بشر، جنس و رنگ و آيين و دين و زبان و ....نمي شناسد؟ که اگر پاسخ مثبت باشد، سئوال بعدي اين است که چرا هنوز در برخورد با ستمديدگان مختلف فکري با«اما» ها و «اگر» ها زندگي مي کنيم.چرا در ازاي برداشتن هر گام قانوني، خود را«موظف» و«مجبور» به گذاشتن يک«اما» مي بينيم؟ از سر اعتقادست يا از سرترس؟ ريشه اعتقادمان کجاست و آبشخور ترس مان کجا؟آيا نهادينه کردن اعتقاد به آزادي، رويارويي آشکار با اين اعتقادات و ترس ها را نمي طلبد؟ آيا اين روند که بطئي است و آن را از چنين آهستگي و پيوستگي گريز نيست، بدانجا نرسيده که با«اما»هاي دروني مان نيز همانگونه رودررو شويم که با «اما»هاي بيروني؟ اينها سئوال هاييست که از خويش مي پرسم اما به بلندي.پاسخ هايش را نيز نمي دانم؛ که اگر مي دانستم، از فرصت دور بودن از قاضي مرتضوي ها بهره مي گرفتم براي بلندگويي. براي آنکه نگوييم«ب» بگوييم بهايي.
و اما سخني با ايرناو ايرناييان و کيهان و کيهانيان. صاحبان دهان هاي گشاد و دست هاي باز.
آقايان!در تمامي اين 30 سال که بسياري از هموطنان بهايي ما را به اتهام مزدوري و جاسوسي و براندازي گرفته ايد، در کدام مورد سندي محکمه پسند روي ميزگذاشته ايد؟ آن هم درست در حالي که ما به عنوان مردمان ايران، هر روزه هزاران سند از شما پيش رو داريم که نشان دهنده انحراف کامل تان از مصالح ميهن ماست. ما در کدام شرايط قانوني توانسته ايم بگوييم تعابير شما از اسلام، که ديگر به تعداد اقوام و آشنايان و بچه محل هاتان رسيده،موجوديت «گربه» عزيز ما را نشانه گرفته و کمترين مجازاتش، توبه آشکار شماست؟ در تمامي اين 30 سال ما در کدامين لحظه توانسته ايم يکي از شما را ـ از سردار پيشنمازتان گرفته تا قاضي قاتل تان ـ به اتهام اينکه راهي که مي رويد و اعمالي که انجام مي دهيد و سخناني که مي گوييد در تقابل کامل با منافع ملي ايران است، به پاي يک محاکمه ساده و قانوني بکشانيم و دادگاه قانوني تان را شاهد باشيم؟ براندازي، اتهامي برازنده آقاي احمدي نژاد ـ به عنوان سخنگو و چهره بيروني جناح امنيتي نظامي ـ است يا يعقوب مهرنهاد که پاسخگويي مسئولين را مي خواست و پرسشگري شهروندان را؟ اگر ما مجبور به گفتن«ب» به جاي«بهايي» هستيم شما چرا خود را مکلف به گفتن«ايران» به جاي «ام القراي اسلام» نمي بينيد؟ما به هزار و يک دليل تاريخي و غيرتاريخي، سال هاست زنداني«اما» ها و «اگر»هاييم، شما چرا به ضرورت زمان، خود رادر«بند» منافع ايران نمي دانيد و نمي بينيد؟ تنها از آن رو که قدرت باشماست و برما؟
ما از ترس ها و سدهاي دروني مان به جبر زمانه خواهيم گذشت؛ شما اما ازعروس هزاردامادتان هيچ نصيب نخواهيد برد الا لعنتي تاريخي.ما عاقبت روزي کلمات را به تمامي ادا خواهيم کرد. شما اما جويدن حروف را منتظر باشيد.
برگرفته از :
http://www.roozonline.com/archives/2008/08/post_8677.php#more
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر