احمد زيدآبادي
پنجشنبه 9 خرداد1387
1387براي ما ايرانيها "ايده" اصالت ويژهاي دارد تا به حدي كه تمام نزاعهاي سياسي جديمان پيرامون آن دور ميزند.
اگر تاريخ صد ساله ايران را مرور كنيم عموم اختلافهاي و نزاع هاي سياسي كه اغلب هم به خشونت وخونريزي كشيده شده، بر سر ارجحيت و برتري اين ايده بر آن ايده بوده است، آن هم گاهي بدون دريافت مفهوم حقيقي ايدهاي كه از آن دفاع ميشده است! شايد راز درجا زدن جامعه و ناكامي و كم تحملي روشنفكران و تقليل همه چيز به جنگ الفاظ و واژهها، همين ايده محوري يا ايدهئولوژي زدگي باشد.
اين در حالي است كه به گمان من، آنچه بايد اصالت داشته باشد، نه ناب بودن ايدهها بلكه پيدا كردن راهكارهاي عيني براي تحقق عملي دستكم بخشي از آنهاست. ميتوان بر سر اينكه عدالت اجتماعي يك برابري مطلق يا نسبي بين انسانهاست، تا بينهايت به جنگ و ستيز پرداخت بدون آنكه كوچكترين گامي براي كاهش اندكي از نابرابريهاي اجتماعي برداشت و يا براي آن برنامهاي تدوين كرد. همينطور است مقوله آزادي و حقوق بشر وغيره!
گاهي برخي از دوستان چنان از حقوق بشر سخن ميگويند كه گويي تمام مشكلات جامعه ايراني ناشي از عدم اعتراف جمعي از فعالان اجتماعي و سياسي به حقانيت مطلق ايده حقوق بشر در عصر جديد است و چنانچه اين اعتراف صورت گيرد، هم مشكلات ما بر طرف شده و هم وظايف روشنفكري به جا آورده شده است.
اي كاش مساله به همين سادگي بود. به واقع اگر از طريق اعتراف به حقانيت مطلق ايده حقوق بشر در تمام جوانب آن مشكلي حل ميشد من به نوبه خود حاضر بودم تمام عمرم را به اعتراف به اين حقانيت سپري كنم!به باور من اما ايدهها هنگامي اصالت مييابند كه از مجراي واقعيتهاي سخت و خشن عبور كنند و براي عملي شدن، هويت استارتژيك به خود گيرند.
از همين روست كه من به خلاف بسياري از دوستاني كه با اصالت دادن به ايدهها، جامعه را بينياز از كوششهاي برخي فقهان نوانديش براي تطبيق پارهاي موازين حقوق بشر با فقه ميبينند به تلاش اين فقيهان بخصوص كساني مانند آيتالله منتظري و آيتالله صانعي ارج ميگذارم و آن را براي تغيير ديدگاه جامعه مومناني كه رفتار خود را نه با ايدههاي روشنفكري بلكه با فتاواي شرعي هماهنگ ميكنند، بسيار سودمند ميدانم.
در واقع فتاواي اين مراجع بلندپايه و محترم، افزون بر آنكه راه را براي رسيدن به حقوق بشر از خاستگاه سنتي و بومي هموار ميكنند، به لحاظ تاثير اجتماعي نيز از ترويج ايدههاي صرف حقوق بشري بسيار موثرتر است.
تلاش آيتالله صانعي تاكنون نزديك كردن موازين شرعي اسلام با موازين حقوق بشر بوده است كه اقدامي سخت سترگ است، اما به نظر من فقيهاني چون ايشان اگر ابتدا تكليف رابطه شرع با حقوق شهروندي را روشن كنند، مهمتر از تبيين نزديكي شريعت با حقوق بشر است.
در اينجا بايد توضيح دهم كه به تصور من، حقوق بشر متفاوت از حقوق شهروندي است به طوري كه حقوق يك انسان به ما هو انسان در زمره حقوق بشر است، اما حقوقي كه يك انسان به دليل تعلقش به يك ملت – دولت و وفادارياش به آن به دست مي آورد، حقوق شهروندي است.
براي نمونه، حقي كه يك انسان در هر گوشهاي از جهان از آن برخوردار است، حقوق بشر است، اما حقي كه مثلا يك ايراني به عنوان يك تبعه وشهروند ايراني از آن برخوردار است، حقوق شهروندي است.
به باور من كه قبل از اين نيز بارها بر آن تاكيد كردهام، اصولا موضوع مستحدثهاي به عنوان ملت – دولت وارد فقه نشده و از همين رو، فقهيان در باره حقوق ناشي از شهروندي فتوايي صادر نكردهاند.
در واقع ورود به حوزه حقوق شهروندي از سوي فقيهان، فقه را ملي ميكند و اين مساله نه فقط پيچيدگيهاي خارقالعادهاي به همراه دارد، بلكه دستگاه فقهي كهن و حتي درك متعارف ما از دين را به كلي دگرگون ميكند.
قاعدتا تعبير فقه ملي با توجه به فراملي بودن شريعت و دين تناقضآميز است، اما به نظر ميرسد كه اگر فقاهت بخواهد در عصر ملت – دولت نقش عيني بازي كند، به ناچار بايد با اين چالش عجيب دست و پنجه نرم كند، هر چند كه شايد زمان صحيح پرداختن به اين معضل عصر مشروطيت بوده است.
به هر حال، استفاده آيتالله منتظري مرجع بزرگ شيعه از تعبير حقوق شهروندي براي بهائيان ايران، ورود به عرصه فقه ملي است كه اميد است تا سرانجامي نيكو ادامه يابد.
بر گرفته از سایت روز :
http://www.roozonline.com/archives/2008/05/post_7617.php
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر