۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

امروز در آئینۀ دیروز !


(الهام گرفته از وبنوشتۀ مامن رضایی)


کاویان صادق زاده میلانی

«بگذرد این روزگار و منتهی شود و ساکن شود این غبار و متلاشی شود این ابر تاریک…»
(عبدالبهاء – حدیقۀ عرفان ص 182)

وبنوشتۀ مامن رضایی در سایت خبرگزاران حقوق بشر سخنی بود که از دل آمده بود و لاجرم بر دل نشست. حکم ناجوانمردانه و ناعادلانه قاضی ناظر بر محاکمۀ یاران بی گناه ایران در جلوی چشم جهانیان، که در آن هفت نفر خدوم مردم و عاشق ایران به بیست سال زندان محکوم شدند، حکمی بسیار سنگین بود و هضم آن بسیار دشوار برای هر شخص منصفی بی نهایت دشوار. و البته انتظار عدل و انصاف و بررسی شواهد در فضای کنونی نیز انتظاری غیر معقول و خارج از حوزۀ واقعیات و بدیهیات.
حدود سی سال پیش وقتی من نوجوانی سیزده یا چهارده ساله و در تابستان پیش از آغاز کلاس سوم راهنمایی بودم پدرم کامبیز صادق زاده میلانی به همراه سایر اعضای محفل ملی ایران ربوده و سپس در شرایطی نامعلوم اعدام شدند. نه محاکمه ای، نه ملاقاتی، نه وکیلی، و نه انتظار دادگاهی عادلانه. حقیقت تلخ بود و متضمن آزار و شکنجه و اعدام بود و هر انتظار دیگری اشتباه بود. در آنوقت که ما نسل اول بچه های شهدای بعد از انقلاب بودیم و جوانان و بزرگسالان آن زمان نه شهیدی دیده بودند و شهادت و بازداشت و شکنجه و اعتراف گیری امور تازه ای بودند که با آنها مانوس نبودیم و نبودند.
من از پدرم خاطرات زیادی ندارم ولی آنچه دارم این است که می گفت که این گلوله ها نیستند که بسوی سینه ما خواهند آمد، بلکه این سینۀ ماست که بسوی گلوله حرکت می کند و از آن استقبال می کند. در سخنرانی های خود دائم می گفت که اگر ما را بگیرند و محاکمه کنند و اگر جرات داشته باشند و از تلویزیون نشان دهند یکروزه یک میلیون نفر بهائی می شوند و تعصبات و دیگرازاری دیگر مانعی برای مردم ایران نخواهد بود. البته می دانیم که جرات نکردند و تمام محاکمه های نمایشی را هم در فضاهای بسته و دور از انظار مردم برگزار کردند و بیشتر اعضای سه محفل ملی ایران در چند موج بازداشت و سپس اعدام شدند تا رسیدیم به وضع کنونی.
ولی وضع کنونی چیست؟
در آن هنگام جمعیت بهائیان جهان دو یا سه میلیون بود و الان بالای هفت میلیون است. در ایران آن زمان آمار رسمی بهائی گویای نیم میلیون بهائی بود ولی الان گروهها و موسسات غیر بهائی که در ایران نظر سنجی می کنند در پژوهشهای خود می آورند که در ایران حدود دو میلیون بهائی داریم. یعنی کسانی که هویت خود را بهائی می دانند و به دین بهائی باور دارند دو میلیون نفر تخمین زده می شوند. حتی اگر یک میلیون آن زائدۀ ضریب خطای آمار باشد، باز حداقل یک میلیون بهائی در ایران داریم و اینها از نوع بهائیان بزمی و روی کاغذ نیستند، بلکه بهائیان فعال و پویا هستند. موج نوبهائیان ایرانی در خارج از کشور نیز همان است و کمتر نیست. البته بحث، بحث عدد نیست و بحث تحول تاریخی است. یعنی کجا بودیم و الان کجا هستیم.
در هنگام دستگیری محفل ملی اول و دوم و اعضای محفل ملی سوم هیچ رسانه مطرح و نشریه ای به این جنایات پوشش نداد و صدایی از کسی در نیامد. حال به دلایلی که مربوط به راهبری درست جامعۀ بهائی در این سالها است تمام اتهامات دروغین نیروهای بهائی ستیز و تمام اکاذیب آنان در رسانه های غیربهائی و توسط شهروندان ایرانی حل و فصل می شود و اساسا ً نیازی به پاسخگویی بهائیان نیست. یعنی بهائیان اعتبار تازه ای یافته اند که در پیش به دلیل انزوای تاریخی و اجتماعی بهائیان ممکن نبود. مسالۀ دیگر حضور فعال بهائیان در گفتمانهای حقوق بشری و مسائل اجتماعی کشور است که سی سال پیش خبری از آن نبود. الان حضور پررنگ و فعال جوانان بهائی در عرصۀ حقوق بشری و محرومیت از حق تحصیل زبانزد خاص و عام است و این نیز دامنۀ تازه ای از فعالیت جوانان بهائی است.
در این سی ساله جامعۀ بهائی ایران صدها سال راه آمده است و آنچه من در سن چهل و دو سالگی می بینم دیدن آن در رویا نیز در سی سال پیش ممکن نبود.
آشکارا پیشرفت جامعۀ بهائی در این سالها نتیجه رهبری درست جامعۀ بهائی توسط راهبران آن و عملکرد صحیح و سالم مسوولان جامعۀ بهائی و زحمات خستگی ناپذیر احبای عزیز و محبوب ساکن ایران و جامعه کلان و بزرگ ایرانیان عزیزی است که به درستی و راست کرداری بهائیان پی برده اند. اگر درستی و راستگویی و روح خدمت و فداکاری و محبت بهائیان ایرانی در این سی سال نبود ایا نتیجه چنین بود؟ کوتاه سخن اینکه بیداری ایرانیان و این تحول بزرگ اجتماعی که نسلهای امروزه ایرانیان را دیگرگون ساخته نسبت و تناسب مستقیم با آزار و آسیبی دارد که بهائیان در معرض آن بوده اند. آیا برای اثبات گفتمان محبت و روش بهائیان در گذشتن و گزار از موانعی که ایران اینده با آن مواجه است نمونه ای عالی در کنش و منش این عزیزان بی گناه و خانواده آنان نمی توان یافت؟ آیا ایران فردا به ارزشها و اخلاقی چنین نیاز ندارد.
البته سکه روی دیگری نیز دارد و آن همانی است که در یادداشت مامن آمده است. سختی وضعیت یاران و دشواری های آنان ناگفتنی است. دوری آنان از خانواده و عزیزان بسیار دردناک است و بی جرم و بی گنه در گوشۀ زندان بودن از آن نیز دردناکتر. حکم بیست ساله نیز ستمی است سنگین و بقول یکی از رسانه ها غیرانسانی. جاسوسی که اتهامی ساختگی است و عضویت تشکیلاتی که پس از بازداشت آنان غیرقانونی اعلام شده است. ولی این است دورانی که در آن زندگی می کنیم و چاره ای نیست. اگر چشمها همه رود شود و بگریند و ابر دلها همه خون بارد باز در مصیبت ظلم و ستم کفایت نمی کند.

«امروز کلّ را به محبت و اتحاد و الفت و وداد دعوت می نمائیم که شاید از انوار نفوس مطمئنه آفاق از ظلم پاک و مقدس گردد.»
(بهاءالله – حدیقۀ عرفان ص 36)
این بیگناهان و دیگر بیگناهان دربند و ازار دیده و جفاکشیده و این فرزندان ایران همان نفوس مطمئنه ای هستند که عالم را از ظلم پاک خواهند کرد.

برگرفته از :
http://postsecularism.wordpress.com/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر